* دیشب تمام مدتی که از سرما زیر پتو میلرزیدم به گلدونای یاسمون فکر میکردم که توی این سرما بیرون مونده بودن! از وقتی هوا سرد شده دیگه نمیتونم باهاشون ارتباط برقرار کنم. نمیدونم محیط گرم خونه رو بیشتر دوست دارن یا سرمای بیرون رو. نمیدونم خشک شدن برگاشون مال پاییزه یا دلیل دیگهای داره.
* بالاخره تلفن و ADSLمون وصل شد. مشکلش این بود که یه تیکه از سیمش پاره شده بود! اما چه فایده حالا که خط ما درست شده، خط اینترنت ایران پاره شده و اینترنت کند شده.
* از دیروز که تصمیمم رو راجع به دانشگاه و فوقلیسانس گرفتم، حال و احوالم خیلی بهتره و حس میکنم بعد از مدتها به آرامش رسیدم. تصمیم گرفتم بیخیال کنکور بشم و سال دیگه توی دورههای مجازی علم و صنعت شرکت کنم. این طوری هم به کارم میرسم، هم به دانشگاهم، هم به خونه و زندگیم، هم به متین و هم به کارای مورد علاقهم. متین هم میخواد توی دورهی مجازی پلیتکنیک شرکت کنه. بالاخره هرکی روی دانشگاه خودش تعصب داره دیگه.
البته هزینهاش زیاده ولی با یه خورده صرفهجویی میشه جورش کرد.
* امروز راهی یه مسافرت نصفه روزهایم به دیار متین! باید به نمایندگی از مامان و بابای متین که مکهاند توی یه مهمونی شرکت کنیم. بدمون نمیومد از اون طرف هم یه سر به دیار دوستداشتنی ما یعنی اصفهان بزنیم. اما توی این روزای سرد هیچچی بیشتر از یه خونهی گرم و نرم که روی کاناپهش لم بدی و کتاب بخونی و فیلم ببینی و ... نمیچسبه.
* یک پرندهی کوچک که زیر برگها نغمهسرایی میکند برای اثبات خداوند کافی است. (ویکتور هوگو)
اضافه شده در ساعت 19.23:
* متین رفت مهمونی. ولی من به دلایلی کاملاً منطقی نباید باهاش میرفتم و خوب از بابت اینکه مجبورم تا نصفه شب بدون متین بمونم، خیلی ناراحت شدم.
* نمیدونم چرا متین فکر میکنه وقتی یه اتفاق کاملاً منطقیه و من میپذیرم که منطقیه، دیگه حق ندارم به خاطرش ناراحت باشم.
* خیلی بده که متین طاقت ناراحتی من رو نداره و با دیدن دوتا قطره اشک کاملاً به هم میریزه.
* خیلی بده که من وقتی ناراحتم همه چیز رو به هم ربط میدم.
* به خدا اون چیزی که گفتم، حرف دلم نبود. من دلم میخواد متین بازم برام گل بخره. یه دسته گل مریم که قاطیش چندتا رز سیاه داشته باشه.
* سرده. باد میاد. شیشهها تکون میخورن و صدا میدن. من تا یک و دوی شب باید تنها باشم. خیلی میترسم.
خوش بگذره
ممنون عزیزم
کاناپه گرمو خوب اومدی
همیشه تو زمستون همه فکر و حواسم به درختها و گلها ست و مخصوصا گربه ها همیشه با خودم می گم طفلکی ها تو زمستونها تو برف و بوران چکار می کنن وای مستانه چقدر ما مهربونیم(کو آیکن خود شیفتگی)
انشالله این مسافرت خوش بگذره .مواظب خودت باش.
خوش بگذره مواظب خودتون باشین
امیدوارم که برای ادامه ی تحصیل موفق باشین...
راستی یه کم میشه در مورد این دانشگاه مجازی بیشتر توضیح بدی و چه رشته هایی داره؟
ممنونم عزیزم
من از کامنتت سر در نیاوردم عزیزم
من بدجوری ضد سرما هستم و قید بهترین مسافرتها رو هم تو سرما میزنم
سلاممممممممممممم:)
زندگی شاید که نه.. دقیقن همینه
خوبه که تصمیم گرفتی.. از بلاتکلیفی که میای بیرون همه چی یه جورایی خوب میشه
تنهایی گاهی لازمه
قبول نداری؟
البته شرطش اینه که نترسی!!
ممنون عزیزم از لطفت
بعضی اوقات آدم میدونه که ناراحتیش دلیل منطقی نداره ولی بازم نمیشه جلوی این حسو گرفت.
نترس قربونت برم
من با اجازه لینکت کردم
واسه بعدا نوشتت!!
خوش به حالت که متین چند ساعت دیگه میاد...
عزیر دل من دیگه هیج وقت نمیاد
ترسش مهم نیست ولی تنهاییش آزار دهنده است.
منم از تنهایی می ترسم.این مشکل منم هست که چرا گاهی وقتی یه چیز رو قبول می کنی دیگران فک می کنن که باید همه چیزایی که یه جورایی به این مشئله ارتباط داره رو بدون هیچ کم و زیادی قبول کرد حتی اگه ریشه هاش با هو چندان ارتباطی نداشته باشن
سلام..... الان که کامنت می ذارم تا نصف شبی دیشبش تهنا بودی....
الان خوبی؟ لاستو میذاشتی میدیدی تا امید بیاد
اصولا" آقایون در برابر اشک خانمها کم میارن و به هم میریزن!
چی شد عزیزم؟
شب سخت گذشت؟راحت بودی؟
ای بابا من منتظر بودم امروز بیای بگی که دیشب تو مهمونی چی کارا کردین و چی شد که یهو با این نوشته هات مواجه شدم . یه چیز دیگه این درد مشترکه آقایونه که طاقت گزیه خانومشونو ندارن عزیزم . به نظر من که خیلی خوبه .
منم کلی طول کشید تا همسرم بفهمه که ناراحتی احساسی و منطقی از هم جداست. در این زمینه درکت می کنم