مجید پسر خاله و همبازی دوران کودکیمه. خیلی چیزا رو برای اولین بار با مجید تجربه کردم. تجربهی پریدن از ارتفاع دو متر. تجربهی سرتاپا خیس شدن با شلنگ. تجربهی بالا رفتن از درخت. تجربهی چشیدن طعم ترش مورچه. تجربهی مخفی شدن توی یخچال و ...
هر وقت که حوصلهمون سر میرفت و بازی هیجان انگیزی گیر نمیآوردیم من به مجید پیشنهاد خاله بازی میدادم. هرچی نباشه یه ذره دختر بودم. ولی مجید قبول نمیکرد و میگفت خالهبازی نه. بیا مغازهبازی کنیم.
همیشه مجید فروشنده بود و من خریدار. یه روز بستنی فروش بود و یه روز پارچه فروش. یه روز بقالی داشت و یه روز اسباببازی و ...
دیروز که بعد بیست سال دوباره رفتم مغازهی مجید حس همون روزا رو داشتم. این بار مجید مغازهی لوازم تزیینی باز کرده بود.
همه چیز مثل بیست سال پیش بود. مجید پشت دخل بود و من این ور و یه سری خرت و پرت جلوش روی ویترین. تنها تفاوتش این بود که این بار مجبور بودم پول واقعی به مجید بدم و بعد از تموم شدن بازی هم مجید پولهام رو بهم پس نمیداد .
جداً افکار و رویاهای آدمهاست که آیندهشون رو میسازه.
دیروز توی اخبار رادیو داشت از یه تکنولوژی جدید خبر میداد. فرستادن اساماس بودار. یعنی من هیچجوری نمیتونم تصور کنم چه جوری میشه. شدم مثل آدمهای عصر حجر که اگه بهشون میگفتن یه روزی میتونی صدای یه نفر رو از یه شهر دیگه بشنوی هیچ جوری باورش نمیشد.
آخه مگه میشه؟ اساماس بودار؟؟؟
من توی اولین اساماس بوداری که میزنم بوی اسپری آکات آبی رو میفرستم برای دوستم زینب. مطمئنم که تا یه هفته مجبوره فقط به این اساماس فکر کنه، بس که ما با این بو خاطره داریم.
از دیروز همش دارم به این فکر میکنم حالا که تکنولوژی انقدر پیشرفت کرده منم دست به کار شم و اساماس طعمدار رو اختراع کنم.
فکرش رو بکن، اساماس با طعم میلکشیک نسکافه یا با طعم ماست موسیر. تازه آدم رو چاق هم نمیکنه.
فقط دنبال یه سختافزاری میگردم که تراشهاش رو بسازه. برنامه نویسیش با من.
خیلی باحال بود
حس می کنم تکنولوژی هر چقدر هم پیشرفت کنه، هیچ وقت نمی تونه به جایی برسه که بشه باهاش احساسات یه آدم رو کنترل کرد و این کنترل کاملا واقعی باشه. کاش تراشه ای اختراع بشه که مثلا با اون بشه حس دلتنگی و حسادت و ... رو از بین برد. یا خیلی کارای دیگه بتونه بکنه که همشون مث کابوس تو سرم می چرخن. اینا کار تکنولوژی نیست. اینا رو نمیشه از تکنولوژی انتظار داشت. اینا کار دله... اینا کار آدمه... با قدرت خداوندی که بهش داده شده...
امان از کودکی و دنیای بی غل و غش مستانه جون دلم یه عالمه بچگی خواست دختر
بعدش برای اونی که می خوای اس ام اس فحش بنویسی بوی چی میذارن اونوقت
اسم میلک شیک نسکافه میاد تنم می لرزه
خیلی باحال بود
یعنی تو بچه بودی انقدر شیطون بودی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصلا باورم نمی شه
حالا این اس ام اسی که گفتی اختراع شده یا می خواد اختراع بشه؟؟؟؟؟
واقعا اقا متین میدونسته تو شیطون بودی یا نه
میگم اگه منم بخوام اس ام اس بودار بدم به مهربون میدم با عطر جوپ سبز که خیلی ازش خاطره میدارم البته خاطره های وحشتناک
اس ام اس بودار؟ جل الخالق!!!
یاد کودکی هامون بخیر
مستانه جان ماجرای عشق ملست رو خوندم و باید بگم واقعاً لذت بردم ممنون.
و اما من. خیلی لطف داری. داستانای من همش قصه اس. از کنار صفحه ایا فقط نامه ی یه دوست واقعیه که اونم یکی از دوستان اینترنتی برام فرستاده. بقیه اش همش ساخته و پرداخته ی ذهنمه.
من مدتهاست به فکر انتقال طعم از طریق سیگنالهای الکترونیکی هستم....طراحی آی سی با من!!!!!!!
ما با آکات سفید خاطره داریم و فریدام نارنجی.....
خوب تیممون تکمیل شد. ولی جدی جدی بیا یه کم راجع بهش تحقیق کنیم شاید شد.
سلام خانوم مخترع !
اینی که گفتی اختراع شده الان؟! کوش پس؟! منم می خوام !
من که هیچی از کامپوتر سرم نمیشه ! اصرار نکن بیام تو تیم ! نه دیگه ااا بلد نیستم خب ! هی اصرار می کنه !
آره. اخبار می گفت اختراع شده. یک ایرانی تو آمریکا اختراع کرده.
چه جااااااااااالب . خیلی با حالی
من یکی که دیگه از هرچی اس ام اسه متنفرم
بودار و بی بوش هم فرقی نمیکنه
اگه حس رو منتقل کنه باز هم دوستش ندارمممممممممممممم
جالب بود
مثله همیشه
منم آپم عزیزم /با دوتا پست جدید و بازی ؛من؛
منتظرتم خانومی
چه حالی میده واسه مسایل بودار اس ام اس بودار فرستاد
مفافقم خیلی شدید.منم توی تیمتون بیام؟منم بیام منم بیام.البته من اینجا نقش سمپل رو بازی میکنم.مثلا یه روز پال اسمیت یه روز ورساچی لایت یه روزم آکوآ وومن یه روزم دریمینگ روز بعدش ژیوانشی با بوی رز بعدش آرمانیا مانیا اونوقتش مثلا میتونیم بازاریابی و مارکتینگ راه بندازیم و فرآیند صادرات پیف پاف یا به به رو بررسی کنیم
اتفاقا یه مترجمم لازم داریم برای کارای تحقیقاتیمون :*
سلام
چی میشه مثل تموم شهدا
گناه کردن برامون یه ننگ بشه؟
به خونه ی شهدایی من یه سر بزن
در ضمن اگه خواستی تو مسابقه ی اینترنتی اونم شرکت کن
التماس دعا
مرسی از همدردی و لطفت عزیزم
آره برام جالب بود که یه جاهایی از قصه ما دو تا خیلی شبیه همه . امیدوارم آخر و عاقبت ما هم مثل شما به خیر بشه. البته روز به روز امیدوارمتر میشم
------------------------------------
sms بودار !
واییییییی مستانه جون منم عاشق بوی آکات آبی ام و البته سفید.
دلم واسه بوش تنگ شده حسابی . چند وقتیه که دیگه نخریدم.
معرفی می کردین بیشتر با هم آشنا شیم ;)
ممنونم ازت مستانه جونم که به یادم بودی.
خانومی حالا که می خوای اس ام اس طعم دار اختراع کنی یه خوشمزه اش رو اختراع کن. سفارش هم قبول می کنی که با چه طعمی باشه؟
اس ام اس بودار حالا دیگه چه صیغه ایه؟ خوش بوئه؟
پس کی دیگه عروس می شی؟؟؟؟؟
وای که من عاشق اس ام اس بودارم و قایم شدن تو یخچال!
چه هیجان انگیز!!
اما من با اختراع تو بیشتر به وجد اومدم!! با طعم بستنی توت فرنگی هم بساز لطفا!!
مواظبب همدیگه باشین
حال بگو ببینم اولیش رو با چه طعمی تولید میکنی؟
من الان فضولم بدونم اصلا هم شوخی ندارم
گفتم که! با طمع میلک شیک نسکافه!
چقدر کودکیتون قشنگ بوده.... آره انگار اون رویاها رو آدم اثر میذارن....
مستانه جونم
سلام
شه خوب ....توراخدا زودتر اس ام اس طعم دار را اختراع کن
راستی یه سوال داشتم من روی سرورم برنامه Black ice نصب کردم تا ببینم چه کسانی دارن روی پورتهام اسکن میکنن بعدا که خواستم حذفش کنم ناقص حذف شد بعدشم کلی دردسر وتصمیم گرفتم دوباره نصبش کنم که نصب نشد چون تیکه های قبلی هنوز باقی بود .....از مشکلاتی که الان برام بوجود اورده اینه که به عنوان یه کاربر اجازه انجام هیچ عملی را از جمله باز کردن MY computer را نمیده البته رجیستری کار میکنه از RUN میتونم همه چیز را اجرا کنم ولی موقع ادامه اجرا این برنامه جلوشو میگیره ....در ضمن یه سرویس موقع استارت اپ میاورد که اونم غیر فعال کردم باز تاثیری نداشت
راستش رو بخوای جز نصب دوباره ویندوز چیزی به نظرم نمی رسه.
جالب بود
سلام مستانه جونم
منم sms لمس دار میخوام!!!! یعنی مثلا اس ام اس یهو بپره بغلت کنه!!! یا مثلا بوست کنه! فک کن...
ولی واقعا زندگی آدم رو رویاهاش میسازه اینو مطمئنم.
مورچه ترشه واقعا؟ بخاطر اسیدشه لابد
حسودیم میشه.بهتون .خوشبخت باشین.اگه........منم الان مثل شما و متینتون بودم.................به تنهاییم سر بزنید
خدا نکنه که آدم هر بازی که تو بچگی انجام داده شغل آینده ش بشه!!!!!! ما همیشه اداره برق بازی میکردیم من هم مجبور بودم برق خانه ی آقای احمدی!!!! رو قطع کنم
جلل الخالق!!(درست نوشتم؟؟)
اوهوم! درست نوشتی
منم طعم کفشدوزک رو چشیدم ... تلخه خیلیییییی