پدربزرگم تعریف میکرد که قدیما یه گدا توی محلهشون بوده که برای اینکه جلب ترحم کنه و پول بیشتری جمع کنه یه عینک دودی میزده به چشمش و یه عصا میگرفته دستش و تلوتلوخوران توی محله راه میرفته و ادای آدمهای کور رو درمیآورده.
سالها بعد یه روز پدربزرگ برمیگرده به اون محله و میبینه این مرد هنوز هم داره گدایی میکنه. با این تفاوت که حالا یه گوشهای نشسته و عصاش رو هم گذاشته کنارش ولی عینک به چشم نداره.
فکر میکنین چرا؟
چون مرد گدا واقعا کور شده بود...
باید حواسمون رو جمع کنیم که توی زندگی ادای چی رو درمیاریم و نقش کی رو بازی میکنیم. ادای آدمهای کور رو، یا ادای آدمهای بینا رو؟ ادای آدمهای بدشانس رو، یا ادای آدمهای خوششانس رو؟ ادای آدمهای بدبخت رو، یا ادای آدمهای خوشبخت رو؟؟؟
جالب بود و آموزنده
کاملا قبول دارم
خیلی جالبه- منم همین امروز در مورد ناخودآگاه آدما نوشتم. این روزا خیلی ذهنمو مشغول کرده و طبق قانون همش واسم نشونه میاد- این پست امروزت هم یه نشونه دیگه
لطفاً این مطلب رو توی بلاگتون کپی کنید، توی گودر دست به دست کنین یا لینک بدین. مرسی (-:
http://maryami-myself.blogfa.com/post-1923.aspx
like rasti
سایت باحالی دارین
یه سر هم به من بزنین
http://marobashomarobash.blogspot.com/
باهات کاملا موافقم... فکر کنم خیلی مهمه ادای چی رو درمی یاریم تو زندگی... خودمونو تو کدوم قالب می پذیریم و باور می کنیم... مستانه یه چیزی می خواستم بهت بگم... خیلی از خوندن پستهات لذت می برم...