بزرگ شدم چی کاره بشم؟


اینجا مطب پسرمه!



اون آقا گاوه مریض هستن و اون جعبه صورتی هم وسایل پزشکیشونه!


البته دکتر بودن پسرم به یک ساعت هم نکشید، چون همین که دید دارم ازش عکس می گیرم، تصمیم گرفت فیلمبردار بشه و رفت سراغ دوربین و سه پایه.


روز قبلش هم البته به شغل شریف نگهبانی اشتغال داشت و همه کلیدها رو برداشته بود و هی درها رو باز و بسته می کرد.


روز قبلترش مکانیک بود و رفته بود سراغ ماشین خاله اش.


روز قبلترش...


حالا بذار امروز بیدار شه، ببینم امروز می خواد چی کاره بشه؟

  



بستگی داره که تو، تا کجا دوستم داری؟!؟!



1. علی داره بزرگ می شه! متین هم داره بزرگ میشه!!!  پس منم بــــاید بزرگ بشم. اسمایلی یه آدم خیلی جدی

2. اینجا به بزرگ شدنم کمک می کنه و به بهتر شدنم. چون باید زندگی رو یه جور قشنگی بسازم که ارزش اینجا نوشتن رو داشته باشه.

3. خیالم راحته که بعد ایــــن همه سال نه تنها هیچ آشنایی که هیچ غریبه ای هم اینجا رو نمی خونه. پس هرچه بخواهد دل تنگم می گم.

4. حیلت رها کن عاشقا!!! مستانه شو، مستانه شو (می دونم شعر مولوی رو تحریف کردم!)

5. اینجا دفتر خاطرات بهترین سالهای زندگی و بی نهایت دوستش دارم.

6. اینایی که نوشتم دلایل از این به بعد نوشتنمه! نکه خیلی برای همه سوال پیش اومده بود خواستم توضیح بدم.

7. عنوان تزئینی است.



پ.ن: . از خیلیها کم و بیش خبر دارم ولی هی یاد زهرای خوب پاییزی میفتم و آرزو می کنم که خوب خوب باشه.