باباجونی: مستانه بلند شو نمازت رو بخون. قضا میشهها!
مستانه: مگه ساعت چنده؟
باباجونی: شیش و نیم
مستانه: حالا وقت دارم.
باباجونی: پاشو خجالت بکش.
مامانخانومی: مستانه پا شو دیرت میشه. به سرویس نمیرسیا.
مستانه: مامان تو رو خدا بذار بخوابم. سرویس کجا بود؟ مگه خبر نداری آقای رئیس جمهور دستور دادن سرویسا رو بردارن؟
مامانخانومی: چرا هذیون میگی مستانه؟ آخه سرویسای شرکت خصوصی شما چه ربطی به اون بیچاره داره؟
مستانه: حالا هرچی.
مامانخانومی: خوب دیگه بدتر خودت بخوای بری که بیشتر طول میکشه.
مستانه: حالا مگه ساعت چنده؟
مامانخانومی: هفت
مستانه: متین از اون سر شهر ساعت هفت راه میفته، ساعت هشت میرسه. من زودتر از یه ربع به هشت راه نمیافتم.
مامانخانومی: پس من رفتم.
متین: سلام مستانه جون. چه طوری؟
مستانه: خوبم ولی خیلی خوابم میاد.
متین: مستانه، مستانه؟
مستانه: چیه؟ چرا داری داد میزنی؟ چرا انقدر عصبانی هستی؟
متین: مستانه من دو ساعته دارم برات پیغام میذارم. تو هم زل زدی به مانیتور ولی جوابم رو نمیدی.
مستانه: راست میگی؟ فکر کنم خوابم برده بود. هیچچی نمیدیدم.
متین: خوابت برده بود؟ با چشمای باز؟
خانوم منشی: بچه ها موافقین بعد از نهار بریم توی نمازخونه یه چرت بزنیم؟
مستانه: آره من که پایهام.
متین: مستانه پاشو. پاشو بریم. فیلمش تموم شد.
مستانه: اِوا متین. چی شده؟ چرا صورتت خیسه؟ گریه کردی؟
متین: چیزی نیست. یه خورده تحت تاثیر این فیلمه قرار گرفتم.
مستانه: یعنی انقدر قشنگ بود؟؟؟ خوب چرا بیدارم نکردی؟
مستانه: این عقربههای ساعت چرا تکون نمیخورن؟ آخه من روم نمیشه ساعت ده برم بخوابم. خوبه به بهانهی کتاب خوندن برم توی تختم.
مستانه: وا. چرا کتاب از دستم افتاده؟ چراغو کی خاموش کرده؟
یادش بخیر اون شبایی که آدمها برای اینکه خوابشون ببره مجبور بودن گوسفند بشمرن.
جالب بود
ولی پراکنده
خداییش خواب خیلی خوب چیزیه ولی حیف که دیگه گیر نمیاد ....
موفق باشی
سلام من گمت کرده بودم
چدوباره اومدم
اوکی!!!
مستانه منم مثل تو یه جورایی خابالو شدم


یه علتش اینه که تعطیلات عید فقط خوردم و خوابیدم ... علت دیگه اش هوای ملس بهاره ... اون خنکی دم صبح فقط جون میده برای خوابیدن
من اینایی رو که میگی حسابی تجربه کردم آخه خوابالوام
ببین من امروز تونستم پستایی که نخوندم و بخونم
ولی یه سئوال طوطیا چه نسبتی با شما داره؟
واقعا یادش بخیر الان این قدر خسته هستیم که تا سرمون را میگذاریم روی بالش دیگه نمفهمیم که چطور میشه. یادش بخیر
وای نگو . چقدرشیرینه این خواب صبحگاهی. خواب عصرگاهی . خواب شبانگاهی.
ببین فضولی نباشه اما سوال فلفل بانو تو ذهن منم میچرخه . میدونم چطوری اومد تو زندگیتون اما هنوز جایگاهش برام مشخص نشده از شوهرش و بچه اش بگو.
نقش طوطیا توی زندگیا ما مثل نقش یه دوسته. شوهرش بدون اینکه چیزی بدونه با متین دوست شده و با هم رفت و آمد خوانوادگی داریم. رابطه ی متین و طوطیا هم در حد صحبتهای تلفنی و دیدارهای کوتاهه.
سلامممممممممممم


یا مثل معتادا!!!!!!!!!!!! چرت می زنم

وای چقدر جالب
آخه منم بعضی وقتا اینجوری می شم
بعد حس می کنم یا چشمام از خواب چپ شده
خدا رو شکر همیشه اینطور نیست
در هر صورت بهتره بیدار شی تازه اول ساله
سلام مستانه خانومی...
من تازه اومدم اینجا!فکر می کنم شما هم در شرف عروسی باشی.خوشبخت بشی عزیزم.
خواب؟من تازگیا هر چقدر می خوابم بیشتر احساس کمبود خواب می کنم!اصلا انگار کمبود خواب سالای پیش داره بهم فشار میاره!!!
گوسفند؟ستاره هم می شمردن!
سلام .حال شما ؟خوبین ؟ سال نو تون هم مبارک .
امان از این بهار و این خواب الودگی هاش !
اونقدم استرس عروسی رو نداشته باش .البته برای اغلب دخترا هستا خب خیلی چیزا به دلخواهت نیست اما نمیشه کاریش کرد پس بهتره حداقل ادم اروم باشه هرچند سخته
مال بهاره
منم همینطورم...
اخ گفتی! من یه دوست شیرازی دارم که موضوع 90% صحبتهامون خوابه!!
سلاممممممممممممم :) آی میفهممت مستانه.. آی میفهممت
من که کلی از خوابیدنم لذت میبرم .
لذت بالایی داره
واییییییییییی....
جدا چقدر این روزا همه خوابشون میاد...
ما هم هر روز توی کلینیک با بچه ها همین مشکل رو داریم
خوابمون میاد اما راه فراری نیست...
فکر کنم از اثرات فصل بهار هم باشه... هر چند من از دوران طفولیت عاشق خواب بودم
خیلی جالب مکالمات رو نوشتی مستانه جان...
ایشالله خواب های شیرین داشته باشی عزیزم
من سبک نوشتنت رو دوست دارم.
آخی این روزا نمی دونم چرا همه کمبود خواب دارن.
شاید واکسن ضد خواب اختراع بشه
من نمی دونم این بهار چی داره که آدم همش دلش می خواد بخوابه
همیشه شاد باشی
خواب لذت بخش ترین لذت من تو زندگیه..البته بعد از بودن با آقا قشنگه
اون که نباشه خواب میشه اولی!
هوای بهار خواب میاره؟آره شاید