کاغذها رو ازم گرفت و سه چهار بار از بالا تا پایین مرورش کرد.
- حالا چی؟ فراموشش کردی؟
- نه، فقط دیگه بهش فکر نمیکنم. یعنی از فکر کردن بهش فرار میکنم.
پوزخندی زد که از صدتا فحش بدتر بود. همیشه همینجوری بود. خشن و بیملاحظه.
- مث همه آدمهای ضعیف فرار میکنی. هیچ وقت از کسی یا چیزی فرار نکن، هیچ وقت مشکلاتت رو حل نشده رها نکن. یا حتی سعی نکن که بسپریشون به گذشت زمان که کمرنگ بشن و فراموش. یا جلوشون وایسا و حلشون کن. یا اگه نمیتونی اونقدر بهشون نزدیک شو که با ذره ذره وجودت لمسشون کنی و زیر و بمش رو ببینی، خوبیها و بدیهاشون رو. بعد باهاشون کنار بیا. با ذهن و روحت باهاشون صلح کن. در آرامش بپذیرشون.
* * *
سالها از روزی که این حرفها رو بهم گفت، میگذره. اما هنوزم وقتی توی یه موقعیت سخت ذهنم فرار کردن رو انتخاب میکنه یاد اون پوزخند، پاهام رو سست میکنه و حرفش هی توی گوشم زنگ می زنه: " وایسا، حلش کن، باهاش کنار بیا. در آرامش بپذیرش."
خوب آخه خیلی سخته این کار
من معمولا فرار رو بر قرار ترجیح میدم
منم از خیلی مشکلات فرار می کنم
سلام این حرفا و استحکامی که توی کلام اون شخص بوده خیلی تاثیر گذاره.....اما جانزدن وایسادن و مردونگی کردن وازحرکت نایستادن دربرابر مشکلات توی این دوره و زمونه واقعا سخت وطاقت فرساس ..اما به نظرم زندگی با همه مشقتاش ارزش جنگیدنو داره مگه نه؟؟؟؟
ادم گاهی تئوری یه چیز رو میدنه ولی عملی کردنشه که سخته
هر که بوده این حرف رو زده واقعا خیلی آدم با ارزشیه
من تمام سعیم توی زندگی اینه که بتونم این حرفا رو به مرحله عمل برسونم
سالگرد قمری ازدواجتون مبارککککککککککککککک