درختهای همیشه سبز با همهی خوبیهاشون یه بدی بزرگ دارن، پاییز رو نادیده میگیرن.
و من در حصار ساختمانها و درختهای همیشه سبز اما خاکستری این شهر، پاییز رو به فراموشی سپرده بودم.
تا جمعه.
جمعه اما سر از سعدآباد درآوردیم. سر به باغهای پاییز زده گذاشتیم و پا بر برگهای زرد خشک شده.
در میان تمام دیدنیهای سعدآباد، در میان تمامی موزهها و کاخها و باغها و درختهایش، مینیاتورهای استاد فرشچیان چیز دیگری بود. بینظیر بود. تفاوت بین عکسهایی که تا به حال دیده بودم و نقاشیهای واقعی شگفتانگیز بود. و چه بسیار بودند نقاشیهایی که تا به حال در هیچ یک از عکسها ندیده بودمشان.
سحر نام یکی از مینیاتورهایی بود که بسیار دوستش می داشتم.
جمعه پاییزی زیبایی بود.
من باید برم سعد آباد رو ببینم تا حالا نرفتم
منم نرفته بودم تا حالا و تجربه خوبی بود.
چه خوب
یه بار هم توی فصل بهار برو و ببین که چه بهشتیه سعدآباد ...
وای دوستم پاییز سعدآباد واقعا محشره... اداره ما دو سال پیش باید یک گروهی از مهمانهای خارجی رو می برد تهران گردی ما هم بردیمشون سعدآباد... خوب یادمه اوایل پاییز بود و هوا و درختا وحشتناک زیبا



منم کارهای استاد فرشچیان رو خیلی خیلی دوست دارم از بس که از رنگهای شاد و زنده استفاده میکنه حتی تابلوی ظهر عاشوراش هم غم انگیزه ولی اونم پس زمینه اش سفیده در واقع غالب رنگها سفیده برای همین آدم از دیدنش سیر نمیشه
این نقاشی هم خیلی زیبا بود دوستم
سحر!!!!!!!! یعنی من!
تو دوست خانم سین ی! از آی پیت فهمیدم! آخه کلی با این آی پی خاطره دارم. خوش اومدی سحر جان
منم عاشق این مینیاتورام خصوصا اونا که از زنه!یه جورایی حس میکنم زن ایرانی همینه .نه هیچ جای دیگه و نه این زنی غیر از ایرانیه تمام و کمال