یکی دو ساعتی تا افطار مونده. متین بیحال روی کاناپه نشسته و با گوشیش ور میره. بهترین فرصته که همهچیز رو صادقانه بهش اعتراف کنم.
میرم رو کاناپه دراز میکشم و سرم رو میزارم روی پاش. لبخند میزنه. دستش رو توی دستم میگیرم و با انگشتهاش بازی میکنم.
- متین سال اول رو یادته؟ افطار کردن توی چمنهای دانشکده. با کیک و شیرکاکائو. یکی دوبار هم حلیم.
متین با یادآوری اون روزا لبخند میزنه.
- سال دوم تازه اومده بودی توی شرکت. افطار که میشد با هم میرفتیم سفرخونهی نزدیک شرکت. نون پنیر و چایی شیرین و آش و کباب و ...
متین هنوز داره لبخند میزنه و من با خودم فکر میکنم اگه بفهمه تمام این حرفها مقدمهچینی برای حقیقت تلخی که میخوام بهش بگم چه عکس العملی نشون میده.
- پارسال افطار گاهی تو خونهی ما بودی و گاهی من خونهی شما. هنوز رابطهمون با خونوادههای همدیگه خیلی صمیمی نبود. ولی مهم این بود که من و تو پیش هم بودیم. این بار افطاریهامون مفصلتر بود. نون و پنیر و سبزی و حلوا و آش و گاهی فسنجون و گاهی قرمهسبزی و ...
زیر چشمی یه نگاهی بهش میکنم. غرق شده توی خاطرات.
- متین امسال من و تو توی یه خونه و زیر یه سقف دوتایی باهمیم و هیچ چیزی قشنگتر از این نیست که همدیگه رو داریم.
هنوز داره لبخند میزنه. جملهام رو کامل میکنم.
- همدیگه رو داریم ولی خوب به جاش افطاری نداریم.
بهتزده نگاهم میکنه. انگار تازه فهمیده چه بلایی سرش اومده. سریع خودم رو جمع و جور می کنم و فرار میکنم توی اتاق خواب و در رو میبندم. بیحال تر از اونیه که بلند شه و دنبالم بیاد. فقط از همونجا داد میزنه: "میکشمت مستانه!"
خوب این هم یکی از خوبیهای خانوم کد بانو داشتن می باشه
باور کن!
راسسی اونی که بولوت گفته بود... اونجا زمستونه... منظورش از اونجا استرالیا بوده
بی چاره متین جان عادت می کنی

البته هرکی فیل خواهد جور هندوستان هم باید کشد
سلام
اگه قالب میخوای بیا
اگه قالبی اگ به جزه قالب های بلاگ اسکای داری لینک شو تو نظرات بزار تا به بلاگ اسکای ترجمه کنم
اگه خواستی ۲تا وبلاگ رو لینک کن ممنون
این ام وبلاگ خودم www.vosogh.blogsky.com
مستانه تنبلی نکن... امسال که افطار جز مایعات چیز دیگه ای نمیشه خورد . یه سه ٬ چهارتا لیوان چای و کلی مایعات رنگارنگ دیگه به آقا متین بده تا دیگه از ترس جونت فرار نکنی
خیلی بامزه بود مستانه کلی خندیدم
مطمئنی لینکها به ترتیب زمان بروز شدن مرتب شده؟
از دست تو مستانه
سلام ... طاعات و عبادات قبول ... خوبی؟ ...
خوشمزه ترین غذا برای افطار همون نون و چایی شیرین و پنیر و مربا و عسله ...
مستانه کی قرار شد افطاری دعوتمون کنی؟!
راستی چرا لینک ها توی یه صفحه جدید باز نمیشه؟!
کی قرار شد؟
مرسی که گفتی. درستش کردم.
اااااایییییییی بلا
طفلی همسرت گشمنش بود خوب
1داستان احساسی کوتاه کوتاه گذاشتم(دوست داشتی بیا بخون)
سلام دوست من
وبلاگ قشنگی داری
به من هم سر بزن
اگه ممکنه منو با اسم ۩۞۩ سرزمین عشق .۩۞۩
لینک کن
وقتی لینکم کردی بهم اطلاع بده
تا من هم شما رو لینک کنم ....
موفق باشی
یا حق
آخی ...
نازی..
ای تنبل..بابا یه کم به خودت زحمت بده..بعد هی شاکی می شید شوهراتون سرتون هوو میارن..
خوب کردی ...
فکر خوبیه هااااااا منم یه بار امتحا ن کنم
وااااااااااااااااااای مستانه خیلی بلایی






وقتی پستتو خوندم ناگهان از کارت خندم گرفت با صدای تقریبا بلند خندیدم
همکارم فکر کرد دیووووووووووووونه شدم
انقدر تنبل نباش
سال اولتونه ها
مردا هم که معمولا شکمو هستن
حالا آقا متین رو نمی دونم
دعا برای من یادت نره ها
مردیم از خنده من و آقاهه
طفلک متین
خدا نکشتت مستانه گفتی تلخ گفتم حالا چی شده که میخوای بگی ...
مردم از خنده
یک نون پنیر بزار جلوی متین طفلک
نکن بچه


حالا منم میگم چی میخواد بگهههه
خوب منم می کشمت
مستانه ی مهربون . خدا رو شکر که شادید و میخندید. همه ی لحظه هات پر باشه از این عشق
بیچاره متین عزیز ما...
سلام
وبلاگتون حرف نداره....
ان شالله موفق باشید....
مستانه! یه کتاب در زمینه ی چگونه همسر خودرا قاتل کنیم بنویس!
اگه راه حلی واسه فرار در این مواقع پیدا کردی به منم بگو احتمالا لازمم میشه!! :دی
ولی به نظرم نون و پنیر خالی تو خونه خودتون بیشتر از افطاری های مفصل جاهای دیگه بهتون می چسبه ها
شکارچی دل
دختر افسونگر زیبا چشمی که ابروانش بی شباهت به خنجر بران نیست دل نویسنده حساس شوریده
حالی را با تیر نگاهش شکار کرد ومیان دستان ظریفش چنگ زنان با خود برد.
نویسنده تیره بخت عاشق سوال نمود :
با دل زخم دار من چه خواهی کرد؟
جواب داد:هیچ بدورش می افکنم
نویسنده سوال کرد : چرا با تیر نگاهت شکارش کردی؟
خندید و گفت :میدانی شکارچی بیرحم است شکار می کند ولی هرگز به شکارش دل نمیبندد
وای من چه قدر حال کردم با این پست
vaaay kheili bahal bud
________________00___00________________
_______________00_____00_______________
______________00_______00______________
_____________00_________00_____________
00000000000000___________00_000000000000
__00______________0یه0______________00__
____00________0ستاره خوشگل0_______00___
______00_________0برای0_________00______
________00_____0تو دوست0_____00________
__________00_____0عزیزم0_____00__________
_________00_________________00_________
________00________0000________00_______
_______00_______00____00_______00______
______00_____00__________00_____00_____
_____00___00________________00___00____
____0000________________________0000___
___000____________________________000__
عزیز من اپیدم.
گفتم چی شدههههههه قلبم ایستاد
جه حقیقت غم انگییییییز ناکیییییییییی

ایییییییی شیطووووووون
سلاممممممممممممم:)
من به جای متین بودم به بی حالیم غلبه میکردم و میومدم تهدیدمو عملی میکردم!!!
صبح نوشته تو خوندم درک نکردم!
حالا که یه ساعت و نیم مونده به افطار بسیار می درکم!
سلام
بنده کلی با ادب و آداب و لفظ قلم کامنتی زیبا ! بنوشتم اینجا ٬ نمدونم چی شد این بلاگ اسکایتون خوردش .. حال و حافظه هم یارای نگاشتن مجددش رو نداره .. خلاصه ش اینکه همیشه بواسطه ی گوگل ریدر پستهای شیر شده ی بلاگتون رو خوندم .. حس صمیمی و رونی که تو نوشته ها بود رو خیلی دوس داشتم .. دلم خواست خودم هم اینجا رو بلینکم تا وقتایی که از گودر عقب می مونم لذت خوندنشون رو از دست ندم .. با اجازه ! همین