سفرنامه - بخش سه


تا وسط‌های راه رفته بودیم که پلیس جلومون رو گرفت و گفت: "نمی‌شه از این مسیر برین ایذه. پلها رو آب گرفته و نمی‌شه از روشون رد شد. برگردین و از مسیر لردگان برین."


خنده‌ام گرفته بود. ما به خاطر لردگان قید این سفر رو زده بودیم و حالا لردگان خودش رو انداخته بود وسط مسیرمون. ته دلم البته خوشحال بودم. دلم می‌خواست آبشار لردگان و مردمش رو ببینم تا بفهمم چقدر این حرفهایی که پشت سرشون می‌زنن درسته.


حدود یک ساعت توی راه بودیم. مسیر پر از جنگل‌های بلوط و دشت‌های سبز بود. بعضی از مناظرش واقعا زیبا و دیدنی بود.



ناهار رو کنار یه چشمه وسط شهر لردگان خوردیم. چشمه بَرم. و با دنبال کردن تابلوها مسیر آبشار آتشگاه رو دنبال کردیم.


حدود 45 کیلومتر راه بود. جاده پیچ در پیچ بود و آسفالت خیلی خوبی هم نداشت اما درعوض تا دلت بخواد زیبا بود.



حدود یک ساعت رفته بودیم اما هنوز هم باید نیم ساعت دیگه می رفتیم و من می‌ترسیدم که این همه راه رو بریم تا لب آبشار بریم و مجبور شیم تشنه برگردیم!


تقریبا همون جاها بود که سر و کله‌ی بچه‌هایی پیدا شد که می‌پریدن جلوی ماشین و پول می‌خواستن و تا خود آبشار گُله به گُله وایساده بودن.



توی روستای پایین آبشار جایی که باید ماشین رو می‌ذاشتی و بقیه مسیر رو پیاده می‌رفتی چندتا بچه دیگه بودن که جلوی آدم‌های پیاده رو می‌گرفتن. اما به هر حال بچه بودن و تعدادشون هم اونقدر زیاد نبود که به مانع رفتنمون بشن.


تا اونجایی که من می‌دونم لردگان یکی از محرومترین شهرهای کشوره و مطمئنن روستاهاش از محرومترین روستاها. اما فکر می‌کنم توی این روستا بیشتر از محرومیت، فرهنگ بدی که جا افتاده یعنی گدایی آدم رو آزار می ده. به هرحال امیدوارم یه روزی که خیلی دور نباشه توجه بیشتری به وضع اقتصادی و فرهنگی این روستاها بشه.


اما آبشار،



یکی از پرآب‌ترین و قشنگ‌ترین آبشارهای ایران بود. مخصوصا وقتی بعد از نیم ساعت پیاده‌روی طاقت‌فرسا می‌رسیدی به بالاترین نقطه‌اش و وایمیسادی جایی که قطره‌های ریزی که از آبشار جدا می‌شدن پوستت رو نوازش می‌دادن.



من اونجا یکی از بزرگترین لذتهای زندگی رو لمس کردم. اصلا خود خود زندگی بود...



نظرات 8 + ارسال نظر
سیندخت سه‌شنبه 10 فروردین 1389 ساعت 10:57

خوشحالم که اینقدر لذت بردی...عکسها برای منم حس زندگی داشت

شیوا سه‌شنبه 10 فروردین 1389 ساعت 10:57 http://shiva.blogsky.com

عکسای خیلی قشنگی گرفتی ، امیدوارم سفر بهت بیشتر خوش بگذره

زهرا سه‌شنبه 10 فروردین 1389 ساعت 11:14

بسیار زیبا بود.ادم یادش به این کارت پستالهای خوشگلو زیبا میوفته.ممنون به خاطر تمامه این عکسایی که گذاشتی.

بانو.حکایت همچنان باقیست سه‌شنبه 10 فروردین 1389 ساعت 12:19 http://savoy.persianblog.ir

ای بابا اینجوری که میگی مستانه جون مام دلمون سفر به لردگان رو میخواد و ابشار زیباش رو ...

خانومه سیب سه‌شنبه 10 فروردین 1389 ساعت 15:18 http://3iib.Com

فوق العاده س عکسا ....

fafa سه‌شنبه 10 فروردین 1389 ساعت 16:00 http://www.longliveahmad.blogfa.com

منم مثل بقیه با دیدن عکسا واقعن لذت بردم

صنم سه‌شنبه 10 فروردین 1389 ساعت 18:06

مستانه جان من یکمی دیر اومدم اما به هر حال سال نو مبارک و برات بهترینها رو آرزو میکنم.

نهال چهارشنبه 11 فروردین 1389 ساعت 05:53 http://nahal87654.persianblog.ir

چه جاهای قشنگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد