ماه معجزه!


هرچی دو دوتا چهارتا می‌کنم، می‌بینم این اتفاق هیچ‌جوری عادی و طبیعی نیست. یه جورایی تو مایه‌های معجزه است.


آخه شما که مستانه رو خوب نمی‌شناسین! ولی من خیلی خوب می‌شناسمش. هیچ وقت یادم نمی‌ره تا دو سال پیش ماه رمضون که می‌شد عزا می‌گرفت که چه جوری سحرها از خوابش بزنه و بیدار شه. حتی بعضی وقتها با ترفندهایی ساعت رو از کار می‌نداخت تا سحر همه خواب بمونن!


تازه اون سحرهایی هم که بیدار می‌شد، دقیقا یه ربع مونده به اذون بیدار می‌شد. بدون اینکه صورتش رو بشوره که مبادا خواب از چشمهاش بپره، می‌نشست سر سفره! در عرض 7 دقیقه غذاش رو می‌خورد و مسواکش رو می‌زد و برمی گشت توی تختش تا هشت دقیقه‌ی باقیمونده تا اذون رو هم بخوابه!


اذون که می‌گفتن دوباره بیدار می‌شد و تند تند نمازش رو می‌خوند و بدون اینکه جانمازش رو جمع کنه برمی‌گشت توی تخت!


اما حالا، همون مستانه یه ساعت مونده به اذون بیدار می‌شه و سحری رو گرم می‌کنه و چایی رو درست می‌کنه و سفره رو پهن می‌کنه و وقتی همه چیز آماده شد متین رو بیدار می‌کنه.


سحری رو که خوردن، ظرفها رو می‌شوره و نمازش رو می‌خونه و با اینکه سه ساعت وقت داره بخوابه اما ترجیح می‌ده به جاش سحری فردا رو آماده کنه. همون طور که بالا سر غذا وایساده یه کتابم می‌گیره دستش و با هرجوشی که برنج می‌زنه، مستانه دو سه صفحه از کتابش رو می‌خونه.


غذا وقتی آماده می‌شه که ساعت هم تقریبا هشت شده وقت رفتنه! متین رو بیدار می‌کنه و سرحال و سرزنده بدون که ذره‌ای خوابش بیاد و مهمتر از همه اون که بدون اون که ذره‌ای احساس سنگینی کنه، راهی شرکت می‌شن!



با یه روز تاخیر ماه رمضونتون مبارک! امیدوارم همه مون امسال یه قدم به خدا نزدیکتر بشیم.



نظرات 35 + ارسال نظر
من یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 10:42 http://didarema.persianblog.ir

وااای مستانه انگار منو تعریف کرده بودی و جالبش اینه که منم بعد از ازدواج دقیقا همینطوری زرنگ شدم . فکر کنم خاصیت شوهره خواهرجان

خاتون یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 10:42

من هم وقتی مجرد بودم همیشه فکر می کردم چه جوری مامان زودتر پا میشه و همچی رو آماده می کنه و بعد مارو بیدار میکنه ولی خودم وقتی ازدواج کردم شدم عین مامان زمان مجردی هم یه چیزی تو مایه های تو بودم. فکر کنم معجزه ازدواج و مسئولیت پذیری باشه

معلمی از بهشت یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 10:46 http://soular.blogfa.com

هم معجزه ی مسئولیت پذیری و ازدواجه هم توفیق خدادادی.

تینا یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 11:08

یعنی حتی پارسال هم اینطوری نبودی؟ مستانه ! الان یکسال قمریه که نیومدی پیشم... یادته پارسال ماه رمضون بود که اومدی خونمون... امسال هم بیا خب لا اقل ...

روناک یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 11:09

یعنی ممکنه منم یه روز عین تو زرنگ شم البته منم که خوابگاه بودم قبل از همه بیدار می شدم و بقیه رو هم بیدار می کردم!!!!!!!!!!!
با اینکه خونمون که بودم عین تو بودم دیگه حیساب کن هم اتاقیام چی بودن!!!!!!!!! یکیشونو به زور چشماشو وا می کردیم آب میریختیم تو حلقش که تو گرمای اصفهان تلف نشه!!!!!!!!!!!!!!!!11

روناک یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 11:13

میگم ولی من یامه تو پارسال خیلی خوابالو بودیااااااااااااااا امسال معجزه گرفتت
حالا جوجه رو آخر پائیز میشمرن

ترانه یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 11:17

مستانه جون مامانتم باورشون نمیشه!

خودمو خودت یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 11:30 http://sabzeha87.blogfa.com/

خدارو شکر که حالا مثل قبل نیستی.
منم بعضی وقتا به زور بیدار میشم.
البته هنوز خونه خودمون نرفتیم که بخوام واسه شوهر سحری آماده کنم.
اما واسم دعا کن که سال دیگه منم خوب بشم.

به منم سر بزنی خوشحال میشم.

