تمام چراغهای خونه رو روشن میکنم. حتی چراغهای راهرو رو. ولی همش حس میکنم خونه تاریکه و تاریکیش عصبیم میکنه. نمیدونم سردردم مال تاریکیه، یا نه. ولی هر روز، هرچی هوا تاریکتر میشه، سردردم بیشتر میشه.
کلا خیلی کم تحمل شدم. تحمل چیزهایی رو ندارم که یه روزی کاملا عادی از کنارشون رد میشدم. یه چیزایی مثل شلوغی، سروصدا، گرما، تاریکی و ...
تنها چیزی که به شدت دلم میخواد، اینه که برم توی طبیعت. دم یه رودخونه. وسط یه جنگل، کنار دریا. حتی به شبهای پارک لویزان هم راضیام. البته وسط هفته باشه که خیلی شلوغ نباشه.
azizam in rouzha tamoum misheh .yekam ba arameshe bishtari bashoun barkhord kon.albateh adam az dele hich kas khabar nadareh vali bet miad por hoseleh tar az in harfa bashi.yekam bikhial bash.va be khodet bishtar khosh begzaroun.