حالم خوب نیست.
به خاطر پرنده های کوچیکمون که بر اثر بی مبالاتی من مردن.
به خاطر علی کوچیکمون که امروز هر دوتا دستش رو سوراخ سوراخ کردن تا ازش آزمایش بگیرن و نشد و حالا باید یه روز دیگه و یه جای دیگه دوباره بره آزمایش.
به خاطر ماشینمون که همش خرابه و متین خسته این روزها رو خسته تر می کنه.
حالم بد می شه.
وقتی یاد بغض علی می افتم و نگاه مظلومش وقتی خانوم و آقای دکتر دستش رو گرفته بودن و نمی ذاشتن تکون بخوره.
وقتی یادم می افته که حالا علی که از خواب بیدار بشه و از مبل بره بالا دیگه پرنده هاش نیستن که برگها رو بکنه و بهشون بده بخورن.
وقتی یادم می افته که هر وقت می خواستیم از خونه بریم بیرون علی با پرنده هاش خداحافظی می کرد.
حالم خوب نیست و می دونم هیچ کدوم از اینهایی که نوشتم دلیل کافی نیست برای اینکه خوب نباشم. حالم خوب نیست و می دونم همه اینها مسائل ساده ای اند که توی همه زندگیها پیش میان. حالم خوب نیست و دلیل واقعیش هیچ کدوم از اینهایی که نوشتم نیست.
همه مسئولیت این پرنده ها از اول با متین بود
چرا تو مسئولیتو به گردن خودت می گیری
مگه یه بچه کمه برای اینکه آدم حواسش بهش باشه
:))
وسط دعوا نرخ تعیین می کنی؟
:(
منم امروز خوب نیستم...ایشالا فردا حالمون عالیه:)
ایشالا
از اون وقتی که مستانه تصمیم گرفت خیلی چیزا رو ننویسه تو وبلاگش، اینجا خیلی سرد و بی روح شده...نمیدونم چرا هر پستی میخونم اینجا احساس میکنم کلی حرف نگفته داری که سعی داری قایمشون کنی و البته که حق داری این کار و بکنی، فقط گفتم که بگم حال و هوای اینجا دیگه صمیمی نیست:(
می دونی موضوع بیشتر از اینکه صرف پنهان کاری باشه اینه که عقیده دارم حرف زدن و گفتن از غم و غصه و ... نه تنها فایده ای نداره بلکه بیشتر گسترشش می ده. برای همینه که خیلی چیزا رو نمی نویسم. و دقیقا از همون وقتی کمتر نوشتم که حجم غصه هام خیلی بیشتر از خوشیها و شادیهام شده بود.
و از اون وقتی دوباره تصمیم به نوشتن گرفتم که حجم شادیهام بیشتر یا حداقل مساوی با ناراحتیهام شد...
rast migi mastaneh joon,manam mesle to fekr mikonam azghamo ghose neveshtan vaghean energy manfie bishtari miare.man ke shoma ro az nazdik nemishnasam va vaghean nemidounam ke chi migzare dar zendegitoun vali ye chizi hamishe mikhastam behet begam ke enghadr taghsire hame chizo gardane khodet nandaz.chon hadeaghal az naveshtaht be nzar nemirese ke adam havas part va bimanteghi bashi.omidavarm rouzhaye ghashangtar zendgit bishtaro bishatr beshe.
عزیزم لطف داری بهم. من شاید آدم بی مسئولیتی نباشم ولی حواس پرت هستم. مخصوصا این روزا که علی کلا حواسی برای آدم نمی ذاره...
مستانه جان این روزا همه غمگینن…کی حالش خوبه؟…
انشاالله فردا روز بهتری باشه برای همه…
ایشالا همه خوب بشن زود...
گاهی بلایی که قراره به جان آدم بیاد، به مال یا حیواناتی که توخونه نگه میداریم میرسه، نگران نباشید.
ان شاالله حال علی هم خوب میشه.
این رو خودم خیلی تجربه کردم ولی اندفعه عذاب وجدان دارم بابت مردنشون و نمی ذارمش به حساب قضابلا
امیدوارم دلیلش هرچیه زودی برطرف شه ولی همون سوراخ کردن دستعلی برای حال بد بودن کافیه ببرش بیمارستان پارس اونا خون گیرهای ماهری دارن یا بیمارستان کودکان امام خمینی 24 ساعته است نصف شب ببری هم میشه خلوته سه سوته پیدا میکنن الهی بگردم برای دخترم بردیمش
بعد چندوقت اومدم وبت دیدم....
بردمش مفید و اونجا خیلی راحت ازش خون گرفتن.
ایشالا که گل پسرت همیشه سلامت باشه...
گاهی که ناراحتی، همه چی با هم حالتو بد میکنن... خوب میشی... زود
ایشالا شما هم خوب باشین... زود زود...
سلام مستانه جون. همیشه به بقیه بچه هایی که برات کامنت میذارن حسودیم میشه. من خودم وبلاگی ندارم و حس میکنم بقیه به خاطر وبلاگایی که دارن شاید بیشتر باهاشون رابطه برقرار میکنی و شاید یه کامنت از یه کامنت گذار ناشناس برات حس خوبی هم ایجاد نکنه.
چند وقت بود دیر تر به وبلاگت سرمیزدم چون کم شده بود نوشته هات. خوشحالم که دوباره برگشتی. اخه تنها وبلاگی که میخونم وبلاگ شماست.
راستی خوشحالم که مشهد اومدی. من خودم مشهدیم. اگه خبر داشتم و میزبانیمو قبول میکردین میزبانی میکردم ازتون.
با اینکه تو همیشه برام فقط و فقط یه اسم بودی، اسمی که حتی گاهی به جنسیتش هم شک می کردم ولی همیشه کامنتهات رو دوست داشتم و برام مهم و عزیز بودی و خوشحالم که هنوز هم هستی و اینجا رو می خونی.
مریم جون گاهی جلو اتفاق رو نمیشه گرفت خودت رو سرزنش نکن چون این اتفاق ممکنه برای هرکسی پیش بیاد.
بعدشم سعی کن دیگه پرنده نگه نداری چون باعث آسم و آلرژی میشه خصوصا تو بچه ها.
علی کوچولو هم نمیدم چی شده که نیاز به دکتر پیدا کرده الهی که همیشه و همیشه تنش سلامت باشه.
در مورد ماشین بیا بزار ماشینتون ور دل ماشین ما
.
خدا بزرگهههههههه
مشکل علی چیز خاصی نیست. پرنده هم هنوز دوتا دیگه داریم!!
شما هم سلامت باشین ایشالا.
امیدوارم همین حالا .. همین الان .. مستانه حالش خوب خوب باشه ..
منم وقتی حالم خوب نیست هزززار تا دلیل بی ربط می تونم براش پیدا کنم
اما وقتی حالم خوب نیست فقط و فقط دلیل اصلی لعنتی مهمه واونه که باید برطرف شه
ایشالا که دلیل اصلی هم رفع می شه هم برای تو. هم برای من و هم برای اونایی که مشکلات مهمی دارن.
مستانه ی غمگین من .... خوب می شی دوباره.... مطمئنم....
همه اینا بهونه ناراحتیه دیگه
اون آزمایش گرفتن از بچه و گریه و نگاه مظلومش آدمو میکشه
خوب میشه همه چیز
گمونم یه کم خسته ای
مرسی که هستی هیما جونم.
الهب بمیرم برای خوب نبودن حال تو و اون دستای علی که سوراخ شده. ببرش ازمایشگاه مسعود و اینکه همه چی درست میشه
قربون مهربونیت.
بردمش بیمارستان مفید.
راستی خوب شد کامنت گذاشتی. یادم افتاد سی دی هات رو پس بدم. در اسرع وقت باهات هماهنگ می کنم.
ایشالا هر کی اینجوریه زود خوب شه. من جمله خودم.
ایشالا...
اخیییییییییی علییییییییی جونممممممم من که اصلا دل ندارم
الهی همیشه سلامت باشن
یک روزایی ادم غمگین میشه عزیزم و فقط اینا بهونه ایی میشه واسه اون ناراحتی
نمیدونم چرا این روزا هممون یک جوری شدیممممم منکه حسابی قاطی کردم
ایشالا تو هم زود خوب بشی غزل جان
اره بیمارستان مفیدم کودکان اونجام خوبه چون نوزاد زیاد میارن ماهرن
آره. تازه اونجا که رفتم یادم افتاد قبل هم برده بودمش اونجا خون داده بود.