اون وقتها یکی می گفت بچه ام از در و دیوار می ره بالا می گفتم وا! آدما چقدر اغراق می کنن. مگه می شه کسی از در و دیوار بره بالا! ولی حالا فکر می کنم علی هم شده مصداق همین قضیه. یعنی کافیه یه جایی پیدا کنه که دستش بهش برسه. می شه تکیه گاهش برای بالا رفتن و وایسادن و ...
میز تلویزیون هم که کلا شده مرکز ثقلش. یعنی هرجای خونه بذارمش، حتی توی اتاقش، در چشم بهم زدنی می بینم که داره از میز تلویزیون بالا می ره. بعد از یکی دوبار تجربه تلخ(!) کلی هم محتاط شده و اگه ببینه من دور و برش نیستم اونقدر مقاومت می کنه تا من برم نجاتش بدم! خلاصه که بساطی داریم.
و اما توی این هفته چند تا اولین داشتیم:
1- اولین دندونش امروز جوونه زد!
2- امروز اولین بار توی حموم خندید و آواز خوند!
3- توی این هفته برای اولین بار کلماتش یک کمی به کلمه های واقعی نزدیکتر شدن! یه چیزایی شبیه به به، بابا، مامان، عمه! البته واقعا فقط شبیه اند و هنوز فاصله دارن تا کلمات واقعی.
4- دیروز با هم رفتیم پارک و برای اولین بار سرسره بازی کرد. و کلی هم از دیدن بازی بچه ها و فواره ها و ... کیف کرد.
5- اولین بار بدون کمک کسی و با تکیه کردن و گرفتن اشیا می ایسته.
غذا هم معمولا صبح ها فرنی یا حریره می خوره و ناهار و عصرونه و شام هم چندتا قاشق سوپ می خوره که کدو و عدس و ... هم بهش اضافه شده. ولی به نظرم کم غذا می خوره. یعنی بااشتها می خوره ها و این حس رو که غذا رو دوست داره به آدم می ده. ولی زود سیر می شه. منم دیگه وقتی سیر می شه اصراری نمی کنم.
خواستم بگم تو سوپش کدو نریزین چون باعث میشه قند خونش بیاد پایین
واقعا؟ ولی کدو که خیلی خاصیت داره و دکتر هم می گه بریزین.
ای جان
دندون دندونم کن با دندون دون دونم کن
مبارکه
دون دونم کنه؟؟؟؟؟ بی خیال!
کوچولوی نازنین
قربون اون صورت گرد و خوشگلت برم
با اون برق شیطنت چشمات
چرا نمیای پیشمون فیروزه؟
وووی ماشالله لا حول ولا قوه الی بالله
. آدم دلش میخواد گازش بگیره
قربونت برم عزیزم
سلام.
به سلامتی عزیزم جوونه زدن دندونهات.
چه اولین های پر احساس و قشنگی مامانی. مبارکتون باشه.
برای غذا هم مهم خوردنه حجمش رو به عهده خودش بگذار.
راستی یک تجربه اینکه عدس رو بگذار جوونه بزنه و بعد جوانه عدس رو داخل سوپش بریز که با ماهیچه مقویترین سوپ برای بچه هاست. در ضمن حتما غذاش چربی داشته باشه حالا میخواد کره باشه یا روغن .
مرسی از توصیه ات. حتما این کار رو می کنم.
روغن زیتون می ریزم معمولا
عزززززززیزم...این فسقلی رو ببین چقدر بزرگ شده
ماشالله ماشالله...
خیلی خوبه
امیدوارم همیشه شاد و سرحال باشه و باشی
ایشالا سلامت باشی الی جونم
من خیلی این شرح حال نوشتن هات رو دوست دارم
ایشالا یه روزی خودت از این شرح حالها بنویسی
همه اولین ها مبارکتون باشه مستانه جان. ای جانم این پسر چه بامزه است ماشالا. میگما برای ما که خواننده اینجاییم چه زود گذشت این مدت از تولد علی. یعنی فینگول کوچولوی منم زود بزرگ میشه؟
خیلی خیلی زود بزرگ می شن. خیلی
الهی زنده باشه علی جان...
من پیشنهاد میکنم خیلی خیلی زیاد باهاش حرف بزنین.. درمورد هرچیزی... هم زودتر راه میفته و هم دایره لغاتش بالا میره...
چشم سعی می کنیم.
ای جانم پسرک فضوله خواستنی :*
کی بیایم آش دندونی بخوریم مستانه جونم؟
گل پسر شیطون شده ها
آش دندونی رو منتظریم راما خانوم بیاد تا بپزیم
حسابی مشغول بزرگ کردن علی اقا شدی.
امیدوارم هر دو سلامت باشین
قربونت برم. شما هم سلامت باشی
عزیزم :******
من که فک میکنم روزی که بچه دار شم خیلی زیادی مراقبش باشم مبادا کاردست خودش بده... چطوری تونستی خونسرد باشی مستانه؟ به منم یاد بده
خیلی اتفاقها واقعا اتفاقه. هرچی هم که مواظب باشی پیش میاد. مثلا تو نشستی کنارش و چهارچشمی مراقبشی ولی یهو از یه زاویه ای میفته که به هیچ وجه پیش بینی نمی کردی.
خلاصه کم کم به این افتادنها عادت می کنی و هم زمان حس می کنی یکی هست که خیلی بیشتر از تو مراقبشونه و سعی می کنی بسپوریشون به خودش.
:*:*::**:*:
جانم علی جان چه قدر معصومه. خدا حفظش کنه ٠وای دلم یه دونه. نینی خواست که بچلونمش. ٠با این فسقلی بامزه هرگز خسته نمیشی
ایشالا نی نی خودت رو بچلونی
به به ... ماشاءالله ... خدا حفظشون کنه
باسلام و عرض ادب
ممنونم.