بهش یه هفته وقت داده بودم. یه هفته وقت داده بودم تا تکلیفش با خودش روشن شه. یا از روی اون دیوار بیاد پایین و خودش رو یه گوشه کناری قایم کنه یا یه تاری چیزی درست کنه و پشه ها رو شکار کنه.
اما توی این یه هفته هیچ خاصیتی از خودش نشون نداد. نه یه قدم پایین اومد و نه یه قدم بالا رفت.
امروز مهلت یه هفتهایش تموم شد. کردمش توی جاروبرقی. به امید اینکه توی زندگی بعدیش موجود مفیدتری باشه!
پست قبلیت هم ارادتم رو نسبت بهت بیشتر کرد هم علاقم رو...
نمی دونم چرا..این مدل ساده نوشتن هات خیلی به دلم می شینه..
ممنونم آزاده عزیزم...
راسی مستانه یه سوال؟؟ وبلاگ من رو می خونی؟؟ فقط خواستم بدونم.
آره آفاق جان همیشه می خونمت
mishod bendazish beeroon, ageh az oon ankabootayeh lagharo bi rang bood ke bayad begam bayad ankabooyayeh eenja ro bebini, ma ta majboor nabashim kareeshoon nadareem, yani beerooneshoon mikoni:))
عنکبوت را وارد جارو برقی تان کردید؟
حالا میره اونجا و تار عنکبوت می سازه؟
مستانه جون خوب مینداختیش بیرون خوب
امروز منتظرتونیم.... آدرس داری؟
چه دلنشین می نویسید...
به خصوص پست بحران !
وای من خیلی ازش می ترسم! نمیدونم اینا چی می خورن که زنده می مونن بی حرکت! شایدم شبا میرن شکار می کنن روزا برمیگردن سر جای اولشون!