بعد از یه هفته بیماری و بیحالی و لاجرم توی خونه بودن و گذروندن بیشتر وقتش در حالت خواب یا در حال دیدن کلاه قرمزی و زی زی گولو، امروز یه کم سرحال شده و توی خونه راه افتاده و پشت سر هم حرف می زنه و شعر می خونه. هروقت هم که آب بینیش میاد دستمال به دست می دوه پیش من و می خونه:
"باز دماغم راه افتاد/دلم به تاپ تاپ افتاد/آآآآمد بهاران!!!"
جاااااااااااانم علی :)