پیاز رو که رنده میکنم، اشکهام هم جاری میشن. رنده میکنم و اشک میریزم. پیاز تموم میشه. شروع میکنم به رنده کردن سیب زمینی ولی باز هم اشکهام بند نمیاد. دلم گرفته. بیخود و بیجهت. یه بغض بیموقع اومده توی گلوم گیر کرده و ولم نمیکنه.
سیب زمینی و پیاز رنده شده رو با گوشت چرخ کرده و نمک و زردچوبه مخلوط میکنم و ورز میدم. متین بُق کرده نشسته جلوی تلویزیون. نگاهش میکنم. تحمل اشکهام رو نداره. اما آخه چی کار کنم با این بغض لعنتی.
ماهیتابه رو میذارم روی گاز و روغن رو میریزم توش. متین ازم میپرسه نمیخوای بگی چی شده؟ چی بگم وقتی چیزی نشده؟
میگم دلم گرفته. قانع نمیشه. اصرار میکنه دلیلش رو بدونه و نمیدونه که خودمم دلیلش رو نمیدونم.
گوشتها رو شکل میدم و میذارم توی ماهیتابه. به متین میگم دوست دارم وقتی دلم میگیره به جای اینکه تلخ بشی و بری توی خودت، بیای پیشم و ناز و نوازشم کنی. این طوری زودتر آروم میشم.
میگه منم دلم میخواد باهام حرف بزنی و برام دردودل کنی.
گوشتها توی ماهیتابه جلز و ولز میکنن. پشت و روشون میکنم. متین اومده توی آشپزخونه کنارم. سرم رو میذاره روی سینهاش و میگه آخه نمیتونم باور کنم توی این شرایط، توی این شرایطی که همه چیز عالیه، دلت بگیره.
کتلتهای سرخ شده رو میذارم توی بشقاب. شاید حق با متین باشه. شاید خیلی منطقی نباشه دل گرفتگی اونم موقعی که با کلی شور و هیجان بار سفرمون رو بستیم و داریم آماده میشیم بریم همدان.
یه تیکه کتلت رو برمیداره و داغ داغ میذاره توی دهنش. میگه خوشمزه شده . خوشمزه است ولی حیف که پر از انرژی منفی شده.
سلام ... خوبی؟ ...


امیدوارم که هیچ وقت دلت نگیره و همیشه شاد و سرحال و پر انرژی باشی
سفر به سلامت ... خوش بگذره بهتون مستانه
واااااااااااااای دلم کبلت خواااااااااست
آدم گاهی بی دلیل اینجوری می شه...خب منم تجربه اش و دارم...
زندگی زیباست ای نازنین تو زیباترین را ببین
میفهمم ... بعضی وقتها بدون هیچ دلیلی دل آدم میگیره ... شاید تو اون لحظه دل خدا برات تنگ شده و دوست داشته چشمای قشنگت پر اشک بشه و صداش کنی ...
اخی
وا! تا وقتی اینطوری فکر کنی خب اونام پر از منفی میشن! تو دلت گرفته بوده و این به معنی انرژی منفی نیست فکر کنم...
سفر به خیر خانمی..
چه خوب که بالاخره یه سفر می رید...
گاهی آدما بی بهونه دلشون واسه خاطر هیچی می گیره..منم اینجوری می شم..
امیدوارم این دلگرفتگی هات کوتاه و گذرا باشه...
همدان و غار علیصدر با همه جاذبه هاش خوش بگذره...
سلام چقدر صمیمی و دوستانه می نویسی کمتر وبلاگی رو دیدم که اینجوری جذبم کنه کلی لذت بردم. امیدوارم در کنار متین خوشبخت باشی.
اومممممممممممممم عجب کتلتی شدههههههههههه
. مستانه منم خیلی وقتا بی خود و بی جهت دلم می گیره ولی آخه چرا؟
نمیدونم
وایــــــــــــــــــی ! عجب کتلتای خوشمزه ای! ...مممممممممم...هام هام هام.......! منم می خوام!



واقعا" هااااااااااا1 چرا مردا وقتی آدم ناراحته می رن تو خودشون و به جای ناز کشیدن قیافه می گیرن؟؟؟
من فک کردم فقط ابو خان اینطوریه!
سفر خوش بگذره مستانه جون! من لینکت کردم!
بغض بی دلیل برای خیلی ها پیش میاد
شاید ارزی منفی داشته,ولی از یه دید هم نگاه کنی همش انرزی منفی نیست
سلام دوست من
خوب می نویسی .. خوب متوجه می شی .. خوب به دل ماجرا می ری ..
