سور!


تمام تلاشم رو کردم که غیرمستقیم به خواهر و برادرای متین بگم اگه خواستن عید دیدنی بیان خونه‌مون توقع شام و ناهار نداشته باشن. البته از حق نگذرم، متین بیشتر از من تلاش کرد.

نه اینکه خواهر برادراش رو دوست نداشته باشم یا دلم نخواد مهمونی بدم. ولی شرایط مناسبی ندارم و توان و زمان مهمونی رفتن و مهمونی دادن رو ندارم و متین هم این رو می‌بینه و درک می‌کنه.


ولی مشکل اینجاست که نه تنها طبق رسم همیشگیشون دلشون می‌خواد وقتی این همه راه میان ناهار و شام مهمون باشن، بلکه این بار همه‌شون منتظرن به خاطر خونه یه سور جداگانه هم بدیم.


چند روز پیش با دوستم رفته بودیم پارک آب و آتش. واقعا باصفا و قشنگ شده بود.


به متین پیشنهاد دادم یه شب شام الویه درست کنم و همه خواهرها و برادرهاش رو دعوت کنیم اونجا. هم بچه‌ها اونجا حسابی بازی کنن و یه دلی از عزا دربیارن هم ما کار خودمون رو ساده کنیم و سر و ته عیددیدنی و مهمونی و سور رو یه جا هم بیاریم.


نظرات 25 + ارسال نظر
سایه یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 08:35 http://didarema.persianblog.ir

اره چه فکر خوبی کردی مستانه . همینو اجرا کن .

مریسام یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 09:00

فکر خوبیه

صنم یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 09:02

عالیه

فیروزه یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 09:05

آره ... فکر خیلی خوبی کردی ...

آوامین یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 09:07 http://www.mandelto.blogfa.com

به این میگن یه فکر خوب !!!

فلفل بانو یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 09:08

آره عزیزم من مهمونی دادم هنوزم که هنوزه خودم و همسری داریم میسوزیم
راستی خونه کجا گرفتین؟
مبارکه

بهار یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 09:34 http://WWW.ROOZEGAREBAHAR.BLOGFA.COM

فکر خوبیه ولی جوجه کباب هم اضافه کن که دیگه حرفی توش نباشه!

گلابتون یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 09:44 http://golabi-golabatoon.persianblog.ir/

خوش به حالت که میتونی همچین پیشنهادایی بدی !! من اگه باشم بباااید سنگ تموم بذارم ! خودمو هلاک میکنم برای یه مهمونی .... چقدر بده !

سایه یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 09:53 http://didarema.persianblog.ir

خصوصی

امیر یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 10:01 http://seawave.blogspot.com

به این میگن مهمونی دادن با طعم دودره بازی و پیچوندن!!!! فک کن سالاد الویه!!!اونم به خونواده شوهر!!!آخ اخ اخ!

هلیا یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 10:18

چه پیشنهاد خوبی دادی.واقعا واسه خانومهای شاغل این برنامه مهمونی شام و نهار و سور دادن سخته

خانمه یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 10:40

قبلش با هواشناسی هماهنگ کن یا سر ظهر روز جمعه ببرشون پارک که بارندگی نشه :)

راستی قرار مون چی شد؟

خانم سین یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 10:44

حالا می خوای از اون جگر مرغه که یه بار دیگه هم درست کرده بودی، بازم درست کن ببر!

(حافظه رو داری؟ به همسر رفتیما!)

خانوم گلی یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 10:53 http://www.m-ylife2.persianblog.ir

فکر خوبی کردی.بوستان نهج البلاغه هم خیلی خوبه!
من تابستون می خوام خانواده ی همسری رو اونجا ببرم!

آلما یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 11:01

عالیه. خیلی خوبه. همین کارو کنین. البته من اینجور وقتا دلگیر میشم که بقیه موقعیت منو درک نکنن

سیندخت یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 12:14

چه خوب...حیف که برای ما اینکارا امکان پذیر نیست!

ساره یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 12:23

اگه به این سادگی قانع بشن که عالیه!
خوبه به شرط اینکه قبلش باهاشون طی کنی که این سوره نه اینکه فکر کنن یهو محبتتون قلمبه شده و ترتیب ژیک نیک دادین و سور سر جای خودش باقیه!

روناک یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 13:27 http://www.ronak88.persianblog.ir

مبارک باشه خونتون
یه شوال هم دارم تو قسمت خصوصی می پرسم اگه جوابمو بدی هخیلی ممنون میشم

[ بدون نام ] یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 14:22

inja sabet shod ke kheili esfehani hasti,khasisssssssss be manay vaghee,onam to iran ke mardom in hame sakhtgiran to hame chiz,baraye khanevadeye khodetam intoori bi ehterami mikardi?

الی پلی یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 15:56 http://eliepli.blogsky.com

مستانه......

وای وای وای!!!

خسیس بازی و ....؟.... گناه دارن خوب!.. دعوتشون کن!!

یعنی هنوز بعد از عید ندیدینشون؟؟؟

مامان من تو این چند روز ۳ باز خواهر شوهراشو جاری ها رو دعوت کرده!!!

فک کن.... یه مهمونی ۷۰ نفری تو خونه.....

تازه چند بار هم بیرون رفتیم!!... باز مهمون ما!!



میگم!!

دیدی؟.... تا من گفتم طنین آپ نمیکنه؟... امروز طنین آپ کرده!!

تینا یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 16:28

مهم اینه که دور هم جمع شید و از اینکه کنار همید لذت ببرید... چقدر دلم میخواد واقعا تمام رفت و آمد ها فقط با همین هدف باشه....

خانم سین یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 17:00

حالا اگه این دوست ِ من "شهره" بود می دونی چی می گفت؟ می گفت مثل این خارجیا هرکسی غذای خودشو برداره بیاره کنار هم بخوریم!!

غزلک یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 17:21 http://yeghazalak.blogspot.com

خودمم یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 17:59 http://mandalays.wordpress.com/

واقعا به فکر بکری که به سرت زده باس آفرین گفت . در ضمن رفتی تو ویترین وبلاگ ما .

پرنده خانوم یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 19:25


gooooooooooooooooooooood

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد