آقا بالاسر!


پنجشنبه رفته بودیم خونه‌ی سپیده. از کربلا اومده بود. داشتیم از این‌ور و اون‌ور حرف می‌زدیم که یه نکته‌ی جالب رو کشف کردیم.


راستش به جز خود سپیده که سال پیش دانشگاهی ازدواج کرد و البته من که متین دو ماه  ازم بزرگتره، همه‌ی دوستام، یعنی همه‌ی هشت نفر باقیمونده با مردایی ازدواج کردن و یا قراره بکنن که از خودشون کوچیکترن!


حالا این تفاوت سن از یه ماه هست تا دو سال!


می‌دونم که این روزا این اتفاق زیاد میفته و خیلیا رو دیدم که با پسرای کوچکتر ازدواج کردن. یکی از دلایلشم فکر می‌کنم اینه که پسرا به یه سنی که می‌رسن دیگه زیر بار ازدواج نمی‌رن!


ولی فکر می‌کنم دلیل مهمتری که باعث شده بیشتر دوستای من مردای کوچیکتر رو ترجیح بدن، اثر مدرسه و رفتاری که مسئولین مدرسه با ما داشتن.


آخه من و دوستام از اول راهنمایی تا سال آخر دبیرستان، یعنی هفت سال از مهمترین سالهای زندگیمون رو توی مدرسه‌ای بودیم که مستقل بودن حرف اول رو می‌زد. مدرسه‌ای که کاملاً دانش‌آموز‌سالار بود!


توی اون مدرسه خودمون تصمیم می‌گرفتیم که دوست داریم توی کدوم کلاس باشیم و همکلاسیامون کیا باشن. خودمون تصمیم می‌گرفتیم که یه معلم خوبه یا نه! اونقدر اختیار داشتیم که سه چهارتا از معلمها رو بعد از اولین جلسه از مدرسه انداختیم بیرون، چون ازشون خوشمون نیومد و ...


نمی‌گم این رفتارها خوب بوده یا نه! نمی‌گم این رفتارا تاثیر خوبی توی ما و آینده‌ی ما داشته یا نه! شاید اگه یه روانشناس بیاد و این رفتارها رو تحلیل کنه به خیلیاش ایراد بگیره.


اما دارم می‌گم دلیل اینکه توی گروه دوستی ما 80 درصد ازدواجها این شکلی بوده، این بوده که ما مستقل بزرگ شدیم و آزاد و البته تا حدودی خودخواه و خیلی واضحه که آدمی با این خصوصیات به مرد زندگیش به عنوان یه تکیه‌گاه، یا آقا بالاسر نگاه نمی‌کنه! به عنوان یه دوست بهش نگاه می‌کنه و زیاد براش فرقی نمی‌کنه این دوست چند ماه یا چند سال از خودش کوچیکتر باشه...


خلاصه متین جونم، ببخش اگه خودخواهم...ببخش اگه بدون مشورت با تو تصمیم می‌گیرم...ببخش اگه بهت تکیه نمی‌کنم و ترجیح می‌دم به جای اینکه یه بار سنگین باشم روی شونه‌هات، همراهت باشم و در کنارت...



در همین رابطه:


نظرات آیت الله صانعی در باره‌ی زنان


1) عدم شرطیت مرد بودن در مرجعیت دینی.

2) عدم شرطیت مرد بودن در کلیه مناصب حکومتی.

3) عدم شرطیت مرد بودن در قضاوت.

4) تساوی زن و مرد در قصاص نفس، دیه نفس و اطراف.

5) زن در صورتی که شوهرش وارث دیگری نداشته باشد، تمام اموال شوهرش را ارث می‌برد.

6) عدم حرمت خروج زن از منزل بدون اجازه شوهر، در مواردی که خلاف شئون مرد نباشد و یا خلاف حق استمتاع مرد نباشد .

7) طلاق در دست مرد است، لیکن اگر زن مهریه خود را ببخشد و تقاضای طلاق نماید ، بر مرد واجب است او را طلاق دهد.


و ...


منبع: http://www.saanei.org

نظرات 25 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 09:47

اگه خاطراتت جالبه خوب به من چه که جالبه میای برا منو امثال من تعریف می کنی که چی بشه می خای جلب توجه کنی ؟ خب برو تو خیابونا یا جاههای دیگه جلب توجه کن که خریدار بیشتری داری

!!!
توی خیابونا خریدار بیشتری داره؟؟؟!!!

سیندخت شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 10:04

منم از آقاهه ۶ ماه بزرگترم ! دلیلشم اینه که گول خوردم!!!یعنی اصلا به ظاهرش نمی اومد!! وقتی خوب به هم علاقه مند شدیم فهمیدم! کاری هم نمیتونستم بکنم دیگه!!!!البته خیلی هم راضیم!!!!

پس خوب شد گول خوردی!

گلدونه شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 10:22

مهشید دوستم هم سه ماه از شوهرش بزرگتره و الهام هم دوسال از شوهرش بزرگتره... اما ما تو مدرسه ای نبودیم که مستقل باشیم..

ولی خب مثل اینکه کم کم داره این موضوع واسه همه جا می افته...

راستی این شعر بغل خیلی قشنگه ها! دستت درد نکنه، آدمو میبره تو حال و هوای عقشولانه...

من تا حالا نمی دونستم آمارش انقدر بالاست!

خاتون شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 10:43

اول اینکه این شعر بغل رو خیلی دوست دارم دوم اینکه من هم چند ماهی از همسرم بزرگترم. من دوست داشتم اختلاف سنی کمی با همسرم داشته باشم چون می خواستم همراهش باشم نه پشت سرش. الان هم ساختار زندگیمون رو خیلی دوست دارم. البته همسرم من جند سالی بزرگتر از سنش به نظر می رسه. این مستقل بودن که شما میگی بی تاثیر نیست ولی تنها دلیل هم نیست. سعی می کنم از دیدگاه خودم بررسیش کنم و یه پست راجع به این ماجرا بنویسم. جالبه

منتظرم که این موضوع رو از دیدگاه تو هم ببینم.

فیروزه شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 11:04

به نظرت دلیل اینکه پسرهایی با سن بالا مثلاْ ۵-۳۴ انتخابشون برا ازدواج از بین دخترهای ۱۸ ساله تا ۲۱ ساله است چی میتونه باشه؟! ...

باید یه تحقیقی در این مورد بکنم.

خانمه شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 11:35

بااینکه از همسر سابقم بزرگتر بودم اما دلیل کارهاش رو سن شناسنامه ایش نمیدونم . خانه از پای بست ویران بود . که فکر نکنم به عمر من قد میاد تا ایشون بزرگ بشن و متعهد .
هنوز هم خیلی به سن شناسنامه ای اهمیت نمیدم . بعضیها خیلی قبلتر از شناسنامه هاشون بدنیا میان

به نظرم همه چیز کاملا به شخصیت دو نفر بستگی داره.

سوسن جعفری شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 12:32

نمی‌دانم واقعاً ارتباطی میان موقعیت مدرسه‌اتان با این تیپ شخصیتی که نوشتی وجود دارد یا نه؟ خصوص اینکه این نوع رفتارها بیشتر تابع مد است. یعنی یک زمانی مد می‌شود که زن‌های متأهل دوست پسر داشته باشند. زمانی مد ایجاب می‌کند مردهای متأهل دوست دختر داشته باشند. زمانی تب ازدواج سنسن بالا، تب ازدواج سنین نامتناسب.
در کل، تصورم بر این است که نمی‌شود روی سن شناسنامه‌ای متمرکز شد.
من تجربه‌ی تلخی از مرد کوچکتر از خودم دارم و به هیچ وجه ممکن قصد ندارم دوباره تجربه‌اش کنم.
امیدوارم شما دو تن که دو دوست هستید برای هم همواره خوشبخت باشید.

نمی شه گفت که این اتفاق به دلیل مد شدن افتاده! به نظرم یه دلیل جامعه شناسانه ای پشتش هست!

زهرا شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 12:47

سلام خانومی.من همونم که از خیلی جهات شبیهت بودم.عزیزم شما از همسرت ۲سال کوچیکتری مثل من ۲سال و ۲ ماهه نه ۲ ماه که.
ببخشید ایرادتو گرفتم .اخه اگه نمی گفتم تو اینجای گلوم میموند خوب.

متین از من دو ماه بزرگتره!
اگه قبلاً چیز دیگه ای گفتم اعتراف می کنم که خالی بستم و دلیل خالی بستنم هم ترس از شناخته شدن بود!

زهرا شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 13:41

ای ناقلا.اخی .پس متین خان ۲سال از همسره گرامه من نی نی ترن.اخیییییییییییییییییی.نازی
ان شاااللله همیشه خوشبخت باشید با هم.
به نظرم تفاوت سنی مهم نیست.مهم شعورو درک ادماست.

سلما شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 13:46

من خودمم با 1تا 2 سال موافقم ولی همه دخترای همسن من که دوروبرم هستن معتقدند که باید با کسی 4یا 5 سال بیشتر اض سن خودشون اضدواج کنن.

ساچلی شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 15:21 http:// sacheli.blogfa.com/

مهم تفاهمه .
در مورد اون مطلبت من اندازه موهای سرم کشیدم و می دونم چقدر تو جامعه ما به مرد حق دادن

موفق باشب خانمی گل

مونا شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 15:32

به نظر من همه چی به نوع درک طرفین دارن که چقدر پخته باشن وگرنه ازدواج با مردای کوچیکتر و خام تربعضی موارد زندگی رو دچار مشکل میکنه

جودی ابوت شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 15:53 http://whenurnot.blogfa.com

خب راستش نمیدونم چی بگم
آخه منم دقیقا همین معیار رو داشتم (در مورد همسر بودن نه بالاسر یا پایین دست بودن) ولی لوک رو انتخاب کردم که ۱۴ سال از من بزرگتره و واقعا میگم تو تمام مردای دور و ور و دوست و آشنا و فامیل ، تنها مردیه که ۱۰۰٪ میتونم بگم زن دارای یک جایگاه کاملا یکسان با مرد میبینه و هیچ وقت توانایی هاش رو زیر سوال نمیره یا از پیشرفتش ناراحت نمیشه. در واقع بالقوه و بالفعل برای زن و مرد تفاوتی از نظر استعدادها و توانایی ها و شعور و درک قائل نیست
حرف اول من و اون هم این بوده که قرار نیست فقط همکار، همپا، همدست یا همراه باشیم. قراره «همسر» باشیم
به نظرم در این مورد اصلا یه نظر قطعی نمیشه داد . بالاتر بودن یا پیین تر بودن سن مرد یه سری معایب داره و یه سری مزایا که باز هم در مورد هیچ کس قطعی نیست
و یه چیز دیگه ... اون کامنت گذار بی نام و نشون پست قبل هم منم !! که اسم و وبلاگم به طرز جالبی قبل از فرستاده شدن پاک شده و همین الان فهمیدم !!!!!
میگما این کامنتم خودش یه پست شد

آه شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 16:34 http://godofsmallthings.blogfa.com/

من دختر خاله ام با مردی ازدواج کرده که 6 سال و نیم ازش کوچیکتره ولی هزارماشالا خیلی خوبن دارن نی نی دار هم می شن.
حالا این مدرسه هه تو ایران بوده جدن؟ اول اسمش ا بوده؟

یک دوست شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 16:58

من هم دقیقا یادمه که شما در نوشته‌های قدیمی‌ترت گفته بودی که متین حدودا دوسال ازت بزرگتره. خب به قول خودت خالی بسته بودی، پس بی‌خیال:دی

گلابتون شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 21:59 http://www.golabi-golabatoon.persianblog.ir

مثل اینکه من اصلا توی این گروها نمیگنجم .... گلابی ازم 5 سال بزرگتره ....
ولی راست میگی ازدواج اینطوری خیلی زیاد شده ....

گیس طلا شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 22:37 http://gistela.blogspot.com

مسعود یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 ساعت 03:42 http://www.salhaysokhteh.blogfa.com

سلام دوست من :
خوبی ؟
خیلی دوست دارم به وب لاگ من سر بزنی .

با خاطره ای از دوران کودکی ( 1343) و مرگ دایی احمد در سال( 1362) و ....

به روز هستم .

خیلی دوست دارم نوشته هامو بخونی و شاید از زندگی من چیزهایی یاد گرفتی .

چون عمر انسان اون قدر زیاد نیست که بخواد همه چیز را تجربه کنه و من نمی گم زندگی منو سرمشق قرار بدید من می گم دنیا کلاسه درسه .

منتظرتم

دوست تازه ی شما مسعود

منتظرتم

یا حق

مریسام یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 ساعت 08:47

سن مهم نیست امیدوارم همه خوشبخت و عاقبت بخیر بشوند.

قله نشین یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 ساعت 08:47 http://bluemountain.blogfa.com/

سلام خانوم
من که به خدا خانومم آقا نیستم
میتونی به من بگی چرا ؟!
اصلا چرا من هی همش میخونم تو رو و اصرار به رفاقت دارم ولی تو اصلا تحویل نمیگیری؟
چرا من اینقده سمج هستم
چرا یکی نمیاد به من بگه گمشو دیگه نیا
در هر حال هنوز دست رفاقت من دراز هست و منتظر پاسخ

قله نشین یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 ساعت 08:48 http://bluemountain.blogfa.com/

دوباره سلام
ببین م ن دوست ندارم بیام اینجا و جوابم رو ببینم دوست دارم تو وب خودم جواب بگیرم
به دو دلیل :
۱* خیلی دوست دارم کامنت ها زیاد باشه
۲* من همیشه پست تازه میخونم و زیاد اهل خوندن کامنت دونی ادما نیستم یه جوری فضولی به حساب میاد

خانوم خونه یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 ساعت 09:41 http://www.tarhi-no.blogfa.com

چه جالب بوده مدرستون ولی فکر نکنم تاثیر زیادی در رابطه با این موضوع داشته باشه
شوشوی من فقط یک سال از من بزرگتره و قیافش هم بیبی فیس هست ولی من دوست داشتم با مردی ازدواج کنم که ۵-۶ سال ازم بزرگتر باشه
ولی دوستم از همسرش ۲ سال بزرگتره به نظرم اصلا جالب نیست

قله نشین یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 ساعت 10:04

وووووووووووای حالا یادم اومد
اون روز بدترین روز کاری من بود اگه بدونی چه جوری ضایع شدم ووووووووووای خدا نصیب گرگ بیابون نکنه همچین همکارای بی شعوری رو

فائزه یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 ساعت 12:40 http://faezeh6.blogfa.com

سلام مستانه جان.
ممنون از لطفت. خوشحالم که حرف های من به دلت نشسته.
انشالله همیشه شاد باشی

فرنوش دوشنبه 14 اردیبهشت 1388 ساعت 13:05

مستانه جون
می دونی که علی از من ۲.۵ سال کوچیکتره
اما تا به حال به ذهنم نرسیده بود که استقلال من توی مدرسه ای که اصلا به کسی اجازه نفس کشیدن نمیداد باعث شده من علی رو انتخاب کنم.
تحلیلت جالب بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد