تمام مدتی که توی اتوبوس روبهروی هم نشسته بودیم، توی چشمهای هم زل زده بودیم و به هم لبخند میزدیم.
حس غریبی بود. کسی که مطمئنی تا حالا چهرهاش رو ندیدی و نمیشناسی اما توی چشمهاش یه چیز آشناست. یه چیزی که باعث میشه فکر کنی که مدتهاست میشناسیش.
دلم نمیخواست چشم ازش بردارم. راستش دلم نمیخواست اتوبوس به بهارستان برسه. دلم میخواست برم بشینم پیشش و باهاش حرف بزنم. اصلا دلم نمیخواست بدون خداحافظی از هم جدا بشیم.
میدونستم اونم کم و بیش حس من رو داره. از نگاهش میفهمیدم، اما چی کار باید میکردم؟ شمارهام رو روی کاغذ مینوشتم و میدادم دستش یا شایدم آدرس بادبادک رو؟
اما تنها کاری که کردم این بود که دعا کنم یه بار دیگه توی یه زمان و مکان مناسبتر ببینمش.
راستش دلم یه دوست تازه میخواد. یه دوست توی دنیای واقعی. یکی که بتونم توی چشمهاش نگاه کنم و باهاش حرف بزنم. یه دوست که مثل طوطیا مجبوری نباشه. با مثل همکارام دنیاش انقدر با دنیای من متفاوت نباشه.
از آخرین باری که از کسی که ازش خوشم اومده تقاضای دوستی کردم، سالها گذشته...
تو رو خدا حرفم رو بفهمین و فکر نکنین که دوستی شما برام بیارزشه...
راستی هیچ کدوم شما اون دختری نیستین که بعدازظهر پنجشنبه داشت از جمهوری میرفت بهارستان و کتاب زبانش هم دستش بود؟؟؟
پ.ن: عیدیها رو اینجا ببینین.
Mastaneh jan man har rooz taghriban dar raheh daneshgah az jomhoori miraftam baharestan...gahi ketabi, shayadam zaban! dastam bood....vali hodoodeh 15 sal pish!!!!...shad bashi
:) زمان خیلی زود میگذره...
من فقط یه دنیا شرمندگی موندبرام برای این که نتونستم تو باغچه تون گل بکارم
ایشالله دفعهی بعد...
من ۵شنبه میرفتم بهارستان ولی با اتوبوس نمیرفتم سوار مترو بودم
راستی اونجا چی کار میکردی نکنه بچه محلیم ؟
نه، رفته بودم جمهوری خرید...
man bodam t otobus!!!! (ey vay inja aykon pinakio nadare??)
ba man dost mishiiiiii???
salighe ketabimoon eyne hamehaaa!!!
koli mitonim harf bezanim!!
tazasham man ye chi midonam ke to nemidoni!!
man kheyli bishtar az on chizi ke be nazar miyad mesle to fek mikonam!!
ghiyafam ye kam naforme!
قیافت رو که دیدم. حیف که تو گذاشتی رفتی یه جا که دست آدم بهت نمی رسه...
سلام عزیزم
من دینا هستم فکر کنم 2 بار یه دفعه در مورد طوطیا و یه بارم در مورد خواهرت کامنت گذاشتم
الن نتونشتم طاقت بیارم و با اینکه اهل کامنت گذاشتن نیستم ولی با خوندن متنت خواستم بگم دوستم چقدر می فهممت
نمی دونم چرا دوست دارم متین رو ببینم و بهش بگم کاش هیچ وقت با طوطیا آشنا نمی شد
همین جا هم بهش بگی می خونه...
من می فهممت...دوست داشتن راحته اما دوست خوب داشتن...می فهممت...
چه خوب که من رو می فهمی...
از متین بهتر چه دوستی میخوای ؟ البته شوخی کردم . ادم گاهی اوقات به یه دوست دختر خیلی احتیاج داره
متین دوست خوبیه! اما من هیچ وقت به یه دونه دوست قانع نبودم...
این حس رو درک نمیکنم.
چون خیلی درگیر روابط دوستانه نیستم .
امیدوارم خدا در سال جدید یه دوست خوب بهت هدیه بده
راستش این حسی که گفتی رو تا حالا تجربه نکردم... شاید به خاطر اینه که اصولاْ اتوبوس سوار نمیشم!... من دوستهای خوب، دوستهای خیلی خیلی خوب زیاد دارم خدا رو شکر...
میفهممت !

منم همش دلم میخواد دوستیامو افزایش بدم
چرا من بودم ...کلی بهت نگاه کردم ....اخه خوشگل بودی ..همه اش می گفتم خدایا این چقد شبیه ان دختره است مستانه !.....

(این دروغ سیزده بود ..ولی نه دوس داشتم ببینمت می شه با هم دوس بشیم )؟
پاییز سردت تموم شد و به بهار رسیدی !
یه دوست قدیمی اما نه بچه تهران یا شیراز !!!
موفق باشی