سرت را قدری بیاور جلوتر تا باز هم آهستهتر بگویم:
بهترین دوست انسان، انسان است نه کتاب. کتابها، تا آن حد که رسم دوستی و انسانیت بیاموزند، معتبرند، نه تا آن حد که مثل دریایی مُرده از کلمات ِ مُرده، تو را در خود غرق کنند و فرو ببرند.
تو در کوچهها انسان خواهی شد نه در لابهلای کتابها.
تو در کوهها، در جادهها، و در کنارِ ستمدیدگان واقعی، رسم زندگی را یاد خواهی گرفت نه با غوطه خوردن در آثاری که در اتاقهای دربسته نوشته شده و نویسندگانش هرگز نسیم را ندانستهاند و قایقی در تن توفان را...
از همۀ اینها گذشته، من عشق کتابی را هم دوست نمیدارم و تسلّط کتاب بر خانه را هم.
من دوست ندارم که وقتی برای کاری صدایت میکنم، جواب بدهی: "همین صفحه را که تمام کنم، میایم." من از این جواب بیزارم و از آن کتاب که مثل صخرهای میان دو عاشق قرار میگیرد. میفهمی گیله مرد کوچک؟ میفهمی؟
یک عاشقانه آرام - نادر ابراهیمی
می فهمی دختر جان؟
می فهمی معتادِ کتاب؟
می فهمی....؟
من این کتاب رو خیلی دوست دارم.
من خودم سالها فقط کتاب خوندم اما وقتی وارد زندگی با آدمها شدم و پا به اجتماع گذاشتم دیدم دنیا با اون چیزی که تووی کتابهاست خیلی فرق داره و از زندگی با آدمها بیشتر و بیشتر یاد گرفتم تا کتاب.
با این بخشش هم کاملا موافقم.
چه خوب! میشه اینو ایضا تعمیم داد به خیلی چیزای دیگه...! به گودر حتی!
اولش فکر کردم اینا حرفای خودته حتی فکرکردم اون جملهه رو تو به میتن گفتیا... تا رسیدم به خط آخر...
حتی برس به کامنت اول...!
عالی بود
خصوصی یه سوال پرسیدم ازت ...
aaaaaaaaaaaaalllllllllllllllllllllllllllliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii bood:)
سلام
وبلاگ قشنگی دارید
من یه وبلاگ ساختم
اگ میشه بیاید و نظرتون و بگید
ممنونم
یاحق