قایق‌سواری


دم غروبه، از مسجد جامع میایم به سمت کارون. هوا خوبه و یه نسیم خنک و نمدار می‌خوره به صورتمون. اینجا برخلاف اهواز دلگیر نیست. غم غربت توی هوا موج نمی‌زنه. آدم دلش نمی‌خواد بره کنار کارون بنشینه و زار زار گریه کنه.


چند قدم جلوتر، کنار رودخونه، چند نفر توی یه صف وایسادن. به چهره‌شون نمیاد مسافر باشن. به نظر میاد دارن از سرکار برمیان و منتظر تاکسی‌اند. منتظر تاکسی، اونم لب آب.


هیجان‌زده دست متین رو می‌کشم تا بریم توی صف وایسیم. متین می‌خنده و می‌گه: "اگه پرسید کجا پیاده می‌شین چی بگیم؟" ذوق زده می‌گم: "معلومه دیگه می‌گیم آخرش پیاده می‌شیم." متین ادامه می ده: "خدا کنه تا اهواز بره."


یه پیرمرد با دوچرخه میاد و پشت سر ما وایمیسه.


قایق می‌رسه و اول پیرمرد و دوچرخه‌اش و بعد بقیه رو سوار می کنه. ولی هنوز درست و حسابی سرجامون نشستیم که عرض رودخونه رو طی می‌کنه و می‌رسه اون طرف رودخونه.


و من و متین آخر از همه مثل آدمهایی که همه رویاهاشون به باد رفته از قایق پیاده می‌شیم و با حسرت به قدم زدن کنار کارون ادامه می‌دیم و یه نسیم خنک و نمدار صورتمون رو نوازش می‌ده.


۸ دی ۸۸ - بندر خرمشهر


نظرات 7 + ارسال نظر
سایه یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 08:52 http://didarema.persianblog.ir

واااااااااااای مستانه من شیفته این عکست شدم . چقدر خوشگله

تینا یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 09:06

الهی بمیرم..... دلم برات غیژ رفت یهو....

خانوم گلی یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 10:39 http://www.m-ylife2.persianblog.ir

وای چه حال خوبی!کنار آب منتظر تاکسی قایقی!

صنم یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 10:49

چه خوب شد برگشتی دوباره

فیروزه یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 10:56

آخی ...
منم یه بار تاکسی قایقی سوار شدم! ... ارومیه بود انگار!!!! ...
اینجا خصوصیه آیا؟!

fafa یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 13:55 http://www.longliveahmad.blogfa.com

راس می گی اهواز دلگیره منم که رفته بودم یه جورایی دلم ی گرفت...

تازگی رفتی؟

[ بدون نام ] یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 18:11

لب کارون لالالای
چه گل بارون لالالای
چه خوب و قشنگه لب کارون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد