آفت رانندگی


آقا متین جان!


عرضم به حضورتان که دیگر از تشنگی نای حرف زدن ندارم! آخر می‌دانید که بدون شما آب از گلویم پایین نمی‌رود. راستش فروشگاه هم چند روزیست دلستر استوایی ندارد. خلاصه لطفا زودتر بیایید که دیگر جانم به لب رسیده است. به قول شاعر: بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش...


البته درست است که بسیار دلتنگ شمایم! اما امروز بیشتر از دلتنگی، هیجان زده‌ام! به خاطر دیدن روی دوستانی نازنین که مدتهاست در غم و شادی شریک هم بوده‌ایم! خودتان بهتر از هرکس می‌دانید که تبدیل دوستان مجازی به دوستان واقعی چه تجربه‌ی دل‌انگیزی است، چونان که در مورد من و شما بود.


دیگر اینکه امروز کشف جدیدی کرده‌ام! شنیده‌اید که می‌گویند هرچیز آفتی دارد! می‌دانید آفت رانندگی چیست؟ آفت رانندگی فکر کردن است! یعنی کافیست در رانندگی یک لحظه به آنچه که می‌کنید، فکر کنید. آن وقت همه چیز خراب می‌شود! وقتی به رانندگی فکر کنید یکهو می‌بینید نمی‌دانید ترمز کدام است و کلاج کدام! و آن وقت هر اتفاقی ممکن است بیفتد! فقط لطفا نپرسید من چگونه به چنین کشف مهمی نایل آمده‌ام!


و در آخر اینکه گلدونه خانوم سفارش اکید کرده که به اطلاع شما برسانم که در این یک هفته مراقب من بوده و نگذاشته دلستر در دل من تکان بخورد! البته شما خود بهتر می‌توانید قضاوت کنید که من مراقب او بوده‌ام یا او مراقب من!


و در آخر باز هم به قول شاعر: باشد که باز بینیم دیدار آشنا را...


مخلص شما و دل مهربانتان

مستانه


نظرات 25 + ارسال نظر
سیندخت چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 09:15

آی من عاشق این نامه نوشتنام...احتمالا منم آخر این ماه به مدت چند روز باید همینکارو بکنم!!!

شهره چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 09:25 http://http://kocheyezendegi.blogfa.com/

خوش به حالتون....دلم همش سر قرارتونه...بهتره بگم قرارمون...ولی خوب این دوتا وروجک رو چکار میتونم بکنم؟باربد تازه ساعت ۵/۵ از مدرسه میآد...نمیدونم شاید سعادت ندارم...شاید سرنوشته...شاید یه وقت دیگه....همتون رو دوست دارم و از همینجا از عظیمیه کرج،میبوسمتون!

هلیا چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 09:33

چه جور به این نتیجه درباره رانندگی رسیدی ؟هان؟ایندفعه امتحان کنم ببینم

ساره چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 09:34

آخ جووووووون بالاخره روز موعود رسید!
مستانه ولی من به یه نتیجه ای رسیدم! جز خودت تو قرار امروز هیچکی رو نمی شناسم!

من فهمیدم چرا رانندگیم این همه بده! چون حتی موقع دنده عوض کردن هر بار از اول فکر می کنم که مطمئن شم جای هر کدوم از شماره ها کجاست! همیشه هم قاطی می کنم. خنگم نیستم

‌عیب نداره!‌
ولی این یعنی اینکه سیندخت نمیاد؟

خانومی چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 09:47 http://khanoomi.blogsky.com/

امروز خوش بگذره

fafa چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 10:14 http://www.longliveahmad.blogfa.com

مستانه نمی خوای بگی که تصادف کردی یا ماشین رو کوبوندی تو در و دیوار نه؟

نه. نمی خوام بگم! اصرار نکن!

گلدونه چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 10:23 http://gharibe0001.blogfa.com

آقا ما مخلصیم! مرسی مرسی انقد تحویل گرفتن نداشتا! ای ول ای ول...

آره بهتره بذاریم خودش تصمیم بگیره من مواظب بودم یا برعکس؟


ای جان...
********
لحظه ی دیدار نزدیک است...


باز من دیوانه ام، مستم .

باز می لرزد، دلم، دستم .

باز گویی در جهان دیگری هستم .

های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
های ! نپریشی صفای زلفم را، دست!
آبرویم را نریزی، دل !

- ای نخورده مست -

لحظه دیدار نزدیک است...
"اینم واسه خاطر امشبتون!"

سایه چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 10:24 http://didarema.persianblog.ir

ساره جان خیلی نگران نباش . منم کسی رو نمیشناسم الا مستانه . آشنا میشیم خوب .
مستانه جون عصری میبینمت

ساره چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 11:18

چرا خب دورادور می شناسمش! اگه هلی بیاد می شین دو نفر! سیندخت نه نمیاد تا اونجایی که من می دونم حالا باز می پرسم.
آره سایه جون آشنا می شیم

جودی ابوت چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 11:24 http://whenurnot.blogfa.com

من حتی خود مستانه رو هم نمیشناسم !!!
وای من الان ماموریتم . با هزار بدبختی باید اینا رو بپیچونم بیام !!!
آخ که چقدر خوشحالم می بینمتون

برای همین سالی رو میاری که تنها نباشی؟

فرنوش چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 12:18

؟؟؟

هانیه چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 12:28 http://aztobato.persianblog.ir

باز تصادف کردی؟؟!! کی ماشین رو می‌ده اصلاْ دست تو؟!... بهتون خوش بگذره

نه بابا! تصادف کدومه! خوشبین باش!

هیما چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 12:53 http://www.hima77.blogfa.com

آقا قبول نیست همتون با یه یار میاین
جودی با سالی
تینا(اگه بیاد) با دوستش
ساره با هلیا
مستانه با زیرانداز
پس من چیییییییییییییییییییی

تازه هیچکیو نمیشناسم ... اما فک کنم قیافه مستانه رو ببینم بشناسم

راستی من ۵ از شرکت میام سعی میکنم بپیچم زودتر بیام...یهو نرین وسط پارک واسه خودتون زیرانداز پهن کنین پیک نیک بازی

مستانه شنیدم میخوای زغال اخته بدی!!!!

رامک چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 13:04 http://letterbox.blogfa.com

عزیزم مرسی بابت کامنت های خصوصی. ان شاالله امروز می بینمت.

دزی چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 13:04

راستی این که برای آقا متین اینجوری نامه می نویسی چقدر جالبه
دوباره ماشینو زدی به درخت که به این نتیجه رسیدی ؟؟

ساچلی چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 13:12

چاین نامه هات چقدر بامزه ست مخصوصا دلستر استوایی...
امیدوارم خیلی زود این آقا متین بیاد مشخصه دل مستانه جونم براش تگیده

سایه چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 13:37

ای وای هیما منم یلر ندارم . اصلا منم با تو میام . منم ساعت ۵ از شرکت میام . اما میخوام ۱۰ دقیقه زودتر حرکت کنم . از شرکت تا محل قرارمون راهی نیست . مستانه راستی من مانتوم آبیهههههه . منو پیدا کنیا

عالیه چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 15:12 http://lady-color.blogspot.com

باباجان! آفت رانندگی پیدا کردن جای پارکه!!!

سلانه (دختر بابایی) چهارشنبه 8 مهر 1388 ساعت 19:42 http://roshan1980.persianblog.ir

سلاممممممممم:)
ببین مستانه ما می دونیم مدیونیم اگه فک کنیم ماشینو احیانن کوبوندی به جایی.. برا همین اینجوری فک نمیکنیم اصلنننن!

شمع سحر پنج‌شنبه 9 مهر 1388 ساعت 00:22 http://bahareomr-2.blogfa.com

حیف من نبودم خیلی ناراحت شدم ولی خب دوستان به جای ما.

دزی پنج‌شنبه 9 مهر 1388 ساعت 14:10

سلام عزیزم
ممنون به خاطر زحمتهایی که دیروز کشیدی
خیلی از آشنائیت خوشحال شدم
امیدوارم همیشه شاد و خوشبخت باشی

پشت لحظه ها پنج‌شنبه 9 مهر 1388 ساعت 16:15

کجایی

بی تا پنج‌شنبه 9 مهر 1388 ساعت 18:16 http://bitsin.persianblog.ir

سلام!
به خاطر جواب سلامم هم که شده باید به وبلاگم سر بزنی..

بی تا پنج‌شنبه 9 مهر 1388 ساعت 18:19 http://bitsin.persianblog.ir

ببخشیییییییییییییید...؟؟
شما داری مامان میشی...؟؟؟

از کجا به چنین نتیجه ای رسیدی؟

فاطمه جمعه 10 مهر 1388 ساعت 20:50 http://fatima62.persianblog.ir

سلام! منو یادته؟ همونی که برای پست شیطنت های مدرسه کامنت گذاشته بودم و فهمیدیم هم مدرسه ای هستیم!
ممممم
من این چند روز تمام آرشیو بادبادک رو خوندم....
راستش یه جاهایی هم سعی کردم حدس بزنم کی هستی..البته به نتیجه نرسیدم
خلاصه خیلی خوشحال میشم از این به بعد با هم دوست باشیم!
البته من تو وبلاگ نویسی تنبلم یه مقدار! اما خب دیگه اینجا که میام به صورت خاموش نمیام!
تازه منم کلی اهل کتابم! خیلی از کتابایی رو که نوشته بودی منم خوندم...
خلاصه که خیلی از آشنایی با مستانه و بادبادک خوشحالم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد