عید امسال خیلی حس خوبی دارم، خیلی بهتر از سالهای پیش. دلیلش رو نمی دونم واقعا ولی ته دلم یه آرامش عمیق و یه شادی عمیق حس می کنم.
خلاصه عیدمون مبارک .
صبح ساعت 6 پسرک رو بیدار کردم و صبحانه اش رو دادم و با یه اسنپ رفتیم دربند. خدا رو شکر پسرک کلا سحرخیزه و علاقه ای به خواب صبح نداره و پایه زود بیدار شدنه.
هوا خنک بود و رودخونه پر از آب و ترکیبی از بوی ذغال و خاک و امین الدوله توی هوا پخش بود که آدم رو مست می کرد. حدود یک ساعت و نیم رفتیم بالا و پسرک نه کم آورد، نه غر زد و خیلی خوش و خرم همراهم اومد و کیف کرد.
اولین تجربه جدی کوهنوردیش بود و چیز خوبی از آب در اومد و دوتایی بهم قول دادیم که هفته های بعد بازم این تجربه رو تکرار کنیم، به امید اینکه بتونیم متین رو هم با خودمون همراه کنیم!