هجران!


آقای متین!


در راستای گزارش امروز، باید خدمتتان عرض کنم که امروز هیچ آب نخورده‌ام! آخر مگر نمی دانید بدون شما آب هم از گلویم پایین نمی رود! البته دلستر استوایی قضیه اش سواست!


راستش امروز به نتیجه جالبی رسیدم. اینکه در غیاب شما خرج و مخارجمان به طرز چشمگیری کاهش میابد و تقریبا به صفر میل می کند! چرا که صبحانه و ناهار و شام را از دسترنج مادر مهربانم تناول می کنم. صبحها و عصرها هم که با ماشین به سرکار می روم و  پیاده از جلوی هیچ بقالی و قصابی و غیره ای رد نمی شوم که ویارم عود کند، و از همه مهمتر هنگام رد شدن از کنار زغال اخته فروشی به دلیل سربالایی کذایی که خودتان در جریانش هستید، جرات نمی کنم که ماشین را پارک کرده و پیاده شده و خرید نمایم!


خلاصه دلم بسیار برای زغال اخته ها شما تنگ شده است. کاش زودتر بیایید و این هجران را پایان ببخشید.


با آرزوی سلامتی و یک چمدان پروپیمان


مستانه


نظرات 17 + ارسال نظر
مهسا یکشنبه 5 مهر 1388 ساعت 16:35 http://www.jabe.ir

دوست عزیز وبلاگ جالبی داری
اگر واسه وبلاگت عکس لازم داشتی می تونی به جعبه مراجعه کنی
پایدار و سر بلند باشید

هیما یکشنبه 5 مهر 1388 ساعت 16:59 http://www.hima77.blogfa.com

میبینم که در فراق یار داری میسوزی

روناک یکشنبه 5 مهر 1388 ساعت 17:38

میگم متین رفته فرنگستون ی مناطق آزاد؟
آخه تو یه جوری از سوغاتی حرف میزنی آدم دلش آب میشه

فرنگستون!

الهام یکشنبه 5 مهر 1388 ساعت 17:46 http://vyona.blogfa.com

در مورد نبود مردها و کاهش چشمگیر هزینه موافقم
ولی من موافق نبودشون نیستم
دلم تنگ میشه

ساره یکشنبه 5 مهر 1388 ساعت 19:55

خوبه که آقا متین این چند تا یادداشت اخیرت رو نخونن وگرنه افسردگی می گیرن همونجا موندگار می شن

راستی در راستای پست پائینت نمی دونم چرا بیشتر گریه م می گیره تا خنده!
واسه چهارشنبه کلی هیجان زده م! فقط من اولش خجالتیما اون گوشه کنارا گمم نکنین تا یخم آب شه!

" من ساره م، 23 ساله، لیسانس شیمی محض، فعلا در آرزوی ادامه ی تحصیل! 2 ساله ازدواج کردم بعد از دو سال عقد البته! شمالی هستم و از زمان دانشجوئی و بعدش ازدواج ساکن تهران. باقی گفتنیها هم باشه واسه قرار!"

[ بدون نام ] یکشنبه 5 مهر 1388 ساعت 21:02

واقعا خیلی متاثرم ...
متاستفانه من نمی توانم چهارشنبه بیام کلاسام شروع شده و باید برم یونی ...از طرف خودم همتون را می بوسم ...و دوست دارم ..مستانه جون

کاش اسمت رو می نوشتی!

خانوم زیگزاگ یکشنبه 5 مهر 1388 ساعت 22:56 http://Daily.30n.ir

مستانه جونم راستش خیلی دلم می‌خواد بیام اما جریانات حذف و اضافه و کلاس‌هام قر و قاطی شده. نمی‌دونم تاریخش کی بیفته. اگه بتونم حتمن سعی می‌کنم بیام و البته اگه خواستم بیام بهت اس‌ام‌اس می‌دم و خبر می‌دم که میام.

جودی ابوت دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 08:45

ملیکا دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 08:56

راست میگیا منم هروقت پیاده از جو فروشگاهی چیزی رد شم باید یه چیزی بخرم وگرنه نمیشه

فیروزه دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 09:27

مستانه این عکسه بزرگ نمایی شده اش موجود نیست؟

نوچ!

مریسام دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 09:34

وای منم عاشق دلستر استواییم

هانیه دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 09:38 http://aztobato.persianblog.ir

خوب آره! پس بودن متین چقدررررر در افزایش مخارج شما نقش داشته!!! می‌گم متین خان کجا رفته؟

یه جای دور :(

تینا دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 09:48

آخی... چند روز مونده؟ ... اصلا کجا رفته؟

چهارشنبه برمی گرده. یعنی بعد از اینکه شماها رو دیدم. می رم فرودگاه دنبالش!

هلیا دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 09:49

بیچاره رو کشتی اینقدر از سوغاتی گفتی .فکر کنم طفلکی همش باید درحال خرید باشه .راستی من ذغال اخته دوست ندارم چرا؟

صحرا دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 10:04 http://sahra87.persianblog.ir

آخی . منم وقتی همسری نیست همش خونه مامان تلپم

گلدونه دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 10:30 http://gharibe0001.blogfa.com

ای جان.. من دیروز به وصالش رسیدم! (زغال اخته رو میگم!)

fafa دوشنبه 6 مهر 1388 ساعت 11:56 http://www.longliveahmad.blogfa.com

خیلی بامزه نوشتی... ایشالا همون چمدون پر و پیمون زودتر از راه برسه... من که خیلی کنجکاوم بدونم چی توشه!!!!!!!1

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد