چه احمقانه فکر میکردم که کافیه هروقت دلم خواست گوشی تلفن رو بردارم و شمارهاش رو بگیرم تا صداش رو بشنوم.
و حالا، حالا بعد سالها تمام قدرتم رو جمع کردم و با دستهای لرزون شمارهاش رو گرفتم، اما نتونستم صداش رو بشنوم. هیچ کس گوشی رو برنداشت. یه ماهه که هروقت زنگ می زنم هیچ کس گوشی رو برنمی داره...
همه چیزی که ازش دارم یه شماره تلفنه که هیچوقت روی هیچ کاغذی نوشته و توی هیچ گوشی تلفنی ذخیره نشد و حالا من موندم و یه شماره تلفن و حسرتی به اندازه هشت سال...
سخت است
خیلی سخت
هر چند که نمیدانم
ولی سخت است
انتظار
دلتنگی
کور شدن
بی فروغ بودن
ولی ایمان دارم
ایمان داشته باش
با تک تک سلولام میفهمم چی میگی
حالا خوبه جواب نمیده اگه میگفت یک ماهه واگذار شده حی منو میفهمی که اینکه چرا تعلل کردی
کیه؟
با بقیه شماره تلفن هات این کارو نکن...
این پشیمونیها کاش نباشه
اگر احتمال میدی اهل نت هستش یه سرچ کن تو گوگل یا حتی فیص بوک... شاید یه شماره جدید ازش پیدا کنی همونکاری که من کردم و نتیجه گرفتم
خب بیشتر از غرق مفهوم این پست شدن. غرق کنجکاوی شدم که کیه؟
جدی منم سئوال شد برام که کیه
درباره پست قبلت
خانمی منم دارم این مکانهارو
از بچه گی یه امامزاده داشتم که تو خوابم اسمش امامزاده غریب بود
و به هر حال پیداش کردم
پیداشون کن بعضی ها واقعی و پیدامیشن
مستانه! رو ایوونتون چقد برف نشسته؟ عکسشو بذار! هوراااااااااااااااااااااااااااا
مستانه جون یادت هست این عکس و از کجا برداشتی؟ این عکس شدیدا شبیه به یکی از دوستای دبیرستانمه که خیلی خاص بود و من الان حتی فامیلیش رو یادم نمیاد که تو فیس بوک دنبالش بگردم حتی فقط میدونم اسمش روشنک بود و چند ماهی میشه که دنبالشم