سوم دبستان که بودم یه معلم ورزش داشتیم که یادم نیس چرا، ولی یادمه اصلا دوستش نداشتم و خب این موضوع رو به دو سه تا از دوستام گفته بودم.
یه روز معلم ورزش اومد سر کلاس و شروع کرد به حضور غیاب. به اسم من که رسید گفت: "تو همون مستانهای که از من بدت میاد؟"
ترس برم داشت ولی حتی به ذهنمم نرسید که بهتره موضوع رو انکار کنم. فقط با شرمندگی سرم رو انداختم پایین و در حالیکه زیرچشمی دوتا بغلدستیهام رو نگاه میکردم گفتم: "کی بهتون گفته؟"
بگذریم که بعد از اون کلی تلاش کرد دل من رو به دست بیاره و یه کاری کنه من دوستش داشته باشم و تا حدی هم موفق شد.
دیروز موقع ناهار با همکارا صحبت کار و رئیس جدیدمون بود که من بیهوا گفتم من اصلا ازش خوشم نمیاد و اینجوریه و اونجوریه و ... یهو یاد قضیه معلم ورزشمون افتادم و زل زدم تو چشمای همکارام. از نگاه و شیطنت توی چشمهای یکی دوتاشون برمیاومد که همین امروز برن پیش رئیس و ...
رئیسمون یکی دو ساعت صبحها میاد اینجا و یکی دو ساعت عصرها. این بود که امروز دیر اومدم سرکار و عصر هم دو ساعت زودتر میرم. به امید اینکه تا فردا قضیه رو فراموش کرده باشه یا حداقل باهاش کنار اومده باشه!
انقد از آدمای دهن لق خودشیرین بدم میاد
وااااااچه بچه ی مسخره ای حال میده بگیری از میخ طویله آویزونش کنی
یعنی الان تو این سن و سالبا این همه برو بیاممکنه کسی بره و یه نفرو لو بده ایا
عجب ملت فضولی
همیشه باید مراقب باشی که هر حرفی رو نزنی، کارمندهای محترم راپرت میدن (درست نوشتم )
شایدم سعی کرد دلتو به دست بیاره! البته اگه متین خان بذاره ....
ی خیال رئیس. تو که میخوای از اونجا بری حالا بذار بفهم ته دلت چی میگذره .
خب بفهمه. شاید اینم مثل معلم ورزش یه کاری کرد دلتو بدست بیاره
شایدم اصلا از این خبرها نباشه خانمی.....
یعنی همکارات ممکنه برن بگن مستانه ازت خوشش نمیاد...نه بابا غیر ممنکنه
رفتارت منو یاد یه حدیث انداخت :)
چه حدیثی؟
حالا تو اینجوری من قشنگ جلوی روی خود طرف ضایع میشم چون تا از پیشم میره شروع میکنم به نشون دادن تنفرم و اغلب اوقات هم اون برمی گرده و نتیجه اینکه همه حرفا و عکس العملای من رو متوجه شده و دیگه افتضاحی به بار می یاد که نگو...
"مروت این است که در نهان نکنی، آنچه را که در عیان از آن شرم داری"
موردی مثل برای شما که اگر فاش بشه، باعث شرمندگی میشه.
وای اگر پرده ز اسرار بیفتد روزی :)