این روزها خالیاند برای من. خالی از مشغله فکری و کاری. خالی از نگرانی، از اضطراب و ...
این روزها با آماده کردن صبحونه برای متین، غذا دادن به پرندهها و آب دادن به گلها شروع میشن. با کنار زدن پرده و دیدن آفتاب. با باز کردن پنجره و نوازش نسیم.
این روزها با کتاب خوندن و فیلم دیدن و کمی هم نیایش کردن ادامه پیدا میکنن.
با یه استراحت نیم روزی لذتبخش تر میشن.
گاهی یه سری به دانشگاه میزنم، یا کتابخونه.
گاهی توی کلاسهای مثنوی شرکت میکنم.
این روزها با تلفن به یه عزیز، چت کردن با یه دوست، یا قدم زدم توی پارک نزدیک خونه دوستداشتنیتر میشن.
با آماده کردن شام و ناهار فردا و آماده کردن یه نوشیدنی برای متین که خسته از راه میرسه ادامه پیدا میکنن.
این روزها متین وقتی میاد خونه، تمام تلاشش رو میکنه که با وجود خستگیش بیدار بمونه تا بیشتر کنار هم باشیم، تا بیشتر با هم حرف بزنیم، تا بیشتر بودن هم رو حس کنیم.
این روزها یک سال از روزی که از شرکت قبلی اومدم بیرون گذشته. یک سالی که حدود نصفش رو کار کردم و نصفش رو توی این نگرانی سپری کردم که شاید بیکار بمونم. یک سال گذشته و حالا من دیگه نه اسیر کارمم، نه نگران بیکاری. یک سال گذشته و من تازه بعد از یک سال مزه آزادی رو میچشم...
عجیبه و خوب...
ان شالله همین طور روزهای خوب و شیرین و اومیو سپری کنی دوستم
هر روزت از دیروزت بهتر باشه
آزادی خیلی دوست داشتنیه.گاهی از بالا به مردم توی خیابون نگاه میکنم دلم میگیره میگم کاش راحت میتونستم برم برای خودم قدم بزنم استراحت کنم کتاب بخونم ورزش کنم و ....کلا به علایقم برسم حیف که .......
اینا همه به خاطر تصمیم درستیه که پارسال گرفتی
مستانه وجود آدم هایی مثل تو نعمت بزرگیه.نزدیک محل کارم یه گلخونه است پر از گل های رنگارنگ.نمی دونم چرا هر وقت از کنارش رد می شم،یاد تو میوفتم.
عزیزم
خوشحالم که اگر خالیه بی دغدغه است
گاهی خالیه، چون جای کسی خالیه
اینجا چقدر خوشرنگ شده.
(این آیکونه رو خیلی دوست می دارم)
چه حس عالی ای.
بی نظیر بود این روزهاتون
چه روزهای بکر و فوق العاده ای.
خدایا شکرت به خاطر بودن تو و حس های خوبت