تغییر


پریا جان، شاید از آخرین باری که دیدمت هفت سال گذشته باشه. می‌گم شاید. چون شک دارم که یکی از اون آدمهایی که توی این هفت سال از کنارم رد شده و من توی چشمهاش یه نگاه آشنا دیدم و هرچی فکر کردم یادم نیومده که این نگاه آشنا رو قبلاْ کجا دیدم، نبوده باشی.


راستش هربار که یه دوست قدیمی یه عکس تازه به فیس بوکش اضافه می‌کنه یه غم تازه به قلب من اضافه می‌شه.


غم اینکه کسی رو که هفت سال باهاش زندگی کرده بودی و فکر می‌کردی خیلی خوب می‌شناسیش، توی هفت سال بعدی زندگیش اونقدر تغییر کرده که حتی دیگه چهره‌اش رو هم نمی‌شناسی، چه برسه به خودش و روحیاتش.



پریا جان، عکسهای تو بیشتر از همه تکونم داد. آخه هرچی بیشتر اون عکسها را نگاه کردم اثر کمتری از پریای هفت سال پیش توی اونها پیدا کردم. پریایی که اونقدر شیطون بود که تمام معلمهای مدرسه ازش شاکی بودن. پریایی که از در و دیوار مدرسه بالا می‌رفت. پریایی که ...


راستش رو بگو پریا. بگو که این خانوم محترمی که انقدر مودب توی این عکس نشسته تو نیستی پریا.


راستی کی می‌دونه مستانه چقدر عوض شده؟  کی می‌دونه مستانه‌ی هفت سال پیش با مستانه الان چقدر فرق داره؟  توی می‌دونی پریا؟


نظرات 8 + ارسال نظر
محمد رضا دوشنبه 23 دی 1387 ساعت 10:23 http://defectorsat.blogsky.com

گر به خانه من می آیی
با خود پتکی بیاور
شاید سکوت من
تو را به عصیان کشتنم وا دارد!

دلت شاد

پتک؟ بابا بی خیال.

دخت هرمزگانی دوشنبه 23 دی 1387 ساعت 10:38 http://www.bangeree.blogsky.com

سلام ...
تا نفسی هست زندگی جاریست.
اما امیدوارم فرق کردن آدمها برای بهتر بودن باشد . مستانه هم باید همون قدر تغییر کرده باشه که باید باشد.

منم امیدوارم مستانه اگه تغییر کرده بهتر شده باشه.

باتو دوشنبه 23 دی 1387 ساعت 10:44 http://www.batotaeshgh.blogfa.com

حتما همه تغییر میکنن . همین خود من یه عالمه تغییر کردم . یادته توی یکی از پستهات نوشته بودی که دلت نمیخواسته این همه تجربه داشته باشی تا دیدن زشتیها برات عادت بشه ؟ خوب پس حتما تغییر کردی . چون تجربه ها چه خوب و چه بد ادمو تغییر میدن

اتفاقا خیلی دلم می خواست یه روز بهت بگم که چقدر عوض شدی. نسبت به اون سایه ای که پارسال توی همین روزا شناختمش.
من این سایه رو خیلی بیشتر دوست دارم.

تینا دوشنبه 23 دی 1387 ساعت 11:49

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود

:) دل منم... برای خودم. برای تو. برای تمام آدمهای سالهای پیش.

سایه دوشنبه 23 دی 1387 ساعت 13:26

مستانه جان من چند ماه پیش پستهایی که راجع به خاطرات گذشته و چند سا پیش وآشنایی همسرت بود خوندم ...الان میخوام یا یه جوریی نیاز دارم تجربه هاتو بخونم ...اما هرچی گشتم نتونستم پیداشو کنم میشه آدرسشو بدی
روزگارتون پر برکت.

عزیزم من به دلایلی اون پستها رو پاک کردم. شرمنده.

برای تو دوشنبه 23 دی 1387 ساعت 13:34 http://www.dearlover.blogfa.com/

سلام

همیشه و در هر زمانی ادمی تغییر میکنه و این تغییرات با گذشت زمان بارز تر می شوند

دوست ندارم همه چیز انقدر با سرعت تغییر کنه.

ممو دوشنبه 23 دی 1387 ساعت 15:26

این لینکی که گذاشتی باعث شد خیلی از دوستای از دس رفتمو پیدا کنم!

از این بابت خوشحالم. خودم هم خیلی از دوستام رو اونجا پیدا کردم.

پریا دوشنبه 29 فروردین 1390 ساعت 13:08

عزیزدلم
بی اغراق عزیزدلم
اگه یه روز صورتم رو از دست بدم.اگه یه روز اتفاقی برام پیش بیاد و صدامو از دست بدم . اگه و اگه و اگه
نه مستانه جانم
من پریا چیزی دارم که تا وقتی هستم اونم هست.چیزی که تو و دوستای دیگه از کودکی در من ساخته اید. من آجر به اجر این هویت مستقلم رو با شما چیده ام.نگران قیافه ام نباش.اون خانومه منم.من پریا هستم.هرگز از کنارت رد نمیشم جز اینکه بی محابا بغلت کنم.من با تو تاریخ مشترک دارم مستانه.نگران قیافه های در حال گذر نباش.من جزو اونا نبوده ام.تو مثل اینکه یادت رفته حافظه ی منو. همیشه منتظر یه بغل باش.منتظر بغلی که قیافه اش مهم نیست.
من خنده هامو از دست نخواهم داد گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد