گفته بودم آرایشگاه رفتن رو دوست ندارم. اما یه چند وقتی بود یه آرایشگر خوب پیدا کرده بودم که نه تنها بهش آلرژی نداشتم، بلکه خیلی هم دوستش داشتم و خیلی حس خوبی بهم میداد و خلاصه توی این چند وقت هر دو هفته یه بار به یه بهانهای میرفتم آرایشگاه.
اما بعد ماه رمضون یه بار رفتم آرایشگاه و دیدم نیست و فهمیدم که اخراجش کردن. کلی دلم گرفت ولی گفتم عیب نداره شاید این یکی که به جاش اومده هم خوب باشه. اما همین که نشستم زیر دستش همهی اون حسهای بد ریخت تو دلم. نه اینکه کارش بد باشه. کارش خیلی هم خوب بود.
ولی دیگه نرفتم پیشش. یه بار که رفتم آرایشگاه نزدیک خونهمون که همون قضیه مادرشوهر پیش اومد. این یکی خودش خوب بود، ولی کارش زیاد خوب نبود.
خلاصه امروز با دل چرکین پا شدم که برم همون آرایشگاه قبلی. توی تاکسی نشسته بودم که یهو چشمم خورد به تابلوی یه آرایشگاه دیگه. اسمش مرجان بود و تعریفش رو از سحر شنیده بودم. همونجا از تاکسی پیاده شدم. در باز بود و از پلهها رفتم بالا و رسیدم پشت در یه آپارتمان که تابلوی مرجان رو زده بود.
زنگ زدم و در باز شد و من رفتم تو. توی نگاه اول خبری از آرایشگر و وسایلش و ... نبود. اما تا دلت بخواد در و دیوار پر بود از عکسهای عروس و بعضاً داماد.
الان که فکر میکنم میبینم باید از دیدن عکس داماد توی آرایشگاه زنونه تعجب میکردم اما نکردم. حواسم رفته بود پیش عروسی خودمون و عکسهامون که خیلی در برابر عکسهایی که اینجا میدیدم قشنگتر و دلنشینتر بود.
اما بالاخره تعجب کردم و اونم موقعی بود که یه صدای مردونه از پشت سرم گفت: "خانوم امری داشتین؟" از تعجب و البته بیشتر از ترس دست و پام شل شد. ذهنم داشت تند تند پردازش میکرد ببینه چه گندی زده و کجا رو اشتباه کرده:
" مرجان اسم یه آرایشگاه مردونه است؟"
" اون تابلو رو برای رد گم کردن زده دم در؟"
" فرار کنم دستش بهم میرسه؟"
اما قبل از اینکه روم و برگردونم چشمم افتاد به پایین عکسی که زل زده بودم بهش. ریز نوشته بود: "آتلیه مرجان"
یه نفس راحت کشیدم و برگشتم و هزینه چند نوع عکس رو پرسیدم و بدون اینکه به جوابایی که میداد گوش کنم از اونجا زدم بیرون و با یه تاکسی خودم رو رسوندم به آرایشگاه.
اونقدر اون چند لحظهای که گیج و منگ اونجا وایساده بودم، ترسیده بودم که حالا همین آرایشگاه برام بهشت بود و خانوم آرایشگر هم یه حوری بهشتی!
سلام خانومی .باز خوبه که خودت رو نباختی و ادامه دادی!
راست میگی .منم به آرایشگاهی که میرم عادت دارم و فکر اینکه اگه نباشه کجا باید برم رو هم نمیکنم.
اونا منو میشناسن.دوستیم و کلی حرف داریم همیشه!
راستی ممنون !!
:)
سلام راستی بهم نگفتی اون پارکه کجاستا.
پستتو که خوندم یه عالمه ترسیدم.اخه همکارم میگه یه ارایشگاه هست که توش یه اقاهه کاره اپیلاسیون و تتو رو انجام میده.با خودم گفتم نکنه مستانه هم اون ارایشگاه خفنه خورده به پستشفکر کن یه زن بره پیشه یه مرد بزا اپیلاسیون .چه شود
راست می گی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فرستادم!
چه اشتباه بانمکی
البته اون موقع اصلا بانمک نبود
یک تابلو بزنید سردر بلاگ: ورود آقایان ممنوع!
حیف الان یه خورده نامیزونم وگرنه کلی شکلک خنده دار می ذاشتم... راه حلی هست تا وقتی شما بروبچ ِ شصت ویکی ناراحتید بشود خنداندتان؟
ولی خدائیش عجب چیزی هستی تو دختر!
ایشالا زودتر میزون شی.
دارم فکر می کنم چیز دقیقا اشاره به چی داره؟
وای خدا کلی خندیدم... منم اول فکر کردم خوردی به تور یکی از اون آرایشگاههای غیر مجاز!
