علی از اولش زیاد بغلی نبود. یعنی شاید چون گرمایی بود و توی بغل گرمش می شد خیلی دوست نداشت توی بغل باشه. هرچی هم که گذشت و تحرکش بیشتر شد از میزان بغلی بودنش کم شد. ولی از یکشنبه که اولین فرنی رو بهش دادم یه جور دیگه شد یهو. نمی دونم واقعا دلیلش رو. ولی همش دوست داره بغلش کنم. یعنی فهمیده که غذای کمکی اولین گام برای استقلال و جداییه؟ خیلی خیلی موجودات عجیب فهمیده ای هستند این فسقلیها.
متین چند روز بود سرمای سختی خورده بود و علی هم ازش گرفت. البته نشونه ای که از سرماخوردگی داشت فقط سرفه بود. وگرنه ظاهرش خوب و سرحال بود. به هرحال بردمش دکتر که مثلا پیشگیری کنم که دکتر معاینه کرد و گفت از ریه سرما خورده و آنتی بیوتیک داد.
دیگه اینکه دکتر گفت باهاش تمرین نشستن کنم. منم اومدم گذاشتمش رو تختش و چندتا بالش گذاشتم دورش دیدم نشست.
آوردمش روی مبل و بدون بالش نشوندمش دیدم نشست. خلاصه فهمیدم بلده بشینه فقط بسکه دلش می خواد توی خونه بچرخه فرصت نشستن پیدا نمی کنه. البته هنوز بدون تکیه گاه نمی تونه بشینه.
سلام
خدا نگهدارشون باشه انشاءالله ...
زیر سایه ی پدر و مادر سالها خوش باشند ...
ای جانم. چقدر این پسر شیطون و بامزه است ماشالا.
براش اسفند دود کن.
وای این عکس آخری وای این عکسه آخری...کشت منو...خدایا حفظش کن خدایا حفظش کن خدیا حفظش کن
عزیزممممم
ای جانِ من با اون بی دندونیش

عکس دوم یه جوریه انگار کمر علی داره اذیت میشه .. مراقبش باش مستانه
ماشالله.چه پسر بانمکیه مستانه
خدا واست نکهش داره ...
چقدر زود زمان میگذره انگار همین دیروز بود که عکستو با شکم قلمبه برامون گذاشته بودی
سلام.
قربون این خنده قشنگش تو آخرین عکس.
ماشالله به علی کوچولوی زرنگ
همین روزا می بینی که این آقای فسقلی سینه خیر رفته زیر تخت قایم شده! حالا تو هی صداش بزنی و دنبالش بگردی
شیطون بلا
می بوسمت 
ای جانمممم عزیزم نوش جونش
گووووگولییی داره فرنی میخوره به به
اولین نشستن علی اقای فسقلی مبارک باااد
زود خوب شو مامانم اذیت نکن
رااااستی تو عکس آخری خیلی خوردنی شده فسقلی بوووووووووووس
قدر این نعمت بزرگ رو تو خونه تون بدون عزیزم خدا برات حفظش کنه.
ای جااااااااااااااااانم
آخیییی
نازززی
چه خنده ملیحی داره تو این عکس آخری
واای خدا خیلی بانمکه.خدا حفظش کنه
فرصت نشستن نداره... عزیز
میگم بهش یه جارویی. تی ی. چیزی وصل کن که در نظافت منزل کمکت بده
خیلی ماچمالیش کن
نگاه علی چه جیگرانه است...
همه کاری رو یاد میگیره فقط شتاب نکن ...زمانش برسه انجام می ده بچه ای که چاق نباشه میتونه با حرکت کردنش دنیا رو بهتر کشف کنه هر روز هم مثل کاشفان علم یه چیز یاد میگیره و تو رو متعجب میکنه
بلا ازش دور باشه
نوشتنت در مورد پسرت خیلی جالبه. لحنت خیلی متفاوته. خوشم میاد
خدا همه ی فسقلیا رو برای پدرمادراشون حفظ کنه