خوابِ خواب بود و توی خواب گاهی فرمون رو به سمت چپ میپیچید و گاهی به سمت راست منحرف میشد. هر از چندگاهی با بوق یه راننده از خواب بیدار میشد و یه چند متری رو توی بیداری میرفت و دوباره چشمهاش بسته میشد.
هیچکس اما نمیدیدش و نمیفهمید که خوابه. نه اون راننده جلوییش که صدای ضبط ماشینش رو بلند کرده بود و حس گرفته بود نه حتی اون مسافر بغل دستیش که غرق فکر و خیالهای خودش بود.
البته چیز عجیبی نیست. خیلی وقته که ما آدمها فقط خودمون رو میبینیم و هیچکس جز خودمون رو نمیبینیم. خیلی وقته نمیدونیم بغلدستیمون توی چه وضعیتیه و چه حال و روزی داره.
به هر حال امیدوارم امروز هیچ تصادفی توی اتوبان همت اتفاق نیفته و راننده جلویی همچنان توی حس باقی بمونه و مسافر بغلدستی سالم به مقصد برسه و راننده هم هرچه زودتر یه جایی برای اینکه سرش رو بذاره روی زمین و آروم بخوابه پیدا کنه.
پس یه تصادف مهیب بوده ت همت؟ کی؟ امروز صبح؟
نه
تصادف نبود و خدا کنه نشده باشه. ولی راننده خواب خواب بود
سلام! فیلم هیچ رو هنوز ندیدین؟
پایه باشی، یکی رو فرستادم امروز بلیطشو نیم بها از آزادی بگیره، سانس 21/30 ، بگم چهارتا بگیره؟
االبته قطعی نیست 50درصد احتمال داره بگیره...
نه ندیدیم. ولی امروز نمی تونیم بیایم سینما
امیدوارم....
آمین
بنده از صمیم قلب امیدوارم همه رانندگان عزیز سر سالم به بالشت بزارن
من مشکل گرفتن مرخصی و یه کلاسی رو دارم که نمیشه غیبت داشت.
این هفته مجبورم کلاس رو نرم برای همین خواستم با یه تیر دو نشون بزنم که نشد وگرنه من همچنان هستم
مستانه جون عزیزم الان بیداری ؟
من؟ من از اولشم بیدار بودم
عزیزم خوبه که فکر کردی در موردش ممنون... سئوالهاتو بپرس فکر کردن بهشون خیلی بهم کمک می کنه... در مورد مصالح تا جایی که توی فیلم معلومه خونه هاشون از چوب و ساقه ی درختهاست و یکجا هم نشون میده که داره چند تا ساقه ی محکم رو خیلی سفت به هم میبنده ... نمی دونم برای درست کردن چه سازه ای ... در مورد آب و برق و اینها هم خیلی مجهزه این مکان حتی مرکز اینترنت ای دی اس ال هم داره...
امیدوارم
نمی دونم دقیقا عزیزم... فهمیدم به تو هم میگم...
مرسی تینا! زود بگو بریم یه خونه بسازیم چون رئیس.جم.هور گفته زودتر باید بزنیم به چاک!!
راستی مستانه چون بلیط سینما امروز نیم بها نبوده نخریدیم!! :))
عزیزم گفتم که سینما آزادی. البته پشت تلفن میگه سه شنبه ها نیم بهاست ولی من پیک دفترمون رو فرستاده بودم گفته نیم بها نیست و چهار هزارتومن بلیطشه!
البته قبلا هم یکی دوبار این جوری شده بود.
همسر می گه ایشالله یه بار دیگه...

شاید قرارشو واسه هفته ی دیگه باهم بذاریم! باشه؟ از الان اوکی؟ ینی می بینمت؟
سلام
حالب نوشته بودی.
خیلی وقته که ما آدمها فقط خودمون رو میبینیم و هیچکس جز خودمون رو نمیبینیم. خیلی وقته نمیدونیم بغلدستیمون توی چه وضعیتیه و چه حال و روزی داره.

این جملاتت زیبا و البته خیلی غمناکه.مستانه جون خیلی خوب مینویسی .بهت یه بار گفتم بازم میگم که مسایله روز خیلی خوب اشاره میکنی