دلم نمیخواد امروز چیزی بنویسم. یعنی راستش غمی که توی دل ساره است نمیذاره چیزی بنویسم...
ساره رو خیلی دوستش دارم. خیلی خیلی دوست داشتنیه.
یعنی همهتون رو خیلی دوست دارم. راستش رو بخواین از اینکه این وبلاگ رو ساختم واقعا خوشحالم و از اینکه اون دوتا قرار وبلاگی رو گذاشتم خیلی بیشتر خوشحالم. چون از نزدیک دیدنتون دوستداشتنم رو صدبرابر کرد.
دوستایی که حضورشون رو اینجا حس میکنم. حتی اگه هیچ نشونهای از خودشون به جا نذارن. همین که هستن برام کافیه.
دوستایی که کامنتهای خصوصی پر محبتشون کلی دلم رو شاد میکنه.
و دوستای خیلی مهربونی که با کامنتاشون لطفشون رو بهم ثابت کردن و میکنن.
حالا دیگه اسم نمیبرم که ریا نشه.
و یه چیزی که واقعا خدا رو به خاطرش شکر می کنم اینه که توی هیچ کدوم از کامنتها احساس نمیکنم با نوشتههام کسی رو رنجونده باشم و دشمنی ایجاد کرده باشم. احساس نمیکنم کسی دلش از دستم گرفته یا به هر دلیلی ازم ناراحته و خدا کنه واقعا این طوری باشه و اگر هم یه وقتی یه چیزی ناراحتتون کرده من رو با خوبی خودتون ببخشید.
خیلی دوستتون دارم
گبول نیست! من رنجیده شدم..
از چی رنجیده شدی؟ از اینکه دعوتت نکردم خونه مون؟
من اهل تعارف نیستم ولی جدا تو یکی از آدمایی هستی که خودتو تو دل همه جا میکنی عزیزم .
:) ممنون
البته تو دنیای بیرون زیادم اینطوری نیست...
والا از اولشم شما فقط تعارف کردی! من بودم که هر هفته پیگیری کردم و هنوز به جایی نرسیدم! می ترسم یا عمرم قد نده بیام خونتون یا انقد "وقتش" کم باشه که بهم خوش نگذره!!
















اینا یعنی من "خیلی" حالم خوبه! ضایع ست؟
نه. ایشالا حالت همیشه خوب باشه
درد پایان ناپذیر دلتنگی برای عزیزانی که دیگه نمی شه دیدشون.... شوق غیر قابل وصف داشتن دوستی به پاکی و مهربونی تو.... و زندگی همچنان جاریست... نه؟
:*
شرمنده می کنی.
عزیزمی مستانه... خیلی بیشتر از اونی که بدونی..
دوستم من صبرم زیاده... تحمل می کنم. تو رو خدا تو غصه ی منو نخور.
:*
:) ممنون عزیزم
ما بیشتر
قربون شما
ولی من فکر میکنم یه بار ناخواسته تو رو رنجوندم. سر اون پستهای خصوصیت... نمیدونم، شایدم احساسم الکییه....
نه نرنجیدم. فقط فکر کردم تو درست نمی گی. یا حداقل من نمی تونم مث تو عمل کنم.
میخوای بری؟؟؟
این چند روز چند تایی از بلاگستانی ها رفتن
که دیگه هر بلاگی باز میکنم
فکر میکنم نکنه اینم میخواد بره ...
نه نمی خوام جایی برم
منم وبلاگمو دوست دارم و نسبت به دوستایی که اینجا دارم دقیقا حسی مثل تو دارم.
همیشه شاد باشی مستانه جون
چند وقتی میشد نتوسنتم بیام پیشت خوشحالم خوبی انشاا.. مشکلاته همه حل بشه
خدا پدرومادر کسی رو که وبلاگ رو افرید بیامرزه
می تو ...
چون دل به دل راه داره 
مستانه دوستت داریم... همیشه بنویس و بمون باهامون...
منم خیلی دوستت دارم

حتی اگه خیلی وقتا خاموشم
اما همیشه هستم
راسته راستش رو می گم
واقعا با نوشته هات من یکی نرنجیدم ولی از سر زدنهای بی کامنتت گاهی ناراحت می شدم البته ناراحت واژه واقعا مناسبی نیست بهتر بگم از سر زدنهای با کامنتت خوشحال می شدم
به هر حال ظهور خود واقعیت برام قابل لمس بود و دوست داشتنی
از بس خانومی
خصوصا از وقتی آن مرموز نوشتههایت را خواندم در دل تحسینت کردم مستانه. خیلی ماهی 

اینجا آیکون بوس و بغل نداره چرا و به چه علت؟ً!!
خیلی این متن عشقولانه بود دلم غنج زد.
مستانه جون منم خیلی دوست دام
هممون دوستت داریم مستانه جون همشهریه گلم.
از بابت ساره واقعا ناراحت شدم
منم احساس تعلق خاطر شدیدی نسبت به این دنیا و آدماش دارم . دوسشون میدارم . دوست میدارم
وبلاگتونو زیر و رو کردم اما اونی که میخواستم پیدا نکردم .
شما برای تولد اقا متین چی گرفته بودین امسال؟
میشه یا اسمشو بگین یا روز تولد و برم تو وبلاگ ÷یدا کنم؟
یادم نمیاد هرچی فک میکنم اسمش چی بود .
گیتی
اینو منظورته:
http://baadbaadak.com/1388/04/13/post-377/
البته من واسه تولد متین اینو نخریده بودم چون تموم شده بود.
دختر خیلی نازی
ساره واسه هممون عزیزه.
این از خوبیت هست خانومی.
سلام مستانه جون من تازه اومدم اینجا اما نوشته هات و حس همدردیت به من نشون داد می تونیم دوستای خوبی باشیم.. من لینکت کردم.. بوس
من هم دوستت دارم و خیلی خوشحالم که از نزدیک هم می شناسمت
سلام مستانه جون من بی اجازه لینکت کردم وقت کردی بما هم سری بزن البته اگه حوصله یه دوست جدید رو داشتی.
رامک؟ مثلا چقدر نزدیک؟ خیلی؟
اوهوم . اره خودشه . واقعا ممنونم
گیتی
منم خیلی خوشحالم که از نردیک می شناسمت و خیلی خوشحالم به خاطر داشتن دوستی صمیمی و با صفا و مهربون مثل U

سلام مستانه جون.منم نوشته هات رو خیلی دوست دارم و همیشه می خونمشون.سال نوت هم با تاخیر مبارک.