چهار روز بیشتر تا بهار نمونده و نشونههای بهار کم و بیش آشکار شده. از شکوفههای درختها و هوای بهاری این روزها بگیر تا شلوغی سرسامآور خیابونها و مغازهها.
اما این روزا حس و حال من زیاد بهاری نیست. بیشتر حس عصرهای پاییز رو دارم. با همون دلتپیدنهای بیتاب و دلگرفتگیهای بیدلیل
.
بعدازظهر به اصرار متین و با کلی غر زدن بلند شدم که برم آرایشگاه. هیچوقت از آرایشگاه رفتن خوشم نمیومد. نه اینکه از اینکه تمیز و خوشگل بشم بدم بیاد، یا حتی نه به خاطر اینکه حرفهای خالهزنکی توی آرایشگاهها رو دوست نداشته باشم. ولی یه جورایی به محیط آرایشگاه و به هرچی آرایشگره آلرژی دارم.
* * *
فکر میکنم این احساس ریشه در دوران کودکیم داره. و برمیگرده به ایراد گرفتنها و غرغرهای مدام مرجان خانوم و دستیارش.
توی نوجوونی معمولاً از آرایشگاه رفتن سر باز میزدم. به این بهانه که دوست دارم موهام بلند باشه دردسر شونه کردن موهام رو تحمل میکردم اما حاضر نبودم پام رو توی آرایشگاه بذارم.
خلاصه تا قبل نامزدیم یه جوری با این مسئله کنار میومدم. خوشبختانه مامان خانومی اجازه نمیداد من ابروهام رو بردارم و بنابراین زیاد گذرم به آرایشگاه نمیافتاد.
روز قبل نامزدی با مامان رفتیم آرایشگاه. تصمیم گرفته بودم متحول شم و دیدم رو عوض کنم. ولی برخوردای بد الهه خانوم دوباره همهی خاطرات من رو در ناخودآگاهم زنده کرد و دوباره من با همون حس قبلی که حالا تشدید هم شده بود از آرایشگاه اومدم بیرون
.
* * *
از شرکت که اومدم بیرون رفتم سمت میدون هروی. آرایشگاه خیلی شلوغ بود و جای سوزن انداختن نبود. رفتم نوبنیاد. از در آرایشگاه راهم نداد تو. منشی نشسته بود دم در و فقط اونایی رو که وقت قبلی داشتن راه میداد.
اگه اصرارهای متین نبود و حرفها و نصیحتهای دیروز مامان و خاله مبنی بر اینکه " مستانه یک کم به خودت بِرِس، آخه متین هم دل داره." بیخیال میشدم و از همونجا برمیگشتم خونه. ولی حالا نه راه پیش داشتم و نه راه پس.
زنگ زدم به خاله و آدرس آرایشگاهش رو گرفتم. اونجا هم خیلی شلوغ بود، اما چون چارهی دیگهای نداشتم منتظر نشستم.
یه خانومی که بعداً بهم گفت اسمش زهراست بهم اشاره کرد که برم توی اتاق بغلی. رفتم. گفت میخوای من کارت رو انجام بدم؟ ازش خوشم اومد. مهربون بود. با بقیهی آرایشگرا فرق داشت. گفتم آره. گفت پس بشین.
نشستم زیر دستش و سر حرف رو باز کرد. از زندگیم پرسید. از کارم. از متین و اخلاقهاش. از خودش و خونوادش گفت. از دخترش که تبریز درس میخونه و پسرش که شیراز زندگی میکنه. از آدمهایی که هر روز باهاشون سر و کار داره و ...
خیلی با دقت و با حوصله کار میکرد. اما برعکس همیشه زمان خیلی زود گذشت. آینه رو که گرفت جلوم از کارش خیلی خوشم اومد.
ازش تشکر کردم. هم به خاطر کارش و هم به خاطر حس خوبی که برخلاف همیشه داشتم.
آخرین نفر اومده بودم و قبل از همه از آرایشگاه اومدم بیرون. خاله راضیه زنگ زد بپرسه رسیدم یا نه. وقتی گفتم کارم تموم شده خیلی تعجب کرد. گفت فریبا خانوم که همیشه سرش شلوغ بود. گفتم آره اون سرش شلوغ بود برای همین زهرا خانوم کارای من رو کرد.
هم تعجب کرد و هم عصبانی شد. گفت زهرا خانوم که آرایشگر نیست. فقط یه منشیه. تو چهطور جرات کردی بری زیر دست اون بشینی؟ آرومش کردم و خیالش رو راحت کردم که همهچیز خوبه.
و تازه فهمیدم چرا این بار حس بد همیشه رو نداشتم.
مبارک باشه
منم توی آرایشگاه حس بدی میاد سراغم ... خیلی وقت ها هم محیط آرایشگاه ها و کارکنانش رو نمی پسندم ... یه جور غرور و افاده ی الکی
وای فکر کن امروز ۲۶ ام کی من باید برم آرایشگاه . منکه توی آرایشگاه کلافه میشم .
زهرا خانوم وقت داره ها :دی
می خوای آدرسشو بهت بدم؟
منم امروز وقت ارایشگاه دارم اگه قت کنم برم
سلام مستانه خانوم به به چه رنگ و روتون باز شده چه ابروهای قشنگی مبارک باشه عزیزم خوش به حال آقا متین شده ها مواظب خودت باش
پیشاپیش سال نو رو تبریک میگم امیدوارم در کنار آقا متین همیشه خوب و خوش و سلامت باشید و به همه آرزوهاتون برسید
سلاااااااااام مستانه جوووووووونم
خوووووبی؟ مبارک باشه خانوم خوشگل.


خوش به حال خودم یه آرایشگر خوشگل و تر و تمیز همیشه حی و حاضر دم دستمه
منشی ها گاها کاراشون خیلی خیلی بهتر از خود آرایشگرهاست.یکی از همین منشی ها خودش رفت و یه آرایشگاه باز کرد الانم کلی مشتری داره ولی همیشه به همه میگه که کارو از کی یادگرفته.
خلاصه که خیلی خیلی مبارک باشه
پس طلسم کار شکست . خدا رو شکر .
سلاممممممممممممممممممممممم



مبارکه عروس خانم خوشملی
امیدوارم در کنار همسرت و بقیه خانوادت سال خیلی خوبی رو شروع کنی
عاشق باشی و پایدار
سلام مستانه عزیز
ممنون....
راستی مبارکا باشه...حسابی خوشگل کردی.
منم چهارشنبه میرم.
به به مستانه جونم چه خوشگل شدی امشب؟!
اتفاقا منم زیاد آرایشگاهو دوست ندارم همشون شونصد قلم آرایش می کنن بعدشم فکر می کنن خیلی خوشگلن
مبارکه عزیزم
راستش من هیچ وقت حس تو رو ندارم چون آرایشگرم مامانمه و همه مشتری هاشم دوستش دارن و خیلی هم مهربون و ناز
سال خوبی داشته باشی
سلام
وایییی منم هیچ وقت حس آرایشگاه رفتن رو ندارم اما خوب اکثر اوقات وقتی بر می گردم روحیه ام کلی عوض شده...
قراره ۲۸ برم...گذاشتم دقیقه ی ۹۰
می گما مستانه جون چه شانسی داشتی که آرایشگرهای بد اخلاق به تورت خوردن. حالا اگه توی این حس پافشاری کنی روز عروسیت می خوای چی کار کنی... من انقدر اون روز با همه مهرونی کردم که هنوزم می رم همش می گن وای این مریم انقدر کارش زود راه افتاد که نگو...
سلام مستانه خوشگل مبارکه
خانمی منم از اراشگاها و خیاطی ها دم عید متنفرم ..بهر حال خیلی مبارکهدر ضمن نمی دونی من چقدر فعال شدم
سلام وب جلبی داری بیا پیشم خوش میگذره
سلام مستانه جونم خوبی؟
به به مبارک باشه
آفرین به زهرا خانم که کارش خوب بوده
من هیچ وقت جرات نمی کنم برم زیر دست منشی ها اصلا .....
سلام ! خانومی هستم ! آپم . بووووسسس
سلام مستانه جان
اولا مبارکا باشه
دوما باات موافقم بعضی از اارایشگرا خیلی بدجنس هستن
سلام به مستانه خانم گل
مرسی عزیزم .
پیشاپیش عیدو بهت تبریک میگم . امیدوارم سال جدید رو در کنار آقا متین به خوبی شروع کنید و عاشق باشید .
سلاممممممممممم :) باید از متین پرسید که این زهرا خانوم چیکار کرده
مستانه جون عیدو پیشاپیش به تو و اقا متین تبریک میگم . سال بعد انشالله تو خونه خودتون باشین . براتون شادی همیشگی و موفقیت ارزو دارم .
مستانه جان
خوبی؟
چون ممکنه احتمالا تو ایام عید نتونم بیام پیشت، الان اومدم که فرارسیدن بهار زیبا رو بهت تبریک بگم و از صمیم قلب برات بهترینها رو آرزو کنم...
سال خوبی داشته باشی.
در پناه حق
سلام مستانه جان
خوبی؟این روزای آخر سال خوش میگذره؟
چون برای عید نیستم گفتم بیام قبلش یه تبریکی بگم
ایشالله یه سال خوب و خوش یمنی رو در کنار همسر مهربونت شروع کنین و بهترینا رو بسازید...
شاد شاد باشید
سلام عزیزم

)

من اولندش که شرمنده
من همه پست هاتو به خدا می خوندم! ولی اصلا وقت نمی شد کامنت بذارم!!!
بیبخشییییددددد
دومندش که : به هب الان یک خانوم بیسیار بیسیار خوشگل شدی یهنی؟
مبارکا باشه گلم :)
عیدت هم یه عالمه مبارک عزیزم ( اینجا چرا آدمک بوس نداره؟؟!!!
مستانه عزیز ، سال نو مبارک ...
امیدوارم که سال جدید سال خیلی خوبی برای تو و آقا متین باشه ...
بهههه مبارک باشه عزیزم
آخه آدم صدای داریوش و هایده رو از هم نشناسه .
منم همچین دوستی داشتم ولی نه انقد داغون


منم اصولا اهل وقت گذروندن تو آرایشگاه نیستم ولی آدم وقتی کارش تموم میشه کلی ذوق می کنه از دیدن چهره جدید.
کلی هم از ترانه هایی که تو بازی ات نوشته بودی لذت بردم
ولی متین عوض جفتتون جبران کرد
خیلی خوشحالم سال جدید رو در کنار هم بودین . مخصوصا که قسمت کوچکی از داستان عشق ملستون هم مثل ماجرای من و لوک خوش شانسه
یه عالمه آرزوی قشنگ برای تو مستانه عزیزم و متین در سال جدید
ایشالا زودتر هم برین سر خونه و زندگی خودتون و به پای هم پیر شین