واقعا اپیلاسیون کار مردونه هم داریمممممم؟؟؟ واقعا خانومایی که میرن پیش این جور آدما سالمن؟؟
نمی دونم... باید از خودشون بپرسی...
عجب فکرهایی به ذهنت خطور کرده تو همون چند ثانیه
تازه یه چیزای دیگه هم بود که روم نشد بنویسم :دی
راستی مستانه بیاین یه روز با هم بریم بیرون دیگه .
مگه قرار نبود بیاین خونه ما؟
میبینم که مثل خودم عجولی
عجول و بی توجه
عجب سوتی عظیمی.
من اگه جای تو بودم همون لحظه که صدای مردونه میشنیدم بدون یه لحظه فکر کردن فرار میکرم!
چه خب که خودتو نباختی
ترسیدم فرار کنم :دی
خوشم میآد تو هم سوتیهای خوبی میدی!!
خوب تو هم از سوتی هات تعریف کن ما هم لذت ببریم.
در ضمن خصوصی من!
ممنون
حالا اگه من بودم قطعا عین خنگا حرف می زدم / انقدر دست و پام رو گم می کردم که طرف حرف راستم رو هم باور نمی کرد.
وقتی تو زندگیت زیاد سوتی بدی کم کم راه میفتی :)
تو که خیلی خوبی من سالی دو سه بار بیشتر آرایشگاه نمیرم
منم حس خوب ندارم یعنی از اینکه آرایشگر این قد به آدم نزدیکه
راحت نیستم
آخه من خودم هیچ کار بلد نیستم.
الهی ترسیده بودی .
میخوای یه آرایشگاه بهت معرفی کنم انرژی مثبت بگیری
آره می خوام. کی؟ کجا؟
چه خوب حالا هول نکردی و نگفتی اشتباهی اومدی . منم زیاد اهل ارایشگاه رفتن نیستم . رو مخمه نمیدونم چرا.
ولی من مجبورم برم چون از دست خودم کاری برنمیاد.
عاشقیاااااااااااا
آره خب :)
سلاممممممم:)
خدای سوتی های خوشگلی ها مستانه.. خدا یعنی!!! باز خوبه خودتو نباختی و رنگ از روت نپریده!
البته توی اون موقعیت زیادم خوشگل نیستن.
واااااااااااای خدا من فکر کردم آرایشگره مرده راسی این پارکه چقده قشنگه
نه نمرده، زنده است :دی
ای جانم! از دست تو دختر!!!
بابا منم ترسوندی خب دقت کن دیگه اگه یه بلا ملایی سرت میومد چی ؟
مستانه جون من اون کتاب (اسکار) و امشب وقت کردم بخونم . همین الان تموم شد . ساعت 3 صبحه . خواستم تشکر کنم بابتش . خیلی قشنگ بود .
عجب.. خوب شد که لحظه آخر فهمیدی کجا رفتی.. در غیر این صورتم مشکلی نبود می گفتی فکر کردم اینجا آرایشگاهه و اشتباه اومدم..
البته منم در مورد آرایشگاهی که جدید برم نظرم همینه از اینکه ابروهام رو خراب کنن خیلی می ترسم .. یه آرایشگاه می رفتم که کارش عالی بود اما بابت فقط یه خط ابرو که می نداخت 10 هزار تومان می گرفت.. بی خیال شدم.. یه جای دیگه پیدا کردم که مسیرش خیلی دوره بهم.. بنا براین یه آرایشگاه دیگه رفتم و رسما.... تو ابروهام
چه بامزه!
مرسی مستانه جونم بابته ادرست.اره همکارم میگفت خانوما میگن اپیلاسیون کاره که اقاهه دستش خیلی خوبه منو میگیحالم داشت بهم میخورد.
به نظرم مواظبه خودت باش و دیگه از این سوتیا نده.
میدونی که امکان داره خدایی نکرده این دفعه راستی راستی بری تو همین ارایشگاهها.
کتاب اسکار خیلی قشنگ بود.ممنونم
بازم از این کارها بکن
معذرت که مجبور شدم یه تقلب فرهنگی(!!) از رو وبلاگت بکنم
از دست تو دختر اینقدر حواست پیش ارایشگاه بوده که ...البته اولش فکر کردم از این ارایشگرهای مردونه بوده چون شنیدم یه چندتایی تو تهران هستن و کار می کنن
وااااااااای چه خوب که هول نشدی
تازه میشه به من بگی اووون پارکه مجاست ؟
خیلی محشر بود
منم قبلا خیلی با آرایشگاه رفتن مشکل داشتم ولی الان بهترم آخه منم اصلا کارای اصلاحاتی بلد نیستم
منظور از مجاست کجاست می باشد
بازهم شما خوب تونستی خودت رو کنترل کنی / ولی واقعا سخته این جور موقع ها /در ضمن من وبلاگت رو خیلی دوست داشتم پر از سادگی و صمیمیت بود/ اگر به من هم سر بزنی واقعا خوشحال میشم