آینده...

 

گنگ، مبهم، مه آلود و ترسناک. خیلی خیلی ترسناک.
آینده رو می گم. نه آینده دور، که آینده ی نزدیک، خیلی خیلی نزدیک.
نزدیک در حد یکی دو هفته، حداکثر سه چهار هفته.
 
 
 
بیشتر وقتها آدمها برای اینکه زندگی کردن توی لحظه، زندگی کردن توی زمان حال رو یاد بگیرن، باید تلاش کنن، باید تمرین کنن و ...
ولی گاهی آدم چاره ای نداره جز اینکه زمان حال رو زندگی کنه. وقتی آینده گنگه، مبهمه، مه آلوده و ترسناک... خیلی خیلی ترسناک...
نظرات 17 + ارسال نظر
فاطمه شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 21:11 http://www.dadayi86.blogfa.com

توی حال زندگی کردن یه کم سخته ولی آینده هم ترسناک و مبهم نیست مابزرگش کردیم.خوشحال میشم بهم سربزنی

قاصدک شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 21:25

پست تو هم خیلی گنگه .. بعد از اینهمه وقت ..

هیما شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 22:02 http://hima77.blogfa.com

مستانه عزیز چند هفته دیگه که پسرکوچولوت رو بغل کنی به این روزا میخندی

memole شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 23:28

آینده ؟
همین امروز
همین فردا
وقتی باور کنی قرار نیست دنیا کن فیکون بشه آرومی
نگران نباش این ذات آدمیزاده از تاریکی میترسه
چه شب باشه . چه فردا

وای 3 هفته دیگه

مهدیس یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 01:06

این آینده گنگ و مبهمتو دوست دارم
وای چه قدر من هیجان دارم

زهرا یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 06:39 http://zizififi

اینده گنگ و مبهم با لبخند گل پسرت به بهترین حال تبدیل میشه...اینو همه اونایی که مامان شدن میگن

نرگس یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 07:02

به این فکر کن که همه طی می‌کنن این رو و خیلی‌ها تصمیم می‌گیرن چند بار طی کنن. حتما خیلی خیلی هم شیرینه.

ریحان یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 07:49 http://www.manoshosho.mihanblog.com

من الان دقیقاً تو همین نقطه هستم و براى همین هم دارم زجر میکشم

راما یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 08:16 http://missymemol.blogfa.com

مستانه جونم ایشالله استرس و نگرانیت به زودی زود حل میشه دیگه خانومی
میدونی چقدر دوستت دارم؟

فیروزه یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 08:18

دیروز اینقدر به فکرت بودم که خدا می دونه . اس ام اس هم فرستادم برات ولی برگشت خورد . تمام دیشب خواب می دیدیم که نی نی به دنیا اومده و ما اومدیم خونه تون دیدنی (من و خانوم سین و آقاهامون) خلاصه مثل مامان بزرگا شیوه بجه داری بهت یاد می دادم (نه که خودم بلدم!!!!)
مواظب خودت باش . گاهی وقتها هم هیچ پیش بینی و برنامه ریزی ای برای آینده جواب نمیده . خودش میاد با راه و روش هاش . می بوسمت

آلما یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 09:09

نگران زایمانی؟؟؟
اگه اینه که کاملا حق داری...برات آرزوی آرامش می کنم

سایه یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 10:14 http://didarema.persianblog.ir

شمارش معکوس شروع شده . تا چند روز دیگه نی نی تو بغلته . راستی اسمش قراره چی باشه ؟

سحر(مامان کیمیا) یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 10:39

سلام عزیزم
تو شرایط تو این ترس طبیعی است .وقتی پسر کوچولوت به سلامتی به دنیا بیاد این ترس ها هم تو زمان گم می شه.ان شاا... به سلامتی فارق می شی .عزیز دلم.

افروز یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 10:52

عزیزم آینده مبهم هست ولی ترسناک نیست از این ستون تا ستون بعدی فرجی هست

مهدیس یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 15:54

اسم گل پسرتو نمی خوای لو بدی مستانه؟

مهربانو یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 16:30 http://www.mehrbaanoot.blogsky.com

حق داری دوستم کاملا...

داش بهی دوشنبه 6 شهریور 1391 ساعت 00:35 http://behii.persianblog.ir/

با خوندن این پستتون این اومد تو ذهنم:

کاش فردا تمرین کند

روز بهتری باشد . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد