این روزهای خوب...


دارم دوربرگردون توی اتوبان رو دور می‌زنم که یهو متین که تا حالا آروم نشسته بود و داشت سلام‌آخر رو گوش می‌داد، سرم داد می‌زنه که از کنار دور بزن. سریع فرمون رو می‌پیچونم. یه نیسان داره با سرعت میاد طرفم. گاز می‌دم و فرار می‌کنم.

 

دست و پام می‌لرزه. اضطراب گرفتم. هیچ‌وقت رانندگی کردن رو دوست نداشتم اما همیشه به چشم یه نیاز و یه ضرورت بهش نگاه کردم. گواهینامه‌ام رو که گرفتم چند بار با ماشین بابا این طرف و اون طرف رفتم، اما چون احساس کردم خیال بابا راحت نیست، ادامه ندادم و صبر کردم تا خودم ماشین بگیرم.


خیلی چیزا یادم رفته. کلا تسلطم رو از دست دادم. ولی دارم آروم آروم تمرین می‌کنم. ماشین رو جلوی شرکت پارک می‌کنم و میام تو.


  

متین کامپیوترش رو روشن کرده و ربنای شجریان رو گذاشته. چقدر دلم برای ماه رمضون و لحظه‌های قشنگ افطار تنگ شده. یه ماه رمضون متفاوت. متفاوت از این جهت که امسال دیگه مامان خانومی نیست که سحرها بیدار شه و سحری رو گرم کنه و از خواب بیدارم کنه.  متفاوت از این جهت که هر شب افطار متین کنارمه و برای بودن با متین لازم نیست کلی دردسر بکشم.


 

اس‌ام‌اس می‌زنم به هانیه. هانیه دوست صمیمی دوره‌ی دانشگاهمه. آخرین خبری که ازش دارم اینه که هفته‌ی پیش بله‌برونش بوده. جواب می‌ده که توی کارشون گره افتاده. سر مهریه اختلاف افتاده و نه خونواده‌ی پسره کوتاه میان و نه مامان بابای هانیه.


یاد گره‌های خودمون میفتم. گره‌هایی که با هر رفت و آمدی کور و کورتر می‌شد. اما راستش رو بخواین حالا که فکر می‌کنم می‌بینم بعضی وقتها حق با مامان خانومی بود و کوتاه نیومدنش به نفعمون بود. مثلا سر قضیه خونه.  اگه مامان خانومی کوتاه میومد باید می‌رفتیم طبقه پایین خونه‌ی بابای متین زندگی می‌کردیم. ولی حالا هم من و هم متین خیلی خوشحالیم که این اتفاق نیفتاده. چون زندگی مستقل خیلی خیلی شیرینتره. اون طوری به هر حال مجبور بودیم یه سری از آزادیهامون رو محدود کنیم و باز هم ممکن بود نزدیکی بیش از حد اختلاف ایجاد کنه.

 

 

یکی از همکارای شرکت از متین راجع به خواهر من پرسیده. ما هم نامردی نکردیم و انقدر از مریم تعریف کردیم که حامد ندیده عاشق مریم شده. قضیه رو به مریم و مامان خانومی هم گفتم. ظاهرا بدشون نیومده. راستش فکر می‌کنم سر ازدواج مریم خیلی از مشکلاتی که من و متین باهاش مواجه شدیم، وجود نداشته باشه. چون تحمل خیلی از مسائل وقتی بار اول باهاش مواجه می‌شی سخت‌تره تا دفعات بعد. خلاصه هر بار که حامد میاد و از متین چیزی راجع به مریم می‌پرسه، من هم کلی ذوق می‌کنم و هم کلی دلشوره می‌گیرم. فقط همش دعا می‌کنم هرچی خیره همون پیش بیاد.


نظرات 20 + ارسال نظر
فلفل بانو یکشنبه 10 شهریور 1387 ساعت 10:40 http://jayejadidma.persianblog.ir/

من که لینک دونیتو نمی بینم جیگمل
راستی برای خواهری هم خیلی خوشحالم
هنوزم آرایشگاه و آتلیه نگرفتیم

طنین یکشنبه 10 شهریور 1387 ساعت 10:57 http://asalioman.blogsky.com

مستانه جون لینکدونیت اونطوری که توضیح دادی کار نمی کنه که! به به خواهر عروووووس به سلامتی

چرا؟

چه مشکلی داره؟

چه جوری کار می کنه؟

خانمه یکشنبه 10 شهریور 1387 ساعت 11:23 http://he-and-she.blogfa.com/

من که هر چی رو و زیرش وایستادم هیچی نشون نداد . مشکلش اینه خانم خانما

توی mozila درست کار می کنه. توی IE نه!

دزی یکشنبه 10 شهریور 1387 ساعت 11:27

سلام
راست می گه
وقتی موس رو می گیریم روش کار نمی کنه
آخرین نوشته ها رو نشون نمی ده
برای خواهریت خیلی خوشحال شدم
راست می گی هر چی سخت گیریه برای اولی هاست
امیدوارم دوستت هانیه هم کاراش درست بشه
فعلا
راستی برای پست قبل هم دو ساعت نوشتم
نوشت امکان درج نظر وجود ندارد چرا؟؟؟؟

نمی دونم. چرا؟

شیما یکشنبه 10 شهریور 1387 ساعت 12:10 http://just-a-day.blogsky.com

سلام مستانه جان
همین که میای و میخونی برای خیلی ارزش داره عزیزم....
رانندگی توی اوضاع کشور ما واقعا ضرورته...منم اوایل خیلی سختم بود اما الان دیگه راحتم....تو هم مدتی بگذره راحت میشی....
خوشحالم برای شروع یه ماه رمضان متفاوت....
شاد باشی عزیزم...

گلی یکشنبه 10 شهریور 1387 ساعت 12:32 http://www.gandom85.blogfa.com

ممنون لطف داری... منم لینکت کردم

´°●¤◦( دزیره )◦¤●°` یکشنبه 10 شهریور 1387 ساعت 13:22 http://desiree.blogfa.com/

منم دلم واسه ماه رمضون تنگ شده با اینکه خودم نمی تونم روزه بگیرم ولی یه حس و حال دیگه ای داره

امیدوارم واسه مریم خانوم همه چی به خوبی پیش بره

پت یکشنبه 10 شهریور 1387 ساعت 14:27

رانندگی یه ذره تمرین کنی دوباره مسلط میشی... ۳ سوت!
میبینم که یه عروسیه دیگه هم نزدیکه! شیرینی عروسیه خودتم که ندادی! اصلا نخواستیم! میریم عروسیه خواهرت جبران میکنیم!حملههههههههههههههههههه

بهارین یکشنبه 10 شهریور 1387 ساعت 14:40 http://baharin.blogsky.com

ماه رمضان ها رو با سحری ها و افطاری هاش دوست دارم
همش بخور بخوره!!!
ایشالا که هر چی خیره و برای خواهرت پیش بیاد...

ساره یکشنبه 10 شهریور 1387 ساعت 15:10 http://sareheh.persianblog.ir

من هم اون موقع که تازه گواهی نامه گرفته بودم کلی شوق رانندگی داشتم که با چند بار رانندگی کردن و دیدن اوضاع نا به سامان جاده های کشور کلا بیخیال شدم بعدش هم که عقد کردم و آقاهه شد راننده! امیدوارم تو رانندگی موفق باشی، من هم خیلی دلم می خواد باز شروع کنم که همیشه وبال آقاهه ی طفلکم نباشم...
راستی خوش به حال خواهرت که این همه به فکرشی انشاالله خوشبخت بشه...
و خوش به حالت که ماه رمضون امسال رو تو خونه ی خودتی... من که به آرزوم نرسیدم و باید تا سال آینده صبر کنم

فیروزه یکشنبه 10 شهریور 1387 ساعت 15:12

سلام ... خوبی مستانه؟! ... مطمئنم که ماه رمضان امسال یکی از اولین ها و بهترین ها میشه برات در کنار متین ... التماس دعای مخصوص موقع سحر و افطار دارم ازت

نه فیروزه جان حدست درست نیست.

دهکده رویا یکشنبه 10 شهریور 1387 ساعت 15:22

سلام من اصلا لینکی نمیبینم
راستی ما منتظر شیرینی عروسی خواهرت هستیم ایشالا زودتر بخوریم
من آپم بدو بیا دقت کن بدووووو

میژون یکشنبه 10 شهریور 1387 ساعت 15:48

وای ماه رمضون روزه دار خواهی بود... برای من هم دعا کن. توی خونه دونفره ما یکی فقط روزه می گیره و اون فرژونه در نتیجه من باید بیدار بشم و براش سحری بچینم وگر نه از تنبلی نمی خوره خودش...
مستانه سر عقل اومدم بازم تغییر آدرس دادم
برات می زارمش...

عسل یکشنبه 10 شهریور 1387 ساعت 23:32 http://ilbra.persianblog.ir

امیدوارم خواهرت هر چی براش خوبه پیش بیاد. ماه رمضون منم دعا کن که بهش خیلی محتاجم.

زهرا یکشنبه 10 شهریور 1387 ساعت 23:52 http://sookootez.blogsky.com

من که سحریم آماده است!! بی صبرانه منتظرم!!

خانوم خونه دوشنبه 11 شهریور 1387 ساعت 03:57 http://www.tarhi-no.blogfa.com

ایشاللا که خدا واسه همه خوب بخواد
راستی یه فکری واسه لینکدونی بکن اکثرا از اینترنت اکسپلورر استفاده می کنن آخه

سعید دوشنبه 11 شهریور 1387 ساعت 07:24

مبارکه

صبا دوشنبه 11 شهریور 1387 ساعت 08:52 http://www.hichkare.wordpress.com

سلام مستانه

مبارکا باشه خواهر خانم جان

من لینکدونیتو نمیبینم که!

...

شازده کوچولو دوشنبه 11 شهریور 1387 ساعت 09:33 http://www.totivar.blogfa.com

خوشحالم که خوشحالی و
خوشحالم که ماه مبارک اومده.. و خوشحالتر خواهم شد اگر سر سفره افطار یادت بیاد یه نفر از یه سیاره دور اومده و راهشو گم کرده و براش دعا کنی که راهشو پیدا کنه و به سلامتی برگرده خونش...
ممنون که لینکم کردی

یک دوست دوشنبه 11 شهریور 1387 ساعت 21:11

خب حتما این آقا حامد خیلی قابل توجه هستش و پوئن های مثبت داره که شما و متین این قدر مایل به این وصلت هستین . به سلامتی و مبارکی . در مورد رانندگی هم خیلی نیازه مخصوصا وقتی به سلامتی بچه دار بشی . همینطور با آرامش ادامه بده . به مرور مهارت و چابکی لازم رو به دست میاری .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد