جاده...


برعکس خیلی از شاعرها و نویسنده‌ها و آدم‌های لطیف و بااحساس که عقیده دارن "مقصد بهانه است، رفتن رسیدن است" و کلا می‌گن جاده بخشی از سفرِ و لذت سفر به جاده شه و این حرفها، من هرکاری می‌کنم نمی‌تونم از این جاده‌ی تهران - اصفهان لذت ببرم. اصلا این جاده برام عذاب الیمِ، حرف امروز و دیروزم نیستا. از بچگی هروقت می‌خواستیم بریم اصفهان عزای این هف-هش ساعت راه رو می‌گرفتم (اون موقعا با پیکان زودتر از این نمی‌شد رسید) وقتی هم که برمی‌گشتم تا یه هفته خواب می‌دیدم که کل شهر اصفهان رو آوردن توی حیاط خونه‌مون از پله‌ها که می‌ریم پایین می‌رسیم به خونه‌ی بابابزرگم.


فقط یه مدت توی دوره نوجونی که تو فضای عشق و عاشقی بودم از جاده لذت می‌بردم. چون می‌تونستم شش - هف ساعت برم توی خیالاتم غوطه‌ور بشم.


این روزا دلم می‌خواد بیشتر بریم اونجا، دلم می‌خواد بیشتر بابابزرگ رو ببینم، بیشتر با عمه‌ها و عموها و زن‌عموها حرف بزنم. بیشتر از حال دخترعموها و پسرعموها خبر داشته باشم و بیشتر از بودن کنارشون لذت ببرم. اما فکر این جاده‌ی خشک و خالی که انگار هیچ وقت نمی‌خواد تموم شه منصرفم می‌کنه...




پ.ن: الان از راه رسیدیم. احتمالا خستگی راه توی این نوشته بی‌تاثیر نیست! برم یکم بخوابم شاید نظرم عوض شد :دی


نظرات 15 + ارسال نظر
301040 شنبه 26 تیر 1389 ساعت 08:08 http://301040.blogsky.com

mitooni ye navare amoozeshi bezari too mashin kolli chiz yad begiri

یه بار توی راه کیمیاگر رو گوش دادیم... خیلی خوب بود...

پرنده خانوم شنبه 26 تیر 1389 ساعت 08:12

آره خیلی جاده حوصله بریه!
متین خان برگشتن مگه؟

چهارشنبه شب برگشت و 5 شنبه رفتیم اصفهان و الانم که تهرانیم

بهاره شنبه 26 تیر 1389 ساعت 10:36 http://rouzmaregiha.blogsky.com

آخه از بس جاده اش خشک و بی آب و علفه آدم رو خسته می کنه حسابی

اوهوم

راما شنبه 26 تیر 1389 ساعت 10:53 http://missymemol.blogfa.com

می بینم که گز و پولکی و بریونی و همه اینا رو الان استاد میکنی
سلام ما رو به سی و سه پل هم برسون مسانه جون
خوش بگذره خانومی

الان از اصفهان برگشتیم راما جان

تینا شنبه 26 تیر 1389 ساعت 11:05

خب عزیز دلم کی منتظرتون باشیم؟ کی براتون راحت تره ؟‌

:)

هلیا شنبه 26 تیر 1389 ساعت 11:18

حق هم داری جادش خشکه و ادمو کسل میکنه

مخصوصا اگه از اتوبان کاشان بریم که دیگه هیچی

sara123 شنبه 26 تیر 1389 ساعت 11:52

mastaneh man tajobam chetor hamchin chizi migi??!! hamin akso negah kon!! man az mosaferat asheghe jadeh hastam, hala shayad 2 moshkeli daree masalan 2 jadeh halet bad nemisheh? vagarna asemoone aabi, ba tabeeat, har chi basheh, del angeeztareen didaneeyeh safareh.!!

تعجب نداره ولی! خیلی جاده حوصله سر بریه

روناک شنبه 26 تیر 1389 ساعت 12:29 http://www.ronak88.persianblog.ir

نه عزیزم مشکل از تو نیست آخه این جادهه چی داره که آدم دوستش داشته باشه نه سزسبزی و قشنگی داره نه حتی ازون کویر خوشگل چین چینی هاست
منم اصلا تحملشو ندارم یه دیمن هیدرینات می خورم و همش خوابم

من جرات خوابیدن هم ندارم چون می ترسم متین حوصله اش سربره و خوابش ببره. برای همین ترجیح می دم با اتوبوس بریم و برگردیم

زهرا شنبه 26 تیر 1389 ساعت 13:51

برا اینکه توی این جاده برهوت حوصله ات سرنره بهترین راه اینه که یه مدت هم تو بشینی پشته رل.این جوری هم کمک به متین خان میشه و هم حوصله ات سر نمیره
به نظرم جاده اصفهانه خلوت که راحت میتونی توش با ۱۲۰تا بری بهتره از اینه که تو یه جاده ای مثله شمال باشی اما عوضش از شلوغیه بیش از حدش دیوانه بشی.ماکه رسما با سرعت ۱۰کیلومتر تو جاده میروندیم
راستی چشمت روشن به خاطر بازگشت متین خان

معمولا وقتی می ریم اصفهان با مامانم اینا می ریم و بابا و متین هردوشون رانندگی می کنن و علاوه بر این مامان و بابا چندان به رانندگی من اطمینان ندارن.

نارنجی ! شنبه 26 تیر 1389 ساعت 14:28 http://leilanarenjim.blogfa.com

ااااااااااااااا برگشتی تهران ؟؟؟؟
بی خبر اومدی و رفتی ؟

فقط جمعه رو اونجا بودیم

متین شنبه 26 تیر 1389 ساعت 16:19

چقدرم که تو می ترسی متین حوصله ش سر بره و خوابش ببره...!
جماعت!
این مستانه خانوم اگه فقط من توی ماشین باشم، هیچ وقت نمی نشینه؛ بلکه هنوز وارد ماشین نشده؛ پشتیِ صندلی رو می خوابونه و هنوز دراز نکشیده خوابه!
میگه حس گهواره بهش میده!
من کمتر مستانه ای رو یادم میاد که توی ماشین سر برگردونم و ببینم. باید سرم رو برگردونم و بندازم پایین تا چشمای خوابش رو ببینم...
اون وقت می رن از قزوین میارن...
"...چون می ترسم متین حوصله اش سر بره و خوابش ببره..."
ای خدااااااااا.....!
اتفاقا بر عکسه... این منم که همش می ترسم خانوم خدای نکرده آب تو دلش تکون بخوره و از خواب بپره. از 4 تا باند ضبط 3 تاش رو غیر فعال می کنم که خانوم خانوما فقط صدای لالایی چرخای ماشین رو بشنوه؛ بعد بر می گرده میگه می ترسم متین حوصله اش....

ای خـــــــدااااااااا....!!!

خانوم شنبه 26 تیر 1389 ساعت 17:20 http://khanoomstory.blogsky.com

درکت می کنم...هم در این مورد که جاده ی کسل کننده ایه هم در این مورد آقا متین در باره ات لو داد! انصافا خواب توی ماشیت به سانِ خواب در آغوش مادر لذت بخشه!

البته متین اغراق کرده!‌من توی تهران توی ماشین می خوابم ولی توی جاده این اتفاق کمتر میفته... البته واقعا خوابیدن توی ماشین یکی از لذت بخشترین نوع خوابهاست

راهنما شنبه 26 تیر 1389 ساعت 17:46

این حالت رو من، نسبت به جاده‌ای دیگه پیدا کردم بعد از یه دهه رفت و آمد. اما الان که قطار رو با اتوبوس جایگزین کردم، وضعم خیلی بهتره.
قطار نداره اصفهان؟ اگر ممکن باشه برات جایگزین کردن جاده، با قطار و هواپیما خوبه؛ خیلی خوبه.

من حتی به اتوبوس هم راضیم. چون شب می ره و آدم با خیال راحت می تونه بخوابه

غزلک شنبه 26 تیر 1389 ساعت 20:23 http://yeghazalak.blogspot.com

آره خیلی خسته کننده است

اوهوم

بی تا شنبه 26 تیر 1389 ساعت 20:35 http://bita3614.persianblog.ir

من میگم دلیلی نداره وقتی متاهل شدی یه چیزای خصوصی دوران مجردی رو از بین ببری یا یه جایی جا بذاری... تو چی میگی ؟

باهات موافقم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد