بچه که بودم صمیمیترین دوستم دخترخالهی مامان بود. ارتباطمون خیلی زیاد بود. خیلی شبها رو با هم میگذروندیم و تا صبح توی گوش هم پچپچ میکردیم و صبح هنوز هوا روشن نشده مشغول بازی میشدیم تا شب.
بزرگتر که شدیم کمتر همدیگه رو میدیدیم ولی به هرحال اون احساس نزدیکی برامون باقی موند و هروقت که همدیگه رو میدیدیم کلی حرف برای هم داشتیم.
زینب زودتر از من ازدواج کرد و بعد هم من ازدواج کردم و زندگی خیلی بینمون فاصله انداخت. بیشتر فاصله البته از نوع فیزیکی بود. خیلی کم همدیگه رو میدیدیم و خیلی کم فرصت حرف زدن با هم رو پیدا میکردیم.
چندماه پیش زینب خونهشون رو عوض کرد. من هیچوقت نرفته بودم خونهش و نمیدونستم که خونهش کجاست. دیروز اما فهمیدم. جا خوردم. شوکه شدم و ذوق زده. خونهشون سه تا کوچه پایینتر از خونهایه که خریدیم...
اه لعنتی! آخه چرا باید چیزی که تو ذهن منه، تو ذهن تو هم بیاد ها؟ چرا؟ چرا من نمی تونم شماها رو ذوق زده کنم؟ ها چرا؟ این چه زندگی ایه؟
وای اگه می دونستم انقدر ناراحت می شی نمی گفتم که!
مبارک باشه خونه خریدنتون.ایشالا توش پر باشه از عشق
ممنونم اطلسی جون
وای مستانه جان چه قسمتی .. عزیزم با دل پاکت برای ما هم دعا کن ..
عزیزم ایشالا شما هم خیلی زود به چیزایی که می خواین برسین.
دوست عزیزم خیلی خیلی خوشحالم به خاطر خونه جدیدت ،به خاطر اینکه جاش خوبه و خونه ایه که دلت دوست داره
آرزو میکنم پیش از رفتنمون به خونه هامون پر از نور و برکت و الطاف خداوندی بشه برامون ،آرزو میکنم همیشه از خونتون عشق و محبت و دوستی و صدای خنده های پر شوقتون به سمت آسمون روونه باشه...خونه جدیدتون مبارک
ممنون به خاطز این همه دعای زیبا...
مستانه جان اگه برای خونه جدید پرده احتیاج داری پیشنهاد میکنم حراج اطلس پود-شهرک غرب- رو یه سر بزنی
فکر نمی کنم ته پولمون چیزی برای خریدن پرده بمونه!
چقدر خوش حال شدی.
آره، خیلی...
خونه نو مبارک و چه تصادف جالبی :)
ممنون خاتون جان...
lمبارک باشه خونه خریدن مبارک باشه بستی فروشی توپ پیدا کردن مبارک باشه دیدار و پیدا کردن دوست قدیمت مستانه جون
ای جونم...کاش حال و هواتون هم مثل بچگیتون بشه با این نزدیک شدن:)
منکه خیلی دوسدارم.
کاش... البته من امیدوارم که این اتفاق می افته.
خونه نو مبارک باشه
ممنون ساناز عزیزم :*
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا
چه خوب کلی میتونید دوباره حرف بزنید
اوهوم
به به. مبارک بود مبارک تر شد.
چه اتفاق قشنگی اما امیدوارم وقتی میبینیش، حرفهایی برای گفتن هنوز باقی مونده باشه...
باقی مونده... مطمئنم...
بیچاره آقامتین

دیگه مستانه خانوم کم پیدا میشن
تا حال مستانه همش تنها بود، حالا نوبت متینه!
خوبه لااقل دیگه توی اون محیط جدید احساس تنهایی نمیکنی....گرچه گمونم وقتت انقد پره که بازم اون رابطه فیزیکیه!!!!!!!......
البته امیدوارم که تازمانیکه همو داریم از هم بهره ببریم
ایشالا وقتم هم یک کم آزادتر میشه...
ای واااااااای... چه جالب... چه سورپرایزی... حالا هی بگو شرق تهران بهتره... ببین چقدر اتفاقات خوب افتاده
نرگس جانم معلومه که شرق تهران بهتره! ما غرب خونه نخریدیم که، شرق خریدیم.
خیلی خیلی مبارک باشه .
هی گفتم اس ام اس بزنم تبریک بگم نشد
سلاااااااااااااام مستانه ی عزیز
خونه ی جدید خیلی مبارک گلی
تقریبن بما نزدیک شدین
به خانه ما سر بزن.
حتما مطلبی پیدا میکنی که به آن علاقهمند شوی.
یا حتی میتوانی مقالهای بنویسی و پنجره تازهای برای اهل خانه باز کنی.
"میدونستی"
www.midoonesti.com