خلاصه نگاه جالبی داری..
سلام مستانه جون خوب بعضی موقع ها پیش میاد که ادم بی دلیل دلش میگیره مخصوصا خانومها با تغییرات هورمونی این اتفاقات بیشتر براشون میوفته راستی ما هم فردا میریم همدان امیدوارم بهتون خوش بگذره
احتمالا یا در دوران پر-یود بسر میبرید یا بهش نزدیک هستین . خانما این جور وقتا یا افسرده میشن یا دور از جون شما دنبال یکی میگردن واسه پاچه گیری !
سلامممممممممممم:)
میدونی.. کاملن درکت میکنم.. منم خیلی وقتا اینجوری میشم.. و گاهیم به این نتیجه میرسم که اینجور دل گرفتنا مخصوص ما خانوماس.. چون هرچی به این آقایونا میگی باورشون نمیشه که واقعن چیزی نیست!
همدان خوش بگذره بچهها
طبیعیه برای ما خانما که گاهی اینطوری بشیم بیشتر بر میگرده به هرمون های لعنتی زنانگی
میفهمی که کیو میگم
راستی ببینم شما تو کتلتتون تخم مرغ نمی زنین !
سلام
سومین جمع خوانی دوست کاغذی.
"یک عاشقانه آرام"
اگه شیفته ی کتابی
و وقت کتاب خوندن داری
و نقد کردن
و حرف زدن
و بحث کردن
بیا .
ببینم حالا واقعا دلت گرفته بود یا به خاطر پیازا گریه کردی شیطونک؟!
مستانه جانم امیدوارم سفر زندگیتون رو سرشار از انرژی مثبت کنه... سفر به خیر.
خوش بگذره مستانه خانومییییییییی
اتفاقا گاهی تو اوج لذت و خوشی آدم پر میشه از اشک و بغض راه گلوش و می بنده ...
تو اینجور وقتا فقط وجود یه همراه و همدل مهربونه که میتونه برت گردونه به همون سرخوشی و آرامش قبلی
عزیزم وبلاگت فوق الادست.فکر های منفی رو از خودت دور کن و
با انرژی ادامه بده.من لینکت کردم تو هم لینکم کن گلم.
دل گرفتن گاهی پیش میاد...چندان هم به شرایط بستگی نداره....گاهی توی اوج خوشی آدم بغض میکنه و دلش میگیره گاهی هم تو اوج اندوه اما دلش آرومه....
چقدر خوبه که شما میتونید راحت با هم حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید.... خیلی ها این توان رو ندارن تا خواسته هاشون رو بیان کنن....برای همین هیچ وقت به آرامش نمیرسن...
از شکل کتلت هات معلومه خوشمزه بودناااااااا.... دلم خواست
هنوز بر نگشتی از سفر خانمی؟؟؟
ایشالا هر جا که هستی سلامت باشی..
چته دخمل ؟
نکنه بچت رو گازه وا کن اون اخما رو میام گازت میزنما
منم شده که بی دلیل دلم بگیره و ناپی هم همیشه دلش می خواسته اون موقع ها باهاش حرف بزنم
مسافرت خوش بگذره عزیزم به سلامت برگردین :*
قسمت گفتگو را بازبینی کن.
دقیقا این حس رو درک میکنم این حس همینجوری دل آدم گرفتن و بی تابی کردن
سلام مستانه جان
اون روز تو تله تکست خوندم که راز طولانیتر بودن عمر خانوما اینه که گریه میکنن! چون انرژی منفی رو با گریه تخلیه میکنن!
درکت می کنم بعضی وقتا منم همینجوریم بدون اینکه اتفاقی افتاده باشه گریه میکنم بعدشم کلی تخلیه میشم.
حالا یه چیزی بهت بگم خوشحال باش
همیشه شاد باشی.
قیافه ش که خوشمزه ی
دله آدم کاراش مشخص نی! یهو تو بهترین شرایط میگیره و تو بدترین شرایط همچین شاد و پر از امید میشه که آدم دهنش وا میمونه...
مریم بانوی سابق!!
فعلا لینکم نکن لطفا!![چشمک][قلب]
مستانه جون.. از وبلاگ تینا اومدم اینجا.. چند تا پستت رو خوندم.. پس تو هم همدان رو دوست داری؟ من اونجا کلی فامیل دارم..امسال هم بعد از ۶ سال رفتم ایران و رفتم همدان.. گنجنامه... سر استخر.. غار... همه رو رفتم..
مستانه جون ؟ کجایی ؟ نظراتو تایید نکردی ؟
دلم برات تنگ شده
بیا