فرنوش یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 11:33

قربونت مستانه جون
امیدوارم کردی... یعنی ممکنه منم یه روزی ای خدااااااااااااااا

پیتی یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 11:36

کاش از این معجزه ها در مورد منم اتفاق بیفته! بیدار میشم همه اون کارا رو می کنم اما بعدش نمی تونم نخوابم

تینا یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 11:37

اوهوم میخوام .... دلم تنگیده برات حسابی

سیندخت یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 11:37

مستانه اینجوری بودنتو خیلی دوست دارم...خیلی زیاد...کاش منم مثل مستانه بشم! ولی همیشه توی خونه بودن عمر وقت مفیدتو میگیره...

فلفل بانو یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 12:09

سه روز

شمع سحر یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 12:30 http://bahareomr-2.blogfa.com

منم ایدارم همین طور بشه.

تینا یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 12:40

چون تو خونه جدیدمون نیومدی... بالاخره باید بیای یاد بگیری دیگه... هان؟

گلدونه یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 12:48

پس میتونم امیدوار باشم که یه روزی منم اینجوری دلم میاد که از خوابم بزنم و وایسم جلو گاز و غذا بپزم؟ وقتی همسر خوابه؟ یعنی میشه نخوابید؟ وای که این خواب عجب مقوله ای شده واس من!!

کورال یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 12:50 http://carpediem.blogfa.com

چقدر قشنگ.. به این میگن عشق ها...

نبات خانومی یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 14:16

چه قدر پرانرژی!!!
آفرین به مستانه خانوم

غزلک یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 14:36 http://yeghazalak.blogspot.com

وااااااااااای خوش به حالت مستانه جون
من که سحریمو تو رختخواب میخورم

فیروزه یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 15:02

ونوسی یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 15:05

وای این واقعا یه معجزه است اصلا در مخیله من نمی گنجهمن اون مستانه اولیم ننوشتی یه وقتایی هم جیش داره ولی هی به خودش فشار میاره تا یادش بره و نخواد پاشه بره دسشویی

سودابه یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 16:04 http://daryagroup.blogfa.com

سلام
وای واقعاً راست میگی منم با اینکه ازدواج کردم هر کار می کنم نمی تونم سحر پاشم نمی دونم شاید هم دلیل دیگه ای داره .
بای تا های.

مونا یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 18:20

آخه الان دیگه خانوم خونه شدی

طاهره دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 00:15 http://www.rozasrad7.blogfa.com

سلام عسیسم
نماز و روزتون قبول باشه
موفق باشی
گل فرستادیم
میشه لیکتون کنم ؟

ساچلی دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 00:49 http://sacheli.blogfa.com

مستانه جان پس من امیدوار باشم.....

دلم برا تو و وبلاگت یه ذره شده بود

.*.*. ELI&LIFE.*.*. دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 01:02

فردا اولین روزیه که سحری خونه ی خودمون هستیم . با خوندن نوشته ات یه حس خاصی پیدا کردم

ترانه دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 10:06 http://zendegihaa.blogspot.com/

روزه و نمازت قبول.

شهره دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 10:28 http://http://kocheyezendegi.blogfa.com/

مستانه عزیزم
نماز و روزه هات قبول باشه.اینهایی رو که گفتی همش به خاطر اینه که حس مسولیت پذیری پیدا کردی!داری مشق مادر شدن میکنی ....آخه همه ما اون وقتها امیدمون به مامان بود،راحت می خوابیدیم و همه چیز بی دردسر آماده بود اما بعد از ازدواج خودتی و خودت.....این شوهرها هم حکم کودک تمرینی قبل از بچه دار شدن هستند
به همون اندازه هم شیرین و دوست داشتنی...و آدم دوست داره به هر طریقی خوشحالشون کنه...نمیدونم من که تجربیات شخصی خودمو برات گفتم....

مجی دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 10:53

چه خوب سعی می کنم از رو دست نگاه کن بازی دربیارم.

مریسام دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 11:37

التماس دعا و نماز روزه ها قبول. خانم کدبانو

من دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 12:37

اینطور که همکارا میگفتن همه چی داره به خصوص مواد غذایی

روزانه های ما دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 12:53

حتما معجزه است اما من یکی دیگه رو هم تو این شرایط - یه کم متفاوت تر - میشناسم!!!!!

fafa دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 15:01 http://www.longliveahmad.blogfa.com

برعکس تو من حسابی تنبل شدم از تو چه پنهون نماز صبحم هم قضا شده دو روز اول ماه رمضون... شبا با خستگی تمام می خوابم دیگه تا خود صبح چشمام باز نمیشه... بعدازظهر هم خودم باید برای خودم تنهایی افطاری درست کنم خلاصه هنوز سه روز نگذشته من زیرچشام حسابی گود رفته...این عکس زولبیا و بامیه رو گذاشتی نمیگی بچه هوس میکنه؟

دینا دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 18:30 http://www.dina.blogsky.com

سلام. یعنی ممکنه این معجزه درباره منم اتفاق بیافته؟
دقیقا من هم مثل شمای قبلی هستم.

هایدی سه‌شنبه 3 شهریور 1388 ساعت 10:40 http://www.roozegarebahar.blogfa.com

در زمان تجرد عیناً‌شما بودم مو به مو ولی بهت توصیه می کنم که آقا متین رو در سحری آماده کردن ها حتماً شریک کن چندین فایده داره این کار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد