چه قدر خوشحال شدم که امروز صبح از در شرکت که اومدم تو فاطمه رو دیدم. چقدر نیاز داشتم با یه نفر، با یه زن حرف بزنم. با فاطمه خیلی راحتم. برعکس بقیهی خانمای شرکت که رابطهمون در حد سلام و علیک باقی مونده. آخه یه موقعی بود که توی شرکت به جز من و فاطمه هیچ خانوم دیگهای نبود. فاطمه منشی شرکت بود. اون موقعا که متین هم هنوز نیومده بود توی این شرکت. هردومونم تقریبا همسن بودیم و تجربیات و مشکلات مشترکی داشتیم.
رئیسمون اما فاطمه رو زیاد دوست نداشت و چندبار تهدیدش کرد که اخراجش میکنه و من چقدر به خاطر خودم و فاطمه غصه خوردم. اما هربار یکی دو روز اخراجش کرد و بعد چون هیچکس رو پیدا نکرد که به اندازهی فاطمه بتونه براش کار کنه و به حقوق کمش راضی بشه دوباره برش گردوند. ولی خوشحالی ما از برگشتنش خیلی طول نکشید. بالاخره رئیس اونی رو که میخواست پیدا کرد. سارا هم دختر خوبیه و ارتباط برقرار کردن باهاش زیاد سخت نیست. اما من دیگه نمیتونم به هیچ کس به اندازهی فاطمه نزدیک باشم و البته فاطمه هم این بار اخراج نشد و به یه بخش دیگه توی سازمان منتقل شد و چون محل کارش بهمون نزدیکه کموبیش همدیگه رو میبینیم!
امروز صبح از در شرکت که اومدم تو فاطمه رو دیدم. چقدر نیاز داشتم با یه نفر، با یه زن حرف بزنم. چقدر نیاز داشتم به یکی بگم یه هفته است چه دردی دارم میکشم و هیچ راهحلی براش پیدا نمیکنم. یکی دو بار هم که غیرمستقیم به مامانم گفتم، زود برداشت بد کرد. چقدر نیاز داشتم مشکلم رو به یکی بگم که برداشت بد نکنه. فاطمه اما خیلی خوب برخورد کرد. گفت که این مشکل برای خودشم پیش اومده و چند روز که صبر کنم، درست میشه. گفت هرچی بیشتر به خاطر این مشکل عصبی بشم و بیشتر اضطراب داشته باشم بیشتر طول میکشه. حرفهای فاطمه خیلی آرومم کرد، اگه این درد بذاره آرامشم زیاد طول بکشه...
آخه زن بودن چرا اینهمه درد داره؟
رونوشت به آقایون به نقل از یک مرد:
" چه کسی است که نداند مردها در دردها لوس میشوند. همین خانههای خودمان نیست مگر؟ مادری اگر مریض شود، گاهی لب میگزد؛ گاهی آهسته میگوید «آخ» و اگر در صورتش دقیق نباشی دردش را نمیفهمی. اما پدر خانه اگر مریض شود، عزای عمومی اعلام میکنند، آه و ناله و غرغر و ننه من غریبم بازی و فاجعهای خندهدار. سرما که میخوریم، در نقش یک علیل زمینگیر عمل میکنیم. اما زن انگار با درد اخت است. درد و خون، بخشی از زنانگیاند... "
ولله منم همیشه دنبال جواب این سوالم . که هیچ کس هم جوابشو نمیدونه
انگار تقدیر امروزم اینه که هی اسم فاطمه بشنوم و هی اشکهام گوله گوله بریزن زیر پاهایی که داره میلرزه .... من هم دلم حرف زدن میخواد... با کسی که بفهمه حال امروزمو.... دارم ذره ذره آب میشم مستانه....
واقعا این همیشه برای منم سوال بوده ؟؟؟؟؟
سلام -
امیدوارم خوب باشی...
اگر مایل به تبادل لینک هستی خبر بده
...نام لینک تو بگو
و اگه خواستی ثبت کنی به اسم آرزوهای سبز ثبت کن
به امید آنکه همیشه سبز باشی
http://www.sabzgraphic.blogfa.com/
=+ در ضمن زن بودن خیل خوبه - هیچ مسئولیتی را نداری - کاش یه روز مرد بود تا می فهمیدی - زن یعنی زندگی
آواز دهل را از دور خوش است
مرد بودن هزار برابر بدتر از زن بودن
آخی
آخ مستانه جون آخ.....
گل گفتی مستانه... چه دردی داره زن بودن
راجع به رونوشت هم یاد حرف مامانم افتادم که همیشه میگه مردا بد مریض اند!
جالب اینجاست که مردها خیلی خودشون و قوی و محکم می دونند
گل زن رو با درد سرشتن عزیزم...دردات به دور...
اینجا خصوصی نمیشه نظر داد؟ اونی که پرسیدی واسه هرترم ۸۰۰ تا ۹۰۰ میشه.
ای بابا! اینهمه زن اینجا! می اومدی از خودم می پرسیدی مستانه! منم می گفتم اصلا محل بهش نذار سه سوته پیداش میشه.البته اگه مطمئنی از اون بابت!!!
با این زن بودنم هیچ وقت کنار نیومدم.
چه نوشته ای بود نقل قول اخرت از یک مرد واقعا که زن بودن با درد همراهه
من هم اگر چه مرد هستم اما معتقدم زن ها زیادی درد میکشن و این عادلانه نیست...حکمت خداست اما چرا؟ کسی نمیدونه. البته اینم بگم خیلی وقتا مرد ها هم درد های زیادی دارن اما خب به خاطر طبیعتشون زیاد فریادشون نمیزنن.
سلام.
این آقایون اگه یک چهارم دردهایی که خانوم ها میکشند رو میکشیدند! قول میدم پس میافتادن! یه سرما میخورن انگار خنجر خوردن :دی
گاهی یه دوست خوب خیلی خوب میتونه به آدم آرامش بده.
بابت دعوت نامه هم کلی تشکرات میشه. ثبت نام کردم. خیلی ممنون
راستی اینترنته ادارمون راه افتاد .می خام تمام مطالبتو بخونم.
مرسی از کامنتت عزیزم
زن بودن درد داره...رنج داره...
سلام گلم
باهات موافقم همیشه زنها باید درد بکشن تا مردها درد نکشن!
من یه تازه واردم خوشحال میشم اگه بهم سر بزنی و نظرت رو بدی
//////////////////////منتظرم///////////////////////////
موفق باشی
من که دخترم
تحمل زنها برای درد بیشتره..
نشنیدی به مردها میگن جنس به ظاهر قوی
اخ که چقده خوب بیانش کردی
ولی من زن بودن رو بیشتر دوست دارم ...
خیلی خیلی...یعنی اگه یه مرد تو درد بیفته بدبختیاش بیشتر از یه زن دردمنده...
واسه همینه که عزای عمومی اعلام می کنه با یه کمر درد...شاید دیگه طاقتشو نداره...(دفاع از مردای لوس نیستا...)
درد مرد بودن خیلی بیشتره...
و ...
اینکه من زن بودن رو دوست دارم واسه راحت بودنش نیست...واسه همراه بودن با یه مرد دردمند دوسش دارم...
در مورد زن هم باهات موافقم
زن یک پارچه درد ،صبر و پرستار دائم العمره!
یاد قسمت هایی از کتاب "به کودکی که هرگز زاده نشد" افتادم.
واقعا بیشتر درد ها مال زناست
ولی چرا واقعا