خوابهای بی تو...


صبح هنوز چشمامون رو باز نکرده بودیم که باهم دعوامون شد. من که فکر می‌کنم حق با من بود. البته متین هم فکر می‌کنه مقصر منم.


قضیه اینه که معلوم نیست این متین شبا کجا می‌ره! یعنی کافیه من چشم بذارم روی هم. دیگه کلا متین نیست و نابود می‌شه. انگار نه انگار که من دو ساله هرروز صبح با متین از خواب بیدار می‌شم، با متین می‌رم سرکار، با متین صبحونه و ناهار و شام می‌خورم و ...


همین که می‌خوابم انگار نه انگار که دیگه متینی توی زندگیم وجود داره. شاید باورتون نشه ولی من تا حالا توی زندگیم خواب متین رو ندیدم. من که فکر می‌کنم متین دیگه از بس از صبح تا شب من رو می‌بینه شبا تا خوابم می‌بره فرار می‌کنه و می‌ره توی زندگیهایی که دلش می‌خواد. پیش آدمهایی که دلش براشون تنگ شده و ...


ولی متین فکر می کنه من مخصوصا اون و توی خوابام راه نمی‌دم تا چند ساعت از دستش راحت باشم!


خلاصه من تا تکلیفم رو با این پسره روشن نکنم و تا ندونم شبا کجا می‌ره، دیگه چشم رو هم نمی‌ذارم! 



نظرات 34 + ارسال نظر
هیما چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 09:56 http://www.hima77.blogfa.com

چه جالب !! تا حالا خواب متین و ندیدی

اونوقت متین تا حالا خواب تو رو دیده؟؟

اگه نه حتما باید برین دکتر یه قرصی میده که هر شب خواب همو ببینین

متین چرا. خواب منو میبینه.

سایه چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 10:08 http://didarema.persianblog.ir

راستش مستانه منم اصلا خواب همسری رو نمیبینم بر عکس همسری که من همیشه تو خوابهاش حضور دارم .

عجب تفاهمی!

محمد مزده چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 10:13 http://foulex.blogsky.com

واقعا جالبه !
یعنی راهی وجود داره که بشه متین رو اینقدر سر به راه کرد که حتی تو همه ی خواب هاتون هم باشه ؟!
...
خیلی قشنگ بود
وبلاگ بی نظیری دارید
خیلی خوشم اومد
باز هم بهتون سر می زنم
روزگار خوش

حالا لازم نیست توی همه اش هم باشه! هر چند تا خواب یه دونه بسه!

گلدونه چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 10:14 http://gharibe0001.blogfa.com

ننه چهل روز ، روزی چهل بار اسمشو صدا کن میاد به خوابت!

بعدشم من فکر کنم پای کامپیوتر باشه، یعنی روحش می ره تو اینترنت می چرخه

کسی چه میدونه؟ شایدم هنوز تو اون کشور ِ خارجی(!!) می چرخه!!

:دی. چهل روز، روزی چهل بار؟

محسن چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 10:15 http://www.mazlum.mihanblog.com

سلام خدمت شما دوست عزیز....وبلاگ خوبی دارید.... به من هم سر بزنید...خوشحال میشم.....

فیروزه چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 10:20

سلام ...
ایمیل ها رو گرفتی مستانه؟
راستی یه پیشنهاد! شبا با چشم باز بخواب

مرسی پیشنهاد! آره ایمیلات رو خوندم و جواب دادم. تو جواب کامنتی رو که تو پست قبل گذاشته بودی دیدی؟ :دی

مریسام چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 10:22

مستانه جون خدا رو شکر موضوع واقعی برای دعوا کردن ندارین دنبال موضوعات ماورایی هستین؟؟؟!!!!

خدا رو شکر!

دینا چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 10:28

سلام
عزیزم خوشی زده زیر دلت

اینکه گفتم دعوا که شوخی بود.
ولی دیگه هیچ وقت به کسی نگو خوشی زده زیر دلش. جمله ی آزار دهنده ایه! اینکه یکی فقط بیاد و از خوشیهاش تعریف کنه دلیل این نیست که غم و ناراحتی توی زندگیش نداشته باشه.

هلیا چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 11:24

نمیذاری این اقا متین از دستت یه نفس بکشه ها

این جوری که تو گفتی دلم واسش سوخت!

fafa چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 11:32 http://www.longliveahmad.blogfa.com

مستانه گیر دادیا...
البته من خواب همسرم رو اوائل زیاد میدیدم اما خیلی وقته که دیگه ندیدمش! ازم ناامید شده فکرکنم!

خوب گیر دادم! چه اشکال داره؟
شایدم تو کمتر بهش فکر می کنی...

فیروزه چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 11:35

بله بله ... دریافت شد و در دست اقدام می باشد ...

:دی! آخ جون!

مریسام چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 11:36

مستانه جون اینجا کامنت خصوصی نداره؟؟؟؟

دیدی که داره :)

دینا چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 11:41 http://www.dina.blogsky.com

سلام. میگن آدما وقتی خواب یه چیزی میبینن که در روز باهاش درگیرن. خدا رو شکر شما و آقای متین زندگی خوبی با هم دارید. ذهنتون آروم. به خاطر همین همدیگه رو تو خواب نمیبینید :)

آها!‌واقعا توجیه خوبی بود! خیالم راحت شد!

دینا چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 11:42 http://www.dina.blogsky.com

مستانه جون اون دینا که گفته خوشی زده زیر دلت من نیستماااا! من هر دو جا لینک بلاگم گذاشتم.

ملیکا چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 11:50

دست و پاشو ببند به تخت
ولی خوب اونجوری باز روحش میتونه فرار کنه

آره. باید روحش رو اسیر کنم :دی


تو وبلاگ نداری؟

گلابتون چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 12:03 http://http://golabi-golabatoon.persianblog.ir/

دعوا سر همین بود ؟!

آره دیگه!

زهرا چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 13:23

میگن وقتی داری می خوابی به یه چی فکر کنی شبا میاد تو خوابت.باید شبا که می خوای بخابی به متین خان فکر کنی بسیار.
می دونی من شبا که می خام بخابم یه عالمه صلوات می فرستم که خواب نبینم.اخه ممکنه خابم اونطوری نباشه که دوس داشته باشم.
ان شاالله همشه زندگیتون همینجوری محبتناک باشه خانوم خانوما

ولی من معمولا توی خواب چیزا و کسایی رو می بینم که اصلا بهشون فکر نمی کنم.

zanjebil banoo چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 13:32

inke khabe matino nemibini dalil ravanshenasi dare . daghighan ham be khatere ine ke to toole roz kheyli agahane behesh fek mikoni !!
ma mamoolan khab chizhaee ro mibinim ke na agahane dar roz rajebeshoon mishnavim vali dige beheshoon fekr nemikonim !
type farsi nemitoonam bokon dige bishtar az in toozih nemidam !

چه جالب! مرسی که با هر سختی بود اینا رو برام نوشتی.

دینا چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 14:22

قصدم آزار دادن نبود عزیزم
چون حس کردم متن رو جدی نوشتی، خواستم بگم قدر بودن با همدیگه رو بدونی
شاید باید ساکت می موندم
بهرحال شرمنده

منم نمی خواستم ناراحتت کنم. فقط این جمله رو اصلا دوست ندارم.

رز چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 14:27 http://roz_e_sokhte.persianblog.ir/

مستانه چون نوشتهات خیلی لطیفه. تو این روزهای سخت و کسالت آور مثل یک نسیم می مونه. خیلی دوست دارم

نیروانا چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 14:43 http://nirvanaslife.persianblog.ir/

اولش فکر کردم جدی جدی با هم دعواتون شده که بعدش که چند خط پائین تر رو خوندم ... خیالم راحت شد .

خانوم میم چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 14:55 http://sanjaghakekhis.blogfa.com/

دلخوشی ها کم نیست ... خوبه که حتی آدم بخواد تو خواب هم بودنش رو حس کنه

سارا آرامش چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 15:21 http://http://www.rahatarazboodan.persianblog.ir/

زندگی جاریست... آفرین.

سارا آرامش چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 15:23 http://http://www.rahatarazboodan.persianblog.ir/

وبلاگت آرامش داره.دوسش داشتم.

شمع سحر چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 15:44 http://bahareomr-2.blogfa.com

شاید بگی خودم می دونم ولی خب با هم حرف بزنین اینجوری بهتره.

فاطمه چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 17:38 http://fatima62.persianblog.ir

من که برام مهمه طرف خوابمو ببینه فقط.. .منم آزاد باشم!
خانومی دبستان رو که نگفتم! فرزانگانو گفتم! مدرسه ی نیلوفر مدرسه ی کردستان و بعد مدرسه ی فلسطین. البته من ۸۱ یی هستم. اینکه گفتم سعی کردم بشناسمت این بود که من با یه گروه از ۸۰یی ها دوستم. مثلا تو آرشیوت یه پست بود که فک کنم در مورد فاطیما بود. البته جریان شناسایی رو بی خیال! فقط خواستم بگم منم فرزانگانیم!

مریم پاییزی چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 18:28 http://man0o-del.blogfa.com

دیوونه ها

دزی پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 08:53

سلام
من اولش فکر کردم واقعا یه مشکلی پیش اومده
چقدر جدی بود
تازشم باید همش پیش خودتت تلقین کنی که خوابشو ببینی

سودابه پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 11:38 http://daryagroup.blogfa.com

سلام
چه بامزه منم خواب همسرم رو یه مدتیه ندیدم.
همیشه خوش باشی.

سایه پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 15:47 http://sayeh86.wordpress.com/

واییییی
منم او رو نمیبینم که!!!!!!

سایه پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 15:51 http://sayeh86.wordpress.com/

البته اکثر اوقااات
گاهی میترسه میاد تو خوابم

س جمعه 17 مهر 1388 ساعت 10:35

مستانه جان آرشیو خاطرات آشنایی و ... رو پاک کردی؟ دنبال یه قسمتش میگشتم پیدا نمیکنم

بله. پاک کردم!

بی تا شنبه 18 مهر 1388 ساعت 17:04 http://bitsin.persianblog.ir

چقدر خوشگل نوشتی

آنا یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 12:16 http://annakhanoom.persianblog.ir

خیلی وبلاگتو دوس دارم.کلا فک میکنم شخصیتت خیلی جالبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد