دعوا

صبح از در خونه که رفتم بیرون دیدم دو نفر افتادن به جون هم. یکیشون به اون یکی فحش می‌داد و به طرف می گفت چرا فحش می‌دی؟

نمی‌دونم سر چی دعواشون شده بود. اما بدجوری داشتن همدیگه رو می‌زدن. دو سه نفر ریختن از هم جداشون کنن.

من فرار کردم. نه اینکه فکر کنین ترسیده بودم، نه. فقط نگران بودم که از سرویس جا نمونم.

 

*   *   *

 

می‌رم توی اتاق خانوم منشی یه شماره تلفن ازش بپرسم. داره تلفنی حرف می‌زنه: " قربونت برم پس بالاخره باهاش حرف زدی... خیلی خوشحال شدم عزیزم..."

کنجکاو می‌شم. می‌رم دفتر تلفن رو از روی میزش بر می‌دارم و الکی باهاش ور می‌رم. گوشم به تلفنه: "عزیزم برنامه‌ی فردات چیه؟...پس بهم خبر بده فدات شم...خیلی احمقی...اگه یک کلمه‌ی دیگه حرف بزنی..." گوشی رو محکم می کوبه روی تلفن.

زود دفتر تلفن رو می‌ذارم سرجاش و از اتاق می رم بیرون.

 

*   *   *

 

توی ناهارخوری نشستیم و مثل همیشه بحثهای خاله زنکی داغه. حرف از ناموس و کبودی زیر چشم و دیه است. نمی‌فهمم چی می‌گن. ولی ظاهراً بقیه از موضوع خبر دارن.

از خانوم منشی می‌پرسم چه خبر شده؟ می‌گه صبح قبل از اینکه بیای، اینجا معرکه‌ای بود.

" آقای شکیبا مدتیه که با آقای آبدارچی سر لج افتاده و اذیتش می‌کنه. امروز صبح دوباره سر پر کردن یه فرم ناقابل به آقای آبدارچی گیر می‌ده و آقای آبدارچی هم می‌گه وظیفه‌ی من نیست و کاری رو که می‌خواسته انجام نمی‌ده.

آقای شکیبا هم شروع می‌کنه به بد و بیراه گفتن. اما آقای آبدارچی محلش نمی‌ذاره. آقای شکیبا هم بیشتر لجش می‌گیره و یه فحش ناموسی می‌ده. آقای آبدارچی تحملش تموم می‌شه و یقه‌اش رو می‌چسبه. البته تنها کاری که آقای آبدارچی می‌کنه، کندن دکمه‌ی لباس شکیبا بوده ولی به جاش یه مشت می‌خوره و پای چشمش بدجوری کبود می‌شه.

آقای شکیبا که اوضاع رو اینطوری می‌بینه زود صحنه رو ترک می‌کنه و متواری می‌شه.

آقای آبدارچی هم به توصیه‌ی بچه‌ها می‌ره بیمارستان که یه گواهی بگیره و بتونه دیه‌ی چشمش رو بگیره."

 

*   *   *

 

تحقیقات علمی نشون داده روز سیزدهم و چهاردهم ماه قمری به دلیل تاثیر ماه روی اعصاب، آدمها حساس‌تر و زودرنج‌تر می‌شن.

یادم باشه امروز یه نگاهی به تقویم بندازم.

نظرات 13 + ارسال نظر
بهاره یکشنبه 12 اسفند 1386 ساعت 14:14 http://sepidehdaman.blogsky.com

سلام مستانه جون
خوبی؟
اتفاقا دست بر قضا امروز منم با یکی تقریبا حرفم شد ... اگه حوصله و اعصابش و داشتم در موردش مینویسم تو وبلاگم.
شاد و پیروز باشی.
در پناه حق.

خانمه یکشنبه 12 اسفند 1386 ساعت 14:44 http://he-and-she.blogfa.com/

از خودت مراقبت باش حسابی :)
چه بساطیه محل کارتون!!!

مریم بانو یکشنبه 12 اسفند 1386 ساعت 14:57

شما مواظب خودت و آقا متین باش! بقیه رو بیخیال!

گل دختر یکشنبه 12 اسفند 1386 ساعت 16:08

ای بابا! عجبا! تو خودتو ناراحت نکن

دوست پاییزی یکشنبه 12 اسفند 1386 ساعت 17:44 http://mehr-64.blogsky.com

سلام
ممنونم که پیشم اومدی..
میگم چه اوضاعی بوده امروز...خوبه که جان سالم به در بردید..
راستش خیلی نمیشناسمت تا نصیحتت کنم :) ولی اگه متاهلی امشب رو مواظب باش با همسرت خوب تا کنی.. :)
انشالله که همیشه شاد باشی

پسری با چشمان آبی یکشنبه 12 اسفند 1386 ساعت 20:07 http://www.sasanik.blogfa.com

سلام عزیز
وبلاگ زیبایی دارید امیدوارم هر جا هستی موفق باشید
به من هم سری بزن
[گل][بدرود]

مستانه دوشنبه 13 اسفند 1386 ساعت 00:03 http://shahzadesharghi.blogfa.com

سلام مستانه جونم.
نوشته دفتر خاطراتت خیلی قشنگ بود. حس کودکی واقعا توش موج میزد.
چقدر خوب بوده که از همون موقع دفتر خاطرات داشتی...
خیلی صادقانه و کودکانه بود.
بازم ازشون بنویس

نیاز دوشنبه 13 اسفند 1386 ساعت 09:51 http://niyaz5959.blogsky.com

سیزدهم و چهاردهم ماه رو اعصاب تاثیر میزاده. آخر ماه بی پولی رو اعصاب تاثیر می زاره. یه هفته ام که ............ رو اعصاب تاثیر میزاره دیگه . دیگه چی می مونه.

سایه عشق دوشنبه 13 اسفند 1386 ساعت 10:24 http://www.mahesharghi.persianblog.ir

یعنی آیا امروز عصبی خواهیم شد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فیروزه دوشنبه 13 اسفند 1386 ساعت 11:27

سلام ... خوبی؟ ...
نمی دونم چرا اینقدر اعصاب ملت داغونه! ...
نمونه ی هر روزه اش دعوای زن ها توی اتوبوس و مترو ... وای چرا من رو هل میدی ... وای چرا اینقدر به من چسبیدی ... وای وای وای وای ... (اون شکل سبزه)

سلام دوشنبه 13 اسفند 1386 ساعت 12:05 http://deziiii.blogfa.com

سلاممممممممممممم*
مهربون مواظبه خودت باش مثل اینکه همه جا دعوا سر راهت قرار میگیره**
چرا از روزانه های عاشقانت دیگه نمی نویسی؟؟؟؟؟؟؟
خیلی برای من یکی بدرد بخور بود**
راستش من تازگی ها خیلی عصبی شدم و همش به مهربونم گیر میدم**
فعلاْ بای

خانوم خونه دوشنبه 13 اسفند 1386 ساعت 12:38 http://www.tarhi-no.blogfa.com

واااااااااا چرا اینجوری شدن مردم؟همه عصبیییییییییی؟

صبا دوشنبه 13 اسفند 1386 ساعت 14:04 http://www.sabadoost.blogfa.com

سلام
منم دیروز دعوام شد
گمونم دلیلش همینه که گفتی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد