بالاخره ما هم اولین سفر سه نفره زندگیمون رو رفتیم. البته یه سه نفره نصفه و نیمه. یعنی من و علی با مامان و بابام و خواهرم رفتیم. بعد متین بهمون پیوست. یک روز پیشمون بود و بعد برگشت. خلاصه گرچه وقت سه نفره اش خیلی کم بود ولی همین هم خیلی خوب بود.
و البته سفر به شمال برای علی یه تجربه شگفت انگیز بود. کلا وارد شدن به یه دنیای دیگه بود. دنیای جنگل، رودخونه، کوه، دریا و ... مخصوصا که بیشتر وقتها توی فضای باز مشغول بازی با درختها و گلها و پرتقالهای کال و تاب بازی و ... بود.
و برای من هم یه تجربه شگفت انگیز بود. دیگه جنگل، دریا، ماسه ها، گاو و گوسفند و مرغ و خروس و اردک و ... مفاهیم تکراری نبودند. همه چیز رو از نگاه علی می دیدم. از نگاه کسی که اولین باره داره می بینشون و چقدر اینجوری همه چیز فرق می کنه.
چقدر مادر بودن دنیای آدم رو متحول می کنه و چقدر قشنگه این همه تحول.
in axe ali kenare darya kheili khoob shode ^_^
به به همیشه به سفر عزیزم اونم شمال که صدبار در سال هم بری بازم دوستش داری چه حالی کرده این علی آقا. همیشه خوش باشید عزیزم.
نگاه ها تو هر دوره متفاوت میشه
الان نگاهت شده از منظر علی
شاید قبلا از دید همسرت میدید
چه بزرگ و ناز شده ماشالله :)
این عکس دومیه هی تجریکم میکنه بگم ورش دار، سرما خورد و اینا. استرس گرفتم :)
واییییییییی خیلی خوب درکت میکنم امین که انقدر ذوق زده شده بود من کلی خوشحال بودم مسافرت با بچه هم واقعا کیف میده
سلام دوست خوبم
وب قشنگی داری
خوشحال میشم به وب من هم سر بزنی
میتونی برای وبلاگت آدرس جدید ثبت کنی
http://s2a.ir
همیشه پستای قشنگ و پر احساستو میخونم مستانه جون. امیدوارم با پسرکوچولوی نازنینتون زندگی سرشار و شادی برای همیشه داشته باشید.
سلام. مستانه جون چرا دیگه اپ نمیکنی؟ دلم برات تنگ شده خانومی. امیدوارم خوب و سلامت باشی.
چرا آپ نمی کنم؟ مگه نمی بینی پستهای جدیدم رو؟ آخریش مال یکشنبه هفته پیش بوده.