اختلاف!

 

من و متین با هم اختلاف پیدا کردیم.

از نوع اختلاف زمانی!

البته شاید از اول با هم اختلاف داشتیم ولی تا هفته‌ی پیش این اختلاف چندان مشهود نبود.

 
ساعت زمانی من و متین کاملاً با هم متفاوته. یعنی ساعت من دو سه ساعت جلوتره! من شبها حداکثر تا دوازده می تونم بیدار بمونم ولی متین تازه ساعت یک سرحال می‌شه. من صبحها ساعت شش خوابم تموم می‌شه ولی متین دوست داره تا هشت و نه بخوابه.

خلاصه که شبها متین باید یکی دو ساعت بالا سر من بیدار بشینه و صبحها من!

 
حالا هرچی هم با هم قرار بذاریم و توافق کنیم که یه حد وسطی رو رعایت کنیم و مثلاً هردومون ساعت یک بخوابیم و ساعت هفت بیدار شیم، وقتی من سر ساعت یازده و نیم خوابم می‌بره چه فایده داره ؟

 

 

 

نظرات 22 + ارسال نظر
تینا چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 09:38

اول ل ل ل ل ل ل ل ؟ آره؟ اول شدم؟

ای وای باز تو اول شدی!

تینا چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 09:39

بابا ساعت ۱ که خیلی دیره برای خوابیدن... یک قرص خوابی چیزی شبا حل کن تو چائیش که خیلی دوست داره... بعد هرشب هم دوزش رو ببر بالا ... نتیجه میده

پیشنهاد خیلی خوبی بود.

مرسی :*

سایه چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 09:43 http://raahetaze.persianblog.ir

الهی چه مستانه مسئولیت پذیری . خیلی خوبه و خیلی واستون خوشحالم .

منم واسه تو خیلی خوشحالم سایه جان.

هلیا چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 09:51 http://www.shayademrooz.blogfa.com

اتفاقا یکی دوتا پست بعدی من هم راجع به اختلاف زمانیه که دقیقا مشکل تو رو داشتم ولی تواقق کردیم شب من ۱۱ می خوابم شوشو منو می خوابونه (یعنی همون و ..)بعد خودش هروقت خواست می خوابه صبح هم مجبورش کردم تا یه جاهایی منو برسونه در نتیجه مجبوره زود پاشه
اولای زندگی همینطوریه دیگه بعد یواش یواش ساعتهاتون هم یکی میشه

خدا کنه ساعتهامون زودتر یکی شه!

ساره چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 10:02 http://asemanshare.parsiblog.com

زندگی مشترک چطوره؟ من گاهی وقتا از ازدواج خیلی می ترسم/
امیدوارم خوشبخت باشید

خوبه. خیلی خوبه.

خانمه چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 11:05 http://he-and-she.blogfa.com/

ای کلک . خوب کاری میکنی. اینجوری هی نباید فکر کنی چی بپزی چی نپزی . هر اسم خوراکی که برد تو هم براش بپز . اینطوری جناب داماد هم حواسش رو جمع میکنه

این طوری که تو می گی امشب باید عسل بپزم :))

ساناز چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 11:21

سلام عروس خوانوم
خدا نکشتت.اولین جمله رو که خوندم دلم ریخت..فکر کردم اختلاف جدیه
البته اینم اختلاقف کوچیکی نیستا
آفرین خانوم باسلیقه..همه تو خونه خودشون اینجورین.چون میدونن کس دیگه ای نیست که انی کارا رو انجام بده.ضمنا خودمونیم کله پاچه همکار رو بار گذاشتی ..ولی عکس اون کله پاچه بدجوری هوس انگیز بود

منم بدجوری هوس کردم

نازنین چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 12:10 http://adatmikonimm.blogfa.com/

مستانه عزیزیم سلام
اول از همه تبریک بابت با هم شدن مستقل شدن خونه جدید و همه حس های جدید
اینروزا که اینجا کلی خبر بوده منم گرفتار بودم نیامدم منو بابت تاخیر ببخشید ..
برات بهترینها را ارزو میکنم

:) ممنونم نازنین جان

دهکده رویا چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 12:26

سلام مستانه جون
اول از همه یه تبریک واسه عروسیتون از ته دل میخوام خوشبخت بشین.
دوم اینکه مستانه جان اگه من بهت سر نزدم به خاطر اینه که ازت دلخور بودم آخه دو بار اومدم پیشت اما تو اصلا نیومدی خوب منم که حساس ، ناراحت شدم. دوست دارم مرتب بهم سر بزنی
یه چیزی بگم؟ من دارم وبلاگتو از اول میخونم الآن دی و بهمن و اسفند رو خوندم و میخوام آرشیو فروردین رو شروع کنم! واقعا از خوندنش لذت میبرم! خیلی قشنگ مینویسی! مثل یه رمان خیلی قشنگ دارم داستانتون رو دنبال میکنم. خیلی سختی کشیدین تا به هم برسین به خاطر همین از ته دل میخوام خوشبخت بشین البته در کنار هم.
خوب خیلی حرف زدم بای.

:) چشم بهت سر می زنم

فلفل بانو چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 12:40 http://jayejadidma.persianblog.ir/

واقعا

دزی چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 13:32

اول از همه می بینم که هممون هوس کله پاچه کردیم
چه طوره یه قرار وبلاگی بذاریم بریم با هم کله پاچه بخوریم

تازشم منم فکر می کنم کم کم ساعت خوابتون یکی بشه
تازشم من کلی روحیه گرفتم که گفته بودی زندگی مشترک خوبه
چون تمام خانووومایی که من می بینم همشون هی می گن حالا شاید خوب باشه ولی مجردی یه چیز دیگس ؟؟؟
یه روحیه دیگه هم گرفتم
اینکه من خیلی شلخته تشریف دارم و نمی دونم آیا بعهد هاااااا خانه دار و منظم خواهم شد یا نه ؟؟؟؟؟؟
بعدشم اینکه مثل اینکه خیلی طولانی شد ببخشید

:) با کله پاچه خوری موافقم.

گل دختر چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 13:43 http://www.mosafer001.blogfa.com

سلام عزیزم....ابهام هم یه وجه زندگیه... دلم میخواد از قسمتی از مبهوت بودن خودم تو این روزا تو وبلاگم باشه تا شما هم بی نصیب نمونین....من همینم دیگه مستانه جونم....وقتی ناراحتم تو وبلاگم با شما تقسیم میکنم...وقتی خوشحالم هم تقسیم کردم...نه؟ حالا هم خودم مبهوتم و تقسیمش کردم...
عصبانی نشو...بخند

کاش زودتر از این بهت در بیای

:)

طنین چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 14:25 http://asalioman.blogsky.com

سلام عزیزم نگران نباش کم کم این اختلاف زمانیتونم درست می شه در مورد لذت با هم بودن بدون هیچگونه ترس نگرانی کاملا باهات موافقم خیلی حال می ده بابا جیگررررررررررررررررررررررررر

فیروزه چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 15:32

جقول بقوله؟! ... عکس که گذاشتی همین غذاییه که خودت پزوندی؟

من ازش عکس نگرفتم. ولی مال منم دقیقا همین شکلی بود. مگه نه متین؟

خانومی چهارشنبه 2 مرداد 1387 ساعت 15:39 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com

آخی

بوس
زندگی آدمو به خیلی کارها وادار میکنه

سحربانو پنج‌شنبه 3 مرداد 1387 ساعت 02:41 http://samo86.blogsky.com

سلام مستانه جون
اشکال نداره فکر کنم این مشکلتون به مرور زمان بر طرف می شه.
زیاد نگران کننده نیستش

ladan پنج‌شنبه 3 مرداد 1387 ساعت 05:02

salam azizam be man ham zar bezann


http://ladan1363.persianblog.ir/

دزی پنج‌شنبه 3 مرداد 1387 ساعت 08:19

خوش می گذره عروس خانووووووم ؟؟؟
راستش من داشتم توی وبلاگم رو نگاه می کردم دیدم اسمت نیست و دچار تعجب خیلی زیادی شدم
آخه ما خیلی وقته همو می شناسیم
بنابراین لینکت کردم مستانه جونم

مجید جمعه 4 مرداد 1387 ساعت 10:17 http://majidghir.persianblog.ir

آااخ که منم همه این روزای پر ترس گذروندم و البته عاقبت مدیر مذهبی شرکت هر دومون رو بیرون کرد :)) اما حالا بعد از ۳ سال اون روزا خاطره شده/در مورد اختلاف ساعت عرض کنم که بهتره شما کنار بیاید چون همسر محترم بنده هم به اتفاق خانوتده جغد تشریف داشتند و ساعت ۳ و ۴ می خوابیدند و این حقیر سریعا و به ناچار با اوضا وفق پیدا کردم و صبح ها خواب آلوده در خیابان حرکت می کنم./ :))

ساره جمعه 4 مرداد 1387 ساعت 13:27 http://sareheh.persianblog.ir

سلام مستانه ی عزیزم... من بیشتر از لحاظ ساعت خواب آقا متین رو درک می کنم اما جدا خیلی بده که ساعت بیولوژیکیتون این همه با هم فرق داره... هر چند به نظرم در طول زندگی کم کمک به یه نقطه می رسین... این از خواص زندگی کنار همه دیگه!.............. درضمن مستانه جان لینکت رو گذاشتم نه به خاطر اینکه تو هم همین کار رو کردی به خاطر اینکه از اول قصدش رو داشتم و کاش زودتر اقدام می کردم که سوء تفاهم نشه.

دختر بابایی شنبه 5 مرداد 1387 ساعت 00:34 http://roshan1980.persianblog.ir

سلاممممممممممم:) خب چه خبره اینقده زود خوابت میبره؟! دو روز بعد از ظهراشو بخواب تا شب به این زودی نخوابی

صبا شنبه 5 مرداد 1387 ساعت 09:31 http://www.hichkare.wordpress.com

منم جیگر خیلی دوس دارم ...البته مال گوسفندو ...
نوش جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد