آقای رئیس نیست. متین نیست. همکار دست چپی نیست. همکار روبهرویی نیست. همکار اتاق بغلی نیست و ... فقط منم و همکار دست راستی و یه کولر که بادش مستقیم میخوره توی چشمهام و نمیذاره چشمهای خوابآلودم به این آسونیا باز بمونه.
توی گودر هیچی نیست. توی فیـــسبوک هیچکی نیست. توی وبلاگم پرنده پر نمیزنه. فقط منم و چراغ سبز یکی از دوستهام که تازه باهاش حرف زدم و حرفی با هم نداریم و یه مانیتور روشن که نورش خواب رو توی چشمهام بیشتر و بیشتر میکنه.
مامان نیست، بابا نیست، مادربزرگ و پدربزرگ نیستن. خواهرم نیست. همهشون با هم رفتن مسافرت. فقط منم و خالهام که منتظرم بیاد دنبالم تا با هم دیگه بریم خونهی خالهی مامانم و یه چند ساعتی با دخترخالهها خوش بگذرونیم.
کار هست، پروژه این درس هست، تحقیق اون یکی درس هست، فقط من نیستم!
هر چه هست نیست
پس بهتره بگین تموم چیزایی که باید باشن، نیستن. همه چیزایی که نباید باشن هستن...
همین که تو هستی و خاله ات هست و منتظرشی بری جایی که بهتون خو میگذره عالیهههه.