عصر بارانی دلگیری است و برای تو از همیشه دلگیرتر و از همیشه بارانیتر. هوای دلت مه گرفته است و هوای چشمانت پاییزی و زمین زندگیت خالی شده است، از مفهومی بزرگ، عزیز و دوستداشتنی به نام پدر.
دل تنگ باش، دل نگران اما نه،
که پدرت حالا برگشته به خانهاش. به خانهی سبزش. مگه ننوشته بودی که :" ما معتقیدم خونه هر چی که باشه باید سبز باشه. بله سبز و همیشه سبز..."
که پدرت حالا برگشته به آغوش امن خدا...
چی شده مستانه ؟ دلم ریخت متوجه منظور پست نشدم یا شدم میخوام نفهمم
مسی پدر فیروزه خودمون فیروزه تو را من چشم در راهم ... ؟؟؟؟ چیزیش شده ؟ از کجا میدونی ؟؟ وای خدای من دستام یخ کردن کاش وا ضحه تر مینوشتی
پدر فیروزه ؟؟؟ وای خدای من...یادم نمیره اولین روزی که نوشت بیمارند...وای خدای من....چقدر عاشقانه پدرش رو دوست داشت...دوست داره...
فرو ریختم...
الهی در پناه امن عشق الهی روحشون سبز و شاد باشه.... درد فیروزه رو می فهمم .... هرچند ......
درد بی پدری تا آخر عمر داغش پایداره


روحشون شاد
خدابیامرزدش
چقدر ناراحت شدم... خدا رحمتشون کنه
روح این پدر و همه رفتگان شاد...
روحش شاد ..
من دلم ســــــخت گرفته ست از این میـــهمانخانه ی مهمان کشِ روزش تاریک...
تسلیت میگم فیروزه خانم.
سلام خانمی خوشحالم سالم برگشتین زیارتتون قبول اما از این پست دلم گرفت...