مرخصی استحقاقی

آقای آبدارچی اومده توی اتاق و می گه یه خبر خوش!

فکر می کنم حتما جواب مسابقه اومده و من قهرمان شدم. ولی خبر خوشش اینه که پگاه یه گل زده به پیروزی و یه نفرم از پیروزی اخراج شده. متین کلی خوشحال می‌شه و به آقای آبدارچی می‌گه خیلی می‌خوامت. بهش زبون درازی می‌کنم و می‌گم من دلم گرفته و تو خوشحالی می‌کنی؟

می‌گه دوباره چته؟

می‌گم احساس می کنم هیچ کس منو درک نمی کنه.

می‌گه می‌خوای یه هات چاکلت درست کنم تا بفهمی یکی هست که درکت می کنه؟

دیشب رفتیم برای عروسیمون سالن بگیریم. یعنی یه ماه پیش رزرو کرده بودیم و قرار بود خبرمون کنه. دیروز گفت هنوز نوبتتون نشده. ولی به یه نفر که جلوتر از ما بود گفت همه‌ی تاریخهای خوب و عیدها و جشنها تا آخر شهریور سال دیگه پر شده. ما می‌خواستیم برای تولد امام علی سالن بگیریم. ولی اگه این جوری باشه نمی‌شه و معلوم نیست کی به ما برسه.

بعد از سالن هم رفتیم یکی از این آژانسهای مسافرتی. آخه من و متین امسال مرخصی زیاد آوردیم. نُه روز مرخصی که اگه نریم حروم می­شه. به مامان که گفتم، گفت با متین برین مسافرت. فکر کردم شوخی می­کنه. مامان من اجازه بده من و متین تنهایی بریم مسافرت؟ چند بار گفتم مطمئنین که اجازه می دین؟ گفت آره.

آژانسه یه تور گروهی داشت به مناسبت هفته محیط زیست به قشم. شرایطش خیلی خوب بود. قیمتشم بد نبود. کلی با متین ذوق کردیم و خیال‌بافی کردیم .

ولی شب که اومدم به بابا می‌گم. می گه نه، تنهایی نمیشه برین.

به مامان می گم، می گه نه، زشته.

می‌گم صبح خودت گفتی عیبی نداره. می‌گه تو هم فقط به هر حرفی که به نفعته گوش می‌دی. می گه نُه روز مرخصیت رو بشین توی خونه خیاطی‌هات رو بکن.

راستی به نظر شما توی دوران عقد این سختگیریا لازمه؟

به نظر من که وقتی شرعاً مسئله­ای وجود نداره این کارا کاسه­ی داغتر از آش بودنه...



نظرات 13 + ارسال نظر
جیلی بیلی یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 15:43

همه جا همینه چرا؟؟؟
همه باید در موردشون سختگیری بشه !!!!
خوبیش اینه که زود میگذره .

تو کجایی؟ وبلاگتون چی شده؟

ریحانه یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 16:13 http://www.hamnafaseman-toi.blogfa.com

سلام
ببین من چه دخمله خوفی هستم بازم اومدم
آره اکثر خانواده های ایرانی اینطوری هستن ولی این در صورتی است که به قول تو اصلا از نظر شرعی مشکلی نداره مثلا اگه دو نفر بخوان دو سال توی عقد باشن حالا به هر دلیلی که مهمترینش میتونه پس انداز برای شرایط بهتری باشه و بخواد اینطوری باشه که نمیشه والا مادر جون و این خانواده ها اونارو مجبور میکنن که خیلی زود برن سر خونه و زندگیشون انقدر بدم مییاد که بعضی ها انقده خودخواه هستن یکی نیست بگه خب خودته بزار به جای این دو تا جینگولی ببین چقدر سخته. ولی خوشبختانه خونواده خودم که اصلا اینطوری نیستن و اصلا به این چیزا سخت گیری نمیکنن ولی کو آقای شوهر.
موفق باشین.

سحر یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 16:14 http://cometotellyou.blogfa.com

سلام مستانه جون
من امروز وبلاگتو دیدم. یه خرده از آرشیوتم خوندم. حتما بعدا بقیشم میخونم.
این سختگیریا رو واقعا منم نمیفهمم. از این رسم و رسوم دست و پا گیر خسته شدم.
بهر حال امیدوارم از زندگیتون لذت ببرید عزیزم

شهرزاد یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 17:45

سلام مستانه جون
من امروز با این وبلاگ آشنا شدم و همشو خوندم...

راستش در مورد این پستت باید بگم که به عقیده ی شخصی من اصلاً این سختگیریهای پدر مادر بعد از عقد درست نیست اما متاسفانه خیلی از پدرها و مادرها روی این مسائل حساسن...
همین پدر مادر بنده اینقدر از این محدودیتها برای من و همسر بیچارم ( که الان در دوران عقد به سر میبریم ) درست کردن که حوصله مو سر میبرن...

جالبیش اینجاست که تمام دختر عموها و دختر داییها و... و کلاً فامیل ما رو این مسائل حساس نیستن و پدر مادرم هم تا قبل از من همیشه اونا رو تایید میکردن ولی نمیدونم چرا به ما که رسید عقایدشون فرق کرد؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!

خلاصه زیاد ناراحت نباش و تو که پدر مادرتو میشناسی زیاد روی بعضی حرفاشون ( که میدونی ازشون بعیده )حساب نکن که بعد حسابی بخوره تو کاسه و کوزه ات و اگه دیدگاهشون اینه بدون که تغییر نیافتنی است...

هی.... خیلی دلم پر بودااااااااااااا ببین چقدر طولانی شد کامنتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

عزیزم ایشالا که با آقا متین تموم خوشی ها رو تجربه کنین

در ضمن ، به شدت منتظر ادامه ی عشق ملس هستیم!!

مریم بانو یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 18:59

سلام....منم مخالفم با این چیزا...آخه وقتی عقد کردین دیگه دلیلی نداره که مخالفت کنن؟!!!

نگار یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 21:37 http://www.xoxo4ever.blogfa.com/

سلام سلام
بابا پس ناز و ادا عشوه رو واسه چی گذاشتن ؟! یه جوری خودتو لوس کن و یک کم ادا عشوه برای بابایی بریز شاید تونستی مخشون رو بزنی :)
ولی تو رو خدا اگه رفتنی شدی این داستانتو تموم کن و برو ، ما ۹ روز نمی تونیم دووم بیاریم ؛)

بابایی دیگه گول منو نمی خوره :دی

بهاره یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 22:37 http://sepidehdaman.blogsky.com

سلام مستانه جون
خوبی؟
یه سوال دارم: مادر شما تو وزارت دارایی کار نمی کرده؟ یا رشته شون حسابداری نبوده؟ یا اصلا دوستی به اسم مینو نداشته؟!!!!!!!!!!!!! آخه تا اینجا هرچی از مشخصات مادرتون میگید دقیقا عین مشخصات مامان منه...تازه عزیزم الان دوران خوشان خوشانه... نزدیک عروسی که میشه اگه جرات داری برو طرف یکدومشون (پارازیت... پدر و مادرت و میگم) من و که کچل کردن ... هنوزم ادامه داره این آراستن موی بنده!
شوخلوخ کردم نترس:) زیباترین و قشنگترین لحظات و داری میگذرونی قدرش و بدون:)
امیدوارم این چند روز تعطیلی حسابی بهت خوش بگذره:)
شاد و پیروز باشید.
در پناه حق.

نه بهاره جون
مامان من تو وزارت دارایی کار نمی کرده. رشته ش هم حسابداری نبوده. تازه دوستی به اسم مینو هم نداشته!!!

تو رو خدا نترسون منو :((

صبا دوشنبه 8 بهمن 1386 ساعت 09:35 http://saba1981.persianblog.ir

سلام مستانه جان
خاطراتتو از اول خوندم
خیلی به دلم نشست
خیلی قشنگ مینویسی
قسمت هفتم شوکه ام کرد
بهت تبریک میگم عزیزم
امیدوارم تو زندگیت خوشبخت بشی
به آقا متین هم تبریک میگم
اگر قرار است برای چیزی زندگی خود را خرج کنیم ، بهتراست آنرا خرج لطافت یک لبخند و یا نوازشی عاشقانه کنیم

الهام دوشنبه 8 بهمن 1386 ساعت 10:08

من که خانوادم این همه سختگیرند دوران عقد کلی مسافرت تنهایی رفتیم. مگه عقد کردش نیستی؟چرا؟؟؟البته اگه یه سری جذابیتها رو نگه داری واسه بعد بهتره یه سری خوشی هارو بگذار واسه بعد عروسی. اولین سفر ماه عسلتون باشه

خانم حلزون (نیاز) دوشنبه 8 بهمن 1386 ساعت 10:37 http://niyaz5959.blogsky.com

ما هم دوران عقد دائم تحت نظر بودیم . ولی عوضش بعد عروسی طی سه ماه کلی مسافرت رفتیم . شیراز - اهواز و آبادان و خرمشهر- ماسوله و زیباکنارو انزلی- و دهاتمون. بعد از سه ماه کار من طوری شد که مرخصی نمی تونم بگیرم وگرنه کلی برنامه داشتیم . بعد عروسی بیشتر خوش میگذره باور کن.

مستانه دوشنبه 8 بهمن 1386 ساعت 14:51 http://shahzadesharghi.blogfa.com

سلام مستانه جونم.
خوبی؟ خودتو ناراحت نکن عزیزم. بیشتر خونواده ها درگیر این سنت ها هستن.
منم مثل تو بودم. ما توی دوران عقد تنهایی اجازه مسافرت رفتن رو نداشتیم. تازه فکر کنم مامان من خیلی سخت گیر تر بود. اون حتی اجازه نمی داد من زود به زود خونه امیر اینا برم و یا حتی شب اونجا بمونم.
اگه بابام هم حرفی نداشت مامانم تحریکش می کرد که اجازه نده. تازهههههههه امیر هم نمی تونست شب خونه ما بمونه. اگر هم می موند دو اتاق جدا می خوابیدیم.
اینقدر این سخت گیری ها اذیتم کرد که از هرچی دوران عقده متنفر شدم. ولی حالا که عروسی کردیم بیا و ببین مامانم اینا همش میگن خوب بمونید اینجا و اگه امیر نخواد بابام به زور نگهش میداره!!!!!!!!!!
همه چی بعد ازدواج عوض میشه. پدر مادرای ما فکر می کنن اینجوری به نفع بچه هاشونه.
این سنت ها توی اکثر خونواده های ایرانی پابرجاست. بیشتری ها باهات همدردن. غصه نخور.
فقط سعی کن بی خیالی طی کنی تا این دوران بهت خوش بگذره اگه بخوای خودتو درگیر این مسایل بکنی از شیرینی های عقد چیزی نمی فهمی. اشتباهیکه من کردم رو تو انجام نده.
خودتو رها کن. نذار این سنت ها تو رابطه تو و متین اثر بذاره.
حالا مطمئنم که نسل بعدی ما خیلی راحت تره. اگه خواهر من ازدواج کنه فکر نکنم از این سخت گیری ها خبری باشه.

گل دختر دوشنبه 8 بهمن 1386 ساعت 15:25 http://www.mosafer001.blogfa.com

سلام. اولا که من امتحانمو خوب دادم. بعدشم که منم اساسی با این تعصبات مخالفم...برو جلو من هواتو دارم مستانه (چشمک)

خانوم خونه شنبه 13 بهمن 1386 ساعت 08:51 http://www.tarhi-no.blogfa.com

ماهم قبل از عید ایشاللا گوش شیطون کر عقد می کنیم قراره عید هم خانواده شوشو برن سفر قشم ولی مامان بابای من اجازه نمیدن حتی باخانواده...
ولیمن سعی می کنم مخشو نو بزنم شاید اونجا همدیگرو دیدیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد