دلم می خواد یه کاغذ بردارم و خط خطیش کنم. اونقدر محکم خط بکشم که کاغذ سوراخ بشه و جای خودکار روی جلد کتاب زیریش بمونه.
من نگرانم. نگران تینا، نگران طوطیا، نگران متین، نگران ایران و ...
اما انقدر ناتوانم که حتی نمی تونم این نگرانی رو بهشون نشون بدم.
خدایا حواست بهشون، بهمون هست؟
پ.ن: بی خیال! پست پایین رو بخونین!
ایسالله که خیره
مستانه جون اگه بابت این نگرانی ها کاری از دستت برمیاد،سریع دست به کار شو،اگر هم نه که این نگرانی ها رو رها کن...
با دیدن این پست بدتر نگران شدم
نگران نشو. من هیچ خبری ندارم. من حتی به تینا زنگ هم نزدم :(
مستانه جان نگران نباش.. نگرانی تو با خیلی از مردم دیگه مشترکه.. تنها نیستی..
خوب یه کاغذ بردار و همون کاری که گفتیو روش انجام بده شاید کمی آرومت کنه.همه نگرانن چه میشه کرد؟؟
اینهمه خوبی و مهربونی تو انگار نفس هامو گرم تر می کنه... دوستت دارم رفیق ... میدونم دعاهات چقدر اثر داره... دعام کن مستانه ی قشنگ و دوست داشتنی من
دیگه دوستم نداری که بهم سر نمی زنی؟ اما من دوستت دارم و همیشه می خونمت...
کاش میشد کاری کرد . منم خیلی نگران تینا هستم .