موقعی که علی به دنیا اومد توی کشور، روزهای خوبی نبود. تحریمها بیشتر شده بود و حرف جنگ بود و اوضاع اقتصادی افتضاح بود. این مسائل به هر حال تاثیر مستقیم و غیرمستقیم روی زندگی همه مون داشت. چه تاثیر اقتصادی و چه تاثیر روانی.
راستش اون روزها بارها و بارها به خاطر اینکه به حرف متین گوش نکرده بودم و از ایران نرفته بودیم یا بچه دار شده بودیم خودم رو سرزنش می کردم و دل نگران آینده نامعلومی بودم که پیش رومون بود.
حالا اما نه اینکه اوضاع ایده آل باشه ولی حداقلش اینه که یه کورسوی امیدی هست، حداقل اینه که دیگه حرف جنگ نیست، حداقل اینه که فعلا اوضاع اقتصادی از این بدتر نمی شه، حداقل اینه که از فشار روانی که روی مردهامون بود یک کمی کم می شه و به نظرم فعلا همه اینها بسه برای خوشحال بودن!
چه قانعیم ما بخدا! و چقدر بی چشم و رو ان اینا :(
اوهوم
آره بازم خیلی بهتر از قبل شده وباید امیدوار بود و خوشحال.
اوهوم
نه تنها بسه بلکه واجبه
چرا باید با بدبینی این روزا رو خراب کنیم
متاسفانه گویا خیلی از ماها عادت کردیم به خبر بد شنیدن و بدبین شدیم
به نظرم خیلی هم خوبه، و بهترین بهانه برای شادی
موافقم باهات
انشالله اوضاع روبراه میشه
اوهوم