عجب ضربهای بود! اون قدر محکم بود که من رو رسما از حال و هوایی که توش بودم پرت کرد بیرون و یادم انداخت که دیگه توی اون خونهی امن، توی اون شهر امن نیستم... بلکه توی تهرانم، توی تهران خطرناک!
البته تنها اثر اون ضربه این نبود! اثرات دیگهای هم داشت. از جمله دوتا در له شده و پونصد ششصدتومن خسارت و ...
داشتیم مامان و بابا رو میرسوندیم به اتوبوس که برن کربلا... رفتن ولی با ناراحتی و نگرانی... خدا کنه سلامت برن و برگردن و بهشون خوش بگذره.
جالبیش اینجاست که قرار بود بیمه بدنهمون رو شنبه یکشنبه تمدید کنیم که تخفیف عید فطر بهمون بخوره!
به هر حال نماز و روزههاتون قبول... عیدتون مبارک...امیدوارم حسابی بهتون خوش بگذره و یه لحظه هم ناراحتی براتون پیش نیاد...
سلام
خوبی؟
حالا تهران شد خطرناک ...؟
خداروشکر خسارت مالی بوده ... تا تو باشی تو حال و هوای خودت نباشی ...
نماز روزه های شما هم قبول ...
موفق باشی
ای واییییییییییی خدا رو شکر که جانی نبوده هر چندد که....
نماز و روزهای شما هم خیلی خیلی قبول مستانه جون
خدا رو شکر که جونتون سالمه.
و نماز روزه هات قبول.
عیدت هم مبارک بادبادک باز
راستی لینک کردم شما رو.
اینجا تهران است
صدای ما را از مرکز خطر می شنوید !
مواظب خودتون باشید
عیدت مبارک مستانه گلم
انشالله که خودتون سلامت باشید. ماشین فدای سرتون
مستانه خانوم می شه بپرسم منظورت از شهر امن کجاست؟
منظورم مکه است...
امیدوارم حالتون خوب باشه
و مامانت اینا هم به سلامتی برن و برگردن
به خیر گذشت شکر خدا
ای بابا... مواظب خودتون باشید حاج خانوم...
خدارو شکر که به خیر گذشته.... همیشه وقتی که می خوای کاری رو انجام بدی اتفاق زودتر از اون می افته
مستانه جون خودتون که چیزیتون نشده خدایی نکرده ؟ بلا دوره انشالله
خدا رو شکر خودتون سالمید عزیزم
تا باشه خسارت مالی
خدا رو شکر خسارت مالی بوده گلم
بیشتر مراقب باشید عزیزان من .... واقعا رانندگی تو تهران اعصاب فولادی می خواد... باز هم شکر خدای مهربون که خودتون سالمید...
خدا رو شکر به خیر گذشته صدقه یادتون نره
جای مامان بابا خالی نباشه
چند روز پیش به ما هم از این ضربه ها خورد. اما شمال زیر بارون. بخاطر بی احتیاطی یه مسافر اصفهانی