* نمیدونی چقدر دلم میخواد آقایرئیس همین الان کلاسورش رو بزنه زیر بغلش و بره جلسه اونوقت منم با خیال راحت وسایلم رو جمع میکنم و یه سری به آرایشگاه بیچاره که الان مدتهاست رنگ منو ندیده و مسلماْ تا الان دلش خیلی برام تنگ شده میزنم.
* قرار بود فردا با متین بریم کاشان. گلابگیری. شب بمونیم و فرداش ابیانه و نیاسر رو هم ببینیم و برگردیم. زنگ زدم به مامان میگم امروز میام خونهتون که فردا و پسفردا که نمیآم دلتون برام تنگ نشه.
با بداخلاقی میگه جمعه قرار مامانبزرگ و بابابزرگ و خاله راضیه بیان خونهمون. شما هم باید باشین! لجم میگیره. عادتشه! همیشه از طرف ما تصمیم میگیره. حالا تا قبل ازدواج میگفتم مامانمه اختیارم دستشه.
میگم باید قبلاْ میگفتین. میگه حالا دیر که نمیشه هفتهی دیگه برین.
دو هفته پیش هم تولد دوستم دعوت داشتم. بدون اینکه به من بگن همون روز فامیلای میثم رو برای آشنایی بیشتر دعوت کرده بود و خوب نمیشه که من نباشم!
کلاْ یه اخلاقایی رو نمیشه عوض کرد البته میشه جلوش وایساد. ولی چه فایده داره. اگه بریم همش فکرم پیش مامانه که از دستمون ناراحته و اگرم نریم غصهی نرفتنمون رو میخورم.
اتفاقی که تا حالا ۱۰۰۰ بار افتاده. اردوهای مدرسه که همیشه مامان لحظهی آخر با نارضایتی اجازه داد برم و با اخم و تخم بعدش یه ذره خوشی اون چند روز رو به کامم تلخ کرد.
* تازه مامانم دیروز میگه من دوهفتهای 3 کیلو کم کردم و میخوام یه کاری کنم که از تو لاغرتر بشم. مثلا میخواد من رو تحریک کنه که برم رژیم بگیرم. نمیدونه که این طوری فقط دپرسم میکنه و منم عادتمه وقتی دپرس میشم دو برابر هله هوله میخورم!
* انقدر دلم میخواد راجع به مشکلم و این که به کجا رسیده بنویسم. ولی این متین نمیذاره. حالا دارم دنبال یه راهی میگردم که یه جورایی با پسورد اینجا بنویسم که متین نتونه بخونه و تازه به متین هم ثابت کنم اونقدرا هم که فکر میکنه هکر نیست!
* میگن این هفته قسمت آخر لاست رو پخش میکنه! تازه میگن یکی از شخصیتای اصلی کشته میشه. جک یا جولیت یا سایر! ای بابا! حالا خدا کنه جولیت بمیره که یک کمی خیالم از بابت کیت و سایر راحت شه و بتونم شب با خیال راحت سرم رو روی بالش بذارم.
* مگه چیه؟ دلم خواست امروز دوتا پست بنویسم! تازه هیچ تضمینی هم نیست که یه پست سومم ننویسم ولی چه فایده شماها که دیگه منو دوست ندارین !
اتفاقا من فکر میکنم کلی تو رو دوست دارم .. ولی تو منو دوست نداری ...
این با پسورد نوشتن هم خوبه ها ... منم رفتم تو فکرش .
هیچ جا نمیریم همینجا هستیم

ما منتظر سومیش هستیییییییییییییممممممممممم
مستانه تو میتونی متین و شکست بدی
و اینکه بپیچون برو کاشان حالشو ببر نیاسر خیلی قشنگه خش میگذره
من هفته دیگه پنج شنبه جمعه کاشان هستم...
Active بودنت رو عشق است...
کی میگه کسی دوست نداره. خیلی ها میان وبلاگ تو میخونن ولی نظر نمیزارن. من خودم یکی از اونام که خیلی کم نظر میزارم ولی هر روز به وبلاگت سر میزنم
بخشید این فید ...چیه؟
قربونت برم من هر روز اولین بلاگی که بار میکنم تویی ولی کامنت نمیزارم حالا اگه قول بدی غصه نخوری هر روز کامنت میزارم
می فهمم چی میگی
گریه نکن حالا. از دست مامانت ناراحتی چرا به ما غر می زنی؟ ما که هنوز دوست داریم.
سلام مستانه جون
من رو یادت میاد ؟
مدتها پیش برات کامنت میذاشتم . از همون موقع دارم وبلاگت رو میخونم ولی دیگه کامنت نمیذاشتم ... تا الان که این جمله آخرت رو خوندم
خواستم بدونی که شاید کامنتات کم باشن ولی خواننده زیاد داری .
منظورت از هیچ کی منو دوست نداره همین بود دیگه ؟
مستانه من یکی که خیلی دوستت دارم و دربست هم چاکرتم آبجی.
لطفا
چطور می شه عضو این فیس بوک شد یکی منو عضو کنه رمزش هم بده
سلام مستانه جون.. ببخش اگه دیر شد... این یکی دو روز از اداره که درمی اومدم هزار تا کار می ریخت سرم یهوئی... امروز احتمالا باهات تماس می گیرم... ببینم کتابای کمک درسی و شعر هم خوبه؟
الانم یه آمار گیری دارم میکنم میخوام بدونم آدما چه جوری فکر میکنن و به قول معروف چون " میزان رای ملت است " درست وغلط رو از هم سوا کنم
فرض کنید که شما دوراه برای انتخاب دارین و راه سومی وجود نداره
1- سوختن وساختن وزندگی کردن با یه شوهر معتاد و دود و دمی "درجه و میزانش مهم نیست "
2- سوختن و ساختن با هوو
اگه تو این شرایط قرار بگیرین ترجیه میدین شوهرتون اهل دود وسیگار باشه "منظورم اصلا ازنوع پیشرفته نیست ها" ولی کسی نباشه که شریک عشقی شما باشه ، یا نه ترجیه میدین میدان مبارزه با یه آدم روبه رو و دست به یقه بشین و هوو داشته باشین تا یه شوهر معتاد
"ممنون میشم جواب رو توی وب لاگ خودم بدین " قول میدم نظرتون رو به نام خودتو ثبت کنم
[گل]
غصه نخور همه مامان ها گاهی از این کارها می کنن. ولی بعدش بهشون بگو که ناراحت میشی و انتظار داری اگر حضورت در مهمانی ضروریه قبل از دعوت کردن باهات هماهنگ کنن.ما هم دوست داریم بریم گلابگیری ولی تا حالا نشده.
مستانه جون غصه نخور عزیزم!این مشکل تقریبا نود در صد دخترای ایرونیه که تا وقتی ازدواج نکردن یه جور دردسر دارن و وقتی ازدواج میکنن یه جورای دیگه!منم با وجودی که ۱۲ ساله ازدواج کردم هنوز نگران دلخوریهای مامان هستم و برای همین کاملا درکت میکنم.همین تعطیلات عید که ما به خاطر بیماری همسرم و تصادف شدید قبل از عیدمون ماشین نداشتیم و هیچ جا نمیرفتیم بد جوری پیله کرده بود که بریم خونه ی یکی از اقوام که اصلا با هیچ کسی رفت و آمد نداره و تازه اگه ۱۰ بار بری شاید ۱ بار بیاد خونت! ولی چه می شه کرد مامان های گلند دیگه!مهربونترین و حساسترینها!
وای مستانه جون مگه تو تپلی؟؟ اصلا باورم نمیشه !!! من همیشه تو رو یه دختر خیلی ریز و لاغر و کوجولو میبینم که سفیده با چشماهای تیره و براق!!! با روسری های رنگی رنگی!!! تو که من و دیدی ولی منم دوست دارم تو رو ببینم !! ادرس ایمیل فیس بوکمو برات میزارم!!
من دوست دارم اما فک کنم تو دیگه دوسم نداری!
فک کــــــــن سیزن 5 لاست تموم میشه میره تا سال دیـــگه که سیزن آخر بیاد..خیلی بده ها
پس کو پست سومت ؟؟؟؟ منم کتاب دار شدما مستانه ..... نیومدی وبم .
سلام یعنی جدی اول شدم یا اینکه نظراتت بعد تایید میاد رو پست واای تو هم طرفدار لاستی آره منم دوس دارم جولیت بمیره....آره پخش میشه...مستانه جونم خوشحالم تو وبت اومدم مرسییی
منم دوشنبه میرم کاشون... با مامی خودم
سالم مستانه جون
من یکی از خواننده های خاموش وبلاگتم
دوست جون امیدوارم مشکلت زودتر حل بشه مامان منم خیلی سر به سرم می ذاره یه وقتهائی هم منو خیلی ناراحت می کنه
واااای مستانه مظلوم کوشولوووووووووو
من دوست دارم عسیسسسسسسسم