چند روز پیش با همکارا حرف سریال آشپزباشی شد و من اعتراف کردم که با اینکه خیلی دلم میخواد ببینمش ولی تا حالا نتونستم بیشتر از ده دقیقهاش رو ببینم. چرا؟ خوب معلومه دیگه چون اون موقع خوابم.
و البته همکارا کلی مسخرهام کردن و بهم خندیدن.
تا اینکه چهارشنبه شد و من و متین بعد یه روز طولانی رسیدیم خونه. دیگه تا من از اوضاع شرکت تعریف کنم و متین از اوضاع کارش حرف بزنه و یه چیزی بخوریم و یه کمی کانالای تلویزیون رو بالا و پایین کنیم، شب شد.
رختخوابها رو کنار شومینه انداختم و چراغها رو خاموش کردم و موبایلم رو کوک کردم که واسه نماز صبح بیدار شیم. موبایلم اعلام کرد که 10 ساعت دیگه زنگ میزنه و من خوشحال از این ضیافت، موضوع رو به اطلاع متین رسوندم.
چند دقیقه بعد یهو دیدم متین داره بلند بلند میخنده و میگه از اون موقع دارم حساب میکنم که ساعت چنده! الان دوزاریم افتاد که هنوز هشت هم نشده!
ولی دیگه کاریش نمیشد کرد و رختخوابها پهن بود و منم مست خواب.
یه مدت خوابیده بودیم که دیدم متین زیر لب داره غر میزنه و میگه: " عجب آدمایی پیدا میشن. نصفه شبی زنگ زده میگه من رو واسه کنکور ثبتنام کن."
یواشکی ساعت رو نگاه کردم. هنوز نه نشده بود!
یادش به خیر اوایل زندگی من و متین بدجوری با هم اختلاف داشتیم. خوشبختانه تونستیم این اختلاف رو هم حل کنیم.
آخی شلمان خانومی فکر کنم با بامزی مزدوج شدی. روج منحصر به فردی هستین
مستانه منم همینطورم . بعضی اوقات شده از ۷ شب تا فردا صبح ساعت ۷ بخوابیم . خیلی شبها هم ساعت ۸ یا ۹ میخوابیم .
خوب خدا رو شکر.. آخه شما که ساعت 7 می خوابین چه جوری مارو دعوت می کنی خونت؟؟؟ لابد ما باید بیایم شما دوتا خواب باشید دیگه!!!
اتفاقا دیشب داشتم به اختلاف زمانی شما فکر میکردم و تو فکر بودم و یه لبخند گشاد رو لبم بود....
خسته نباشین جفتتون! زوج شلمان!!! من تازه ساعت 8 میرسم خونه و بعدش تازه وقتشه که کارام رو انجام بدم!!!!
واااااااااااااااای مستانه ما هم اینجوری هستیم! ...
من همون ۱۰ دقیقه از آشپزباشی رو هم تا حالا ندیدم
پیرو پست قبل:
مثل اینکه جدی جدی طرف شما برف اومده و زمستونه ها!!!
اختلافم اختلافای قدیم!
عالیه هاعالی
یعنی هشت شب تا شش صبح؟
چه جالب منم زود می خوابم .خداروشکر یکی مثل من هم پیدا شد
جالبه چون ما از این ور افتادیم، معمولا زودتر از سه نمی خوابیم و اختلاف رو این طرفی حل کردیم!
راستی! من برگشتم. مرسی از محبتت
وو
من تازه ساعت 1 2 شب میخوابم
واسم سر شبه اونموقع
وای!
چقد باحالید شما!!
می گم انگار شما اختلافتون حل نشده این متین بوده که کنار اومده!!
واقعا ۸ شب دیگه خوابید؟!!!!!!!!
چقدر شبها زود میخوابید.....!؟
من قبل از ۱۲ شب خوابیدن برام یه رویا شده!
می بینم که توو پیروز شدی
اوههه ۸ !!!!!! من الانم که ۷ صب پامیشم بازم همون ۱ . ۲ شب میخوابم ! اصلا انگار برا من نمیشه زودتر خوابید هی یه برنامه ای پیش میاد و وقتیم که میرم زودتر بخوابم اصلا خوابم نمیگیره !!
مستانه شوخی میکنی ؟
من که هر روز ۴ - ۵ ساعت تو راهم (کرج به تهران و بالعکس) زودتر از ۱۱ نمیخوابم
تازه تا دو سال پیش که هنوز تهران بودیم شبا ۱ - ۲ میخوابیدم صبح ها ۶:۳۰ بیدار میشدم
البته خب مقدار خوابیدن همه با هم فرق داره ولی خب تعجب کردم دیگه
پس بگو چرا زیاد تو اون پارک خوشگل دم شرکتتون پیاده روی نمیکنی
این کامنت قبلی مال منه
میبینم که اخرش هم متین خودشو با تو وفق داده
وای خوش به حالت من از خواب بمیرم هم نمیتونم اونموقع برم بخوابم . خجالت میکشم . نمیدونم از کی!
سلام .من یه خانم معلم تازه کار هستم که دو روزی میشه یه وبلاگ درست کردم و تصمیم دارم بخشی از خاطراتی که هر روز برام رقم میخوره رو در بنویسم تا از این روزهای سرشار از تجربه چیزی ثبت شده داشته باشم.خوشحال می شم اگه بهم سر بزنین و اگه مایل بودین تبادل لینک بکنیم.
بچه ی دختر عمه ی من ۲ سال و نیمشه ( البته اینم بگم که بچه ی دختر عمه م همچین نسبت دوری هم نیست آخه خودشو مامان و باباش هفته ای ۲ / ۳ روز خونمون هستن ) خلاصه نیست من این ترم کلن بعدازظهر کلاس دارم شبها تا دیر وقت بیدار و صبح ها هم ۱۲ از خواب پا میشم هر وقت هم امیر محمد با مامانش میان خونه ی ما/ نیست این بچه علاقه ی وافری به منه غول بیابونی داره / وقتی میبینه من خوابم لجش میگیره و فحشش میاد مشت میزنه تو شیکمم و میگه ؛ پوفتو پاشو دیگه ؛ / پوفتو = خابالو
***************************
حالا م
پوفتو انقدر میخوابی خب پاشو سریال